
مقاله علمی و پژوهشی" رسانه های دگراندیش ، رویکرد انتقادی و مشارکت اجتماعی " مقاله ای است در 14 صفحه که در مجلات معتبر علمی با رویکرد مدیریت رسانه منتشر شده است . در این مقاله علمی و پژوهشی به رسانه های دگراندیش ، رویکرد انتقادی و مشارکت اجتماعی ، هژمونیک ، ضدهژمونیک ، صنعت فرهنگ ، دیپلماسی رسانه ای ، رویکرد ذهنیت گرا ، رویکرد عینیت گرا ، رویکرد دیالکتیکی و مدل ارتباطی اشاره شده است. محتوای این مقاله می تواند مورد استفاده دانشجویان دوره دکترای تخصصی و کارشناسی ارشد برای تهیه رساله دکترا و پایان نامه ارشد قرار گیرد.

گفتمان اقتصاد اسلامی از نگاه باورمندان آن تاکنون نتوانستهاست جنبهای هژمونیک یافته و در عرصه اقتصاد ایران میانداری کند. از این منظر، تک ستارههایی از افراد و تکنگاشتههایی از آثار وجود دارد و اقداماتی معدود نیز صورتگرفته اما این برای وجه قالب شدنِ اقتصاد اسلامی به هیچ وجه کافی نیست. یکی از پرسشهای اساسی طی سالیان پس از انقلاب اسلامی این است که آیا نظام سیاسی و تصمیمگیرندگان کلان کشور توانستهاند اقتصاد اسلامی را به طور کامل محقق سازند؟ بررسیها گویای آن است به آن میزان که بتوان مکتب اقتصادی نوینی برگرفته از آموزههای اسلامی ایجاد کرد، نتوانستهایم موفق باشیم. درواقع در عرصه نظریهپردازی و عملیاتی کردن اقتصاد اسلامی، هنوز در ابتدای راه هستیم. البته «اقتصاد مقاومتی» که همپیوندی ویژهای با اقتصاد اسلامی دارد، مرحله نوینی را پیش رویمان قرار میدهد اما در مجموع در زمینه گفتمانسازی توفیق زیادی حاصل نکردهایم. طی سالها و دهههای گذشته غیبت اقتصاد اسلامی به شدت حس شد، زیرا به دلیل نادیده گرفتن عدالت در عرصه اقتصاد و مبنا قرار گرفتن مدلهای توسعه خطی، شکاف طبقاتی بهوقوعپیوست. همانگونه که پیشتر گفته شد، تحقق اقتصاد اسلامی نیز بیشتر در سویههای نظریهپردازی و تئوریک باقی ماند و کمتر وجه عملیاتی پیدا کرد. اقتصاد اسلامی چیست؟ در تعریفی از اقتصاد اسلامی باید یادآور شد این مدل اقتصادی به مثابه الگویی برای پیشرفت و تعالی است که بر خلاف مدل «اقتصاد سرمایه داری»، رشد اقتصادی توام با عدالت است. به این معنی که اقتصاد اسلامی بر خلاف نظام سرمایه داری، توزیع قبل از تولید و یکسان سازی فرصتها – قبل از آغاز تولید- را مدنظر دارد. همچنین، تفاوتها و تعارضهای اساسی اقتصادی میان نگرش و سویههای اسلامی با «سوسیالیستی» وجود دارد چرا که این تفاوتها و تعارضات دارای ریشه در مبانی هستیشناسی و انسانشناسی و معرفتشناختی است. در اقتصاد اسلامی، محور اقتصاد تنها در نیازهای مادی و ابعاد جسمانی انسانی خلاصه نشده بلکه به ابعاد روحی و معنوی نیز توجه شده و روح معنویت و اخلاق بر چنین اقتصادی حاکم است. در تفسیر و تحلیل رشد و توسعه اقتصادی، پیروان مکاتب اقتصادی «کلاسیک»، «نئوکلاسیک»، «مکتب کینز» و امثال آنها، دیدگاههای خاص خود را در جهت طراحی نظام اقتصادی مطرح ساختهاند. به عنوان نمونه، کلاسیکها حول بازار آزاد، نئوکلاسیکها در زمینه کارآفرینی، پیروان «مکتب شیکاگو» در زمینه نقش آموزش، طرفداران «فیزیوکراسی» در خصوص کشاورزی و «مکتب سوداگران» (مرکانتلیسم) در زمینه مازاد صادرات به نظریهپردازی پرداختهاند. آیین اسلام نیز در جهت تنظیم روابط اقتصادی بین انسانها جهت تأمین نیازهای اقتصادی یا رفع مشکلات اقتصادی، چارچوبها و قواعدی را مشخص ساخته که با عدالت اجتماعی مرتبط است؛ قواعدی کلی که در ابواب اقتصادی فقه اسلامی بیان شدهاست. رویکرد جریانهای سیاسی به اقتصاد اسلامی در دیدگاه اقتصاد اسلامی مالکیت به سه مالکیت خصوصی، عمومی و دولتی تقسیم میشود و آزادی مالکیت مشروع مورد تأیید و سرمایه در چارچوب شرع مورد حمایت قرار میگیرد. در یک بررسی کلان در نسبتسنجی رویکردهای جریانهای سیاسی نسبت به مقوله اقتصادی میتوان ۲ مدل کلی اقتصاد دولتپایه و اقتصاد آزاد را ملاحظه کرد. در این میان، جریانهای سیاسی چپ سنتی بیشتر طرفدار اقتصاد دولتی بوده و راست مدرن نیز اقتصاد آزاد را به عنوان رویکرد اقتصادیاش برگزیده است. بر اساس دیدگاهی میانه، اقتصاد اسلامی نه تنها با انحصار اقتصادی در دست دولت بلکه خصوصیسازی صرف نیز مخالف است. به عبارتی دقیقتر، اقتصاد اسلامی بر خوداتکایی اقتصادی و خودکفایی تاکید دارد و بر رقابت تعاون و همکاری مبتنی است. اگر ما توانسته باشیم اقتصاد عادلانه در توزیع ثروت و موقعیتهای اقتصادی داشته باشیم، نباید تورم و فقر و نابرابری را آنچنان مشهود در جامعه ببینیم. در واقع بر خلاف آن که پتانسیلهای اجتماعی و فرهنگی مردم برای اجرای کامل قانون اساسی در حوزه اقتصاد و اسلامی کردن آن در جامعه وجود دارد، متاسفانه تاکنون بالفعل نشده است. به همینخاطر، اقتصاد اسلامی تاکنون نتوانسته است جنبهای هژمونیک یافته و در عرصه اقتصاد ایران میانداری کند.

مقاله علمی و پژوهشی " چشمانداز نظام اقتصاد بینالملل: رویکرد آینده پژوهی" مقاله ای است در 24 صفحه و با 44 فهرست منبع که در مجلات معتبر علمی و پژوهشی با رویکرد سیاست ها و پژوهشهای اقتصادی منتشر شده است در این مقاله علمی و پژوهشی به مباحث نظم اقتصاد بینالملل، نظام پولی جهانی، حکمرانی جهانی، آیندهپژوهی، نظام- جهانی پرداخته شده است چکیده مقاله هدف این مقاله بررسی چشمانداز تغییر و تحولات احتمالی در عرصه اقتصاد بینالملل با رویکردی بینرشتهای و آیندهنگر است. فرضیه مقاله این است که مطابق تجربه قرون گذشته، با ورود بازیگران جدید به عرصه اقتصاد جهانی، تضعیف موقعیت اقتصاد رهبریکننده و جابجایی در قدرت سیاسی- امنیتی و وقوع بحرانی مالی- اقتصادی بزرگ تغییراتی اساسی در نظام حکمرانی اقتصادی جهانی ( نوع نظام تسویه حسابهای بینالمللی و ذخیره جهانی و نوع مدیریت بازارهای مالی جهانی و نهادهای جهانی مانند صندوق بینالمللی پول) پیش میآید. این فرضیه با استناد به دادههای برآورد شده معتبر درباره موقعیت اقتصادی قدرتهای بزرگ و جابجایی در نظم امنیتی – سیاسی جهان در دهههای آینده به آزمون گذاشته شده است. نتایج این مقاله حاکی از آن است که آمریکا قدرت هژمونیک خود را طی سالهای آینده از دست خواهد داد و چین جای آن را خواهد گرفت. این جابجایی در قدرت به علاوه بحران بزرگ مالی سال 2008 موجب تحولاتی مهم در اقتصاد بینالملل از جمله تغییر نظام تسویه حسابهای بینالمللی و جایگزینی ذخیره جهانی جدیدی به جای دلار و همینطور تغییر نظام حکمرانی جهانی خواهد شد. دانشجویان دوره دکترا و کارشناسی ارشد می تواند از محتوای این مقاله برای رساله دکترا و پایان نامه کارشناسی ارشد بهره ببرند .

عماد افروغ در کتاب محتواگرایی و تولید علم، به این نکته اشاره دارد که برای پرواز اندیشه و تولیدگری علمی در محیط آکادمیک کشورمان نیازمند تعریف دوبارهی علم بر مبنای قابلیتهای محیطی و اجتماعی هر جامعه داریم. بر اساس این رویکرد علم یک محصول فرهنگی و اجتماعی است. افروغ به سان همیشه، با توجه به مبانی هستی شناسی و روش شناسی خود، بر آن بوده تا قالب شکنی و نوآوری کند و این بار نوبت بررسی چالشهای موجود در نظام دانشگاهی کشورمان در قالب کتابی است که متشکل از نه بخش است. محتواگرایی و تولید علم ناظر به نقد رویکردهای قالب گرایانه، کمی و اثبات گرایانه حاکم بر نظام آموزش رسمی ما است که میکوشد متأثر از یک نحله شناخت شناسی منسوخ و مطرود و با قرار دادن چهرههای آکادمیک و دانشگاهی در چنبرهای محدود و با تحمیل شاخصهایی کمی و محتوا گریز و با اهرمهای تبلیغی و بعضا هژمونیک در اختیار، کشور را از به اصطلاح عقب ماندگی علمی نجات دهد. بیگانگی دست اندرکاران نظام آموزشی با مباحث ظریف و پیچیده معرفت شناسی و به عبارتی فرو افتادن در معرفت شناسی بیریشه و معرفت سوز پوزیتیویسم و غفلت آنان از نسبت علم با فرهنگ و جامعه، باعث شده است تا اولا تلاشها و آثار عمیق و تعیین کنندۀ غیر اثبات گرایانه بسیاری از خردورزان و اندیشمندان داخلی نادیده یا به هیچ گرفته شود و ثانیا تمام انگیزه و تلاش دانشگاهیان به مسیر باریکی از معرفتهای بشری به نام معرفت تجربی، آن هم با رویکرد خاص و ابزارها و شیوههای قالبی، هدایت شود. ناآشنایی با نحلههای معرفت شناسی و جامعه شناسی علم باعث شده است تا در عمل مراکز علمی ما تبدیل به حاشیههای علمی و فرهنگی غرب شوند و از نگاههای بومی و پاسخ گویی به نیازهای جامعه خود باز مانند و حس غرور، جهتدار و صحیح ناشی از نگاهی نو و خلاق به پدیدهها و انگیزه طرحی نو در افکندن، تحقیر و به عنوان پدیدهای مرضی تفسیر شود. در بخشی از کتاب محتواگرایی و تولید علم میخوانید: فقدان پیوند بین دانش نظری و دانش عملی، معضلی نیست که به راحتی بتوان از کنارش گذشت و بدون توجه به آن، گامهای بلندی در جهت رشد دانش نظری و آکادمیک برداشت. به هر حال، حتی اگر قصد آن باشد که رویکرد اثبات گرا در کشور حاکم شود، باید به شرایط محیطی جغرافیایی خاص ایران توجه کرد. به علاوه، چه در قالب این رویکرد و چه در قالب رویکردهای انتقادی باید به منزلت استاد، انگیزه دانشجو، پایگاه اقتصادی اجتماعی استاد، مشارکت او در نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در سطح کلان و در عرصه تصمیمگیری در سطح دانشگاه، استقلال نسبی، آزادی عمل و رقابت دانشگاهها در فضای غیر متمرکز توجه داشت. اما در شرایط حاکمیت رابطه مرکز پیرامونی بر کشور، به ویژه نظام آموزشی، که دانشگاهها را فاقد استقلال و آزادی عمل و بالمآل انگیزه رقابت کرده است و استادان در تصمیمگیریها نقشی ندارند، چه امیدی برای پیشرفت و توسعه علمی در کشور باقی میماند؟ نظام متمرکز آموزشی با توجه به ساختار رانتی و رابطه قدرت ثروت، زمینهای است برای سیاسی شدن غیر طبیعی دانشگاه، که آفت نظریه پردازی علمی و تحقیقات است. در این شرایط بیش از آن که دانشگاه کارکرد فرهنگی داشته باشد و به خرده نظامهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خط و ربط بدهد، به طور عمده از خرده نظامهای سیاسی خط و ربط میگیرد و به جای آن که نقش ترموستات را ایفا کند، کانونی برای تولید انرژی فعالان سیاسی و پیروان و هواداران گروههای سیاسی خارج از دانشگاهها میشود. ساختار متمرکز نظام آموزشی در چارچوب ساختار رانتی و سیاسی شدن آن، مدیریت دانشگاهها را از توجه به ضوابط مدیریتی مناسب خارج کرده و به شدت سیاسی، جناحی و فرم گرایانه کرده است. عدم شناخت یا شناخت ناکافی از مباحث مربوط به چیستی علم، جامعه شناسی و تاریخ علم باعث شده است تا کسانی که ورودی در مباحث مبنایی علم ندارند در مصدر تصمیمگیری مستقر شده و با سیاستهای خام و ناشیانه خود، هر چند با نام علم گرایی، سد راه توسعه و بسط علم شوند. فهرست مطالبپیشگفتارمقدمهوجوه نرم افزاری علمجایگاه مطلوب دانشگاه و آسیبهای آندانشگاه و تحول فرهنگیرئالیسم علمیامکان جامعهشناسی دینیسؤالها و چالشهای اساسی وحدت حوزه و دانشگاهامکان دانشگاه اسلامیوضعیت نظریهپردازی در کشورجایگاه و فلسفه وجودی شورای عالی انقلاب فرهنگی

آیا از نام خود راضی هستید؟ دوست دارید شنیدن نامتان چه حسی را در دیگری برانگیزد؟ شنیدن چه نامهایی برایتان لذتبخش است؟ نامها بازتابدهنده فرهنگهای گوناگوناند که از تبعیض و تحقیر تا عشق و زیبایی را در خود جای دادهاند. تصور این که موجودی نام نداشته باشد بسیار دشوار است. مبادله "نام” میان آدمیان گام نخست برای ایجاد یک رابطه انسانی یا گسترش هر گونه پیوند اجتماعی است. کما اینکه چه در آغاز پیوند عاشقانه و چه برای داوطلب شدن برای انجام کاری باید "نام”ی را بر کسی یا کاری گره زد و "نامزد” شد. نام عنصری است که فراگیر شدنش موجب شهرت است و بیش از حد محدود شدنش باعث گمنامی. قضاوت نیک مردمان درباره آن را "خوشنامی” و نقطه مقابلش را "بدنامی” میخوانند. اگر چه سعدی پیوند عشق و نیکنامی را جور دیگر میبیند: دگر بخفته نمیبایدم شراب و سماعکه نیکنامی در دین عاشقان ننگست نه فقط انسانها بلکه هر موجودی بدون داشتن یک نام معین، در یافتن یک هویت مستقل ناکام میماند؛ هویتی که باعث شناخت میشود. نام هر فردی به مرور زمان و در پیوند با دیگر افراد جامعه، علاوه بر تداعی یک هویت ظاهری، حامل یک هویت عمیق غیرظاهری برای مخاطبان است که در پی تداوم روابط، به مرور شکل کاملتری به خود میگیرد. بنابر این هر "نام” به مرور زمان مجموعهای از خاطرات و تاثیرات را در ذهن و ضمیر دیگران به جا میگذارد که خاستگاه اصلی بسیاری از قضاوتها یا تمایلات متقابل افراد به یکدیگر تلقی میشود؛ عشق و صمیمیت، خشم و نفرت یا هر نوع واکنش رفتاری دیگر. این نوع تصورات و بازتابهای آن که با شنیدن نام دیگران در ضمیر افراد تداعی میشود، علاوه بر آنکه عنصر اصلی تمایز افراد از یکدیگر است، تا جایی ادامه مییابد که نقش کارکردی آن در روابط اجتماعی به مرور از شکل ظاهری فرد هم فراتر رفته و تاثیرات پایدارتری به جا میگذارد. تصوراتی که کلیدواژه ورود به آن "نام” افراد است. نام، ابزاری فراتر از شناخت ظاهری دکتر ناصر فکوهی، انسانشناس، در مقاله "نامها و فرهنگ” مینویسد: «نامها یکی از پراهمیتترین ابزارهایی هستند که ما برای تحلیل فرهنگها در دست داریم. فاصله میان مفهوم ایدئولوژیک، هژمونیک و تعریف عمومی یک نام در یک نظام اجتماعی، همگی از مواردی هستند که باید به آنها توجه کرد. هر چند نامها (بنا بر نظریههایی که بیشترین اجماع درباره آنها وجود دارد) صرفا ابزارهای قراردادی در زبانها هستند تا بتوان دستگاه نمادساز زبان را کارا کرد، اما در عمل به دلیل درونی شدن در نظام ذهنی، بسیار فراتر از این قرارداد رفتهاند.» هر نامی علاوه بر داشتن معنای معین یک کلمه، بار معنایی خاصی را در ارتباط با یک شخص بخصوص با خود حمل میکند. یعنی نام علاوه بر اطلاق به یک فرد، در طول زمان معرف شخصیت همان فرد هم تلقی میشود که واکنشهای متفاوتی را در ذهن طرف مقابل ایجاد میکند. از این رو میتوان "اسامی” را کلماتی فرض کرد که مجموعهای از خاطرات و تصورات را با خود جابجا میکنند. به گفته حافظ:نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهواهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز اسامی دخترانه، تابوها و تبعیضها نوع کاربرد اسامی در یک جامعه تا حدودی معرف شخصیت فرهنگ عمومی همان جامعه است، یعنی آینه تمایلات فکری و مناسبات اجتماعی دستکم بخشی از لایههای اجتماعی محسوب میشود. "آقا محسن! من بیرون کنار ماشین منتظرم، زود بیا…” این جمله توام با فریاد مردی است که با همسر و فرزند دو سالهاش به یک جشن عروسی دعوت شدهاند. او میخواهد به همسرش که در "قسمت زنانه تالار پذیرایی” مشغول شادی است یادآوری کند که وقت رفتن است و او در خیابان منتظرش است! وقتی با تعجب از او میپرسم چرا به همسرش میگوید "آقا محسن” پاسخ میدهد: "محسن اسم پسر منه، عیال هم میدونه که منظورم چیه”! چرا برخی از مردان در فضاهای عمومی حاضر به بردن نام همسرانشان نیستند و از آنها با عناوینی مانند عیال، خانواده، منزل یا هر لقب غیرمستقل دیگری یاد میکنند؟ بسیاری از کارشناسان علت این رفتار را، مالکانه و "ناموسی” دانستن تمام هویت زنانه همسر (دختر یا مادر و خواهران) از سوی برخی مردان سنتی – مذهبی میدانند. در فرهنگهای لغت، "ناموس” از مفاهیم و ارزشهای مردسالارانه در نظام اخلاقی کشورهای اسلامی از جمله ایران به شمار میرود که در ردیف کلماتی مانند شرف و عصمت و آبرو قرار میگیرد. باور داشتن به "ناموس” در بین برخی گروههای اجتماعی، مردان را وا میدارد که مسئله حریم خانوادگی خود را تا آنجا تعمیم دهند که نام بردن از همسرشان در فضای عمومی را نوعی شکستن حریم خانوادگی تلقی کنند. رفتاری که همزمان محدودیتهای فراوان دیگری بر زنان تحمیل میکند و گاهی تخطی یک مرد از این راه و رسم، میتواند سرزنش سایر مردان همان طبقه اجتماعی را در پی داشته باشد. البته تبعیضهای جنسیتی محدود به "ناموسی” دیدن حقوق زنان نیست، زیرا گرچه با توسعه نسبی شرایط اجتماعی از شدت ناگوار بودن "دختردار” شدن به جای آوردن "پسر کاکل زری” که بتواند نام نیاکان خود را زنده نگه دارد کاسته شده، اما همچنان در برخی از مناطق جهان، از جمله ایران، ترجیح بعضی والدین به داشتن فرزند پسر را نمیتوان نادیده گرفت. تا آنجا که همچنان شاهد نامگذاریهایی مانند "بسی”، "دختر بس” یا معادل آن مثل "قزبس” و "گل بس” و "کفایت” برای دخترانی هستیم که خانواده از تولد آنها ناخرسند است. چنین رویکرد تبعیضآمیزی البته در شماری از کشورهای خاورمیانه، آفریقا و شرق آسیا نیز به شکلهای نسبتا مشابهی دیده میشود. مثلا گزارشهای موسسه "اکشن اید” نشان میدهد که سالانه به شمار آزمایشهای سونوگرافی برای تعیین جنسیت جنین و سقط کردن دختران در هند افزوده میشود. طبق آمار مجله پزشکی "لانست” چاپ لندن در دو دهه گذشته بیش از ۲۰ میلیون زن هندی جنین خود را صرفا به دلیل دختر بودن سقط کردهاند یا بعد از تولد نوزاد به دلیل عدم توجه عمدی به مسائل بهداشتی یا غذایی موجبات مرگ آنها را فراهم ساختهاند. در همین حال دخترانی که از این مرحله به سلامت میگذرند با مشکلات متعدد دیگری دست و پنجه نرم میکنند که از آن جمله اسامی تحقیرآمیزی است که روی برخی از آنها گذاشته میشود. این نوع اسامی نه تنها امکان معاشرتهای عشقی و عاطفی را از این دختران میگیرد بلکه در تمام طول زندگی شرایط ناگواری برای آنان فراهم میکند. جزئی از تابلوی "آفرینش” اثر میکل آنژ چندی پیش درمنطقه ساتارا در شهر ماهاراشترا در هند ۲۸۵ دختر جوان اجازه یافتند اسامی مورد علاقه خود را برگزینند و شناسنامههای جدیدی دریافت کنند. این دختران همه "ناکوزا” یا "ناکوشی” نامیده میشدند که به زبان هندی "ناخواسته” معنی میدهد. در این جشن "رهایی از نامهای تحقیرآمیز” تعدادی از این دختران اسامی هنرپیشههای معروف "بالیوود” را برای خود برگزیدند و برخی دیگر اسامی سنتی و زیبای هندی مانند "وایشالی” که مترادف زیبا، خوب یا متمول است را انتخاب کردند. طی سالهای اخیر جنبش دختران هندی برای رهایی از اسامی تحقیرآمیز و تحمیلی که تاثیر مستقیمی بر موقعیت اجتماعی آنان میگذارد، رشد یافته است. تاثیر نام بر روابط عاطفی و عاشقانه همانگونه که پیشتر اشاره شد "نام” هر فرد کلیدواژهای است که علاوه بر اشاره به یک فرد خاص، هویت و شخصیت فرد را نشان میدهد و ناخواسته ما را به آرشیوی از اطلاعات انباشته شده و تحلیل و قضاوتهای ما درباره آن شخص هدایت میکند. در حقیقت تمامی تصورات ما از یک فرد آشنا بلافاصله پس از شنیدن نام او در ضمیرمان تجلی مییابد بیآنکه نیازی به دیدن او داشته باشیم. همچنین به دلیل تاثیر مستقیم حسها و تصورات انسان بر فعل و انفعالات شیمیایی بدن و نیز واکنشهای ارادی و غیرارادی رفتاری، "نام” جایگاه مهمی را در چگونگی مبدل ساختن این تصورات به انواع واکنشهای رفتاری به خود اختصاص میدهد. هرگاه نامی را میشنویم اما نسبت به صاحب آن شناختی نداریم، ذهن به طور خودکار مناسبترین واکنش را پیدا میکند؛ واکنشی که سوابق ذهنی و کاراکتر فرد شنونده در شکلگیری آن نقش به سزایی دارد. تحقیقات پژوهشگران دانشگاه نورث وسترن نشان میدهد که انتخاب اسم بسیار مهمتر از آن چیزی است که تاکنون تصور میشد و شاید به همین دلیل است که "کتابهای اسم” نزد مردم از محبوبیت بالایی برخوردارند. به گفته این محققان، داشتن یک اسم زیبا و خوشآهنگ نه تنها احساس اطمینان فرد به خودش را افزایش میدهد بلکه موجب میشود دیگران به طور مثبتتری به فرد نگاه کنند. سرپرست این تیم پژوهشی میگوید: «این که افراد چه کار میکنند و به چه فکر میکنند اهمیت چندانی ندارد. در واقع مغز انسان به محض شنیدن اسمی که تلفظ میشود پالسهایی را ارسال و دریافت کرده و با توجه به اسم فرد درباره وی قضاوت میکند. زیرا نامی که ما را با آن صدا میزنند یک نماد و یک آینه است. در واقع اسم همچون یک کارت ویزیت عمل میکند که معرف و بیانگر شخصیت درونی ما است. آوا و معنایی که یک اسم دارد میتواند به طور مستقیم روی رفتار و قضاوت دیگران نسبت به ما اثر بگذارد. آهنگ و معنای اسم فرد حتی روی تولید هورمونهای اکسیتوسین، دوپامین و اندورفین نیز اثر میگذارد.» جالب توجه این که هورمونهای مورد اشاره در این پژوهش علمی رابطه مستقیمی با فعالیتهای جسمی و جنسی دارند. "اکسیتوسین” که از آن به عنوان "هورمون عشق” هم نام میبرند، توسط غده هیپوفیز ترشح میشود و به طور کلی در رشد رفتارهای اجتماعی و واکنشهای فردی و کنترل اضطراب نقش کلیدی دارد. تقویت اعتماد به نفس، جلب اطمینان، فداکاری، خطرپذیری، مهربانی و تقویت روابط عاطفی و عاشقانه و تمایلات جنسی از جمله مزیتهای ترشح این هورمون است. جالب آن که شنیدن نام یا صدای فرد مورد علاقه، یادآوری خاطرات شیرین و حتی یک نگاه مهربان از راههای ترشح این هورمون در بدن هستند. "دوپامین” هم نوعی پیامرسان عصبی است که ارتباط آن با اجتماعی بودن بسیار شناخته شده است. بنا بر نتایج یک مطالعه جدید ارتباط مستقیمی بین اعتماد به نفس و موقعیت اجتماعی افراد و میزان چسبندگی گیرندههای دوپامین وجود دارد. "آندروفین” یا مسکنطبیعی بدن نیز مادهای است که با کاهش اضطراب درد را تسکین میدهد و آرامشبخش است. این ماده هنگام فعالیت بدنی، هیجان، احساس عشق و هنگام رسیدن به اوج لذت جنسی تولید میشود. آگاهی و مقاومت در برابر تبعیضهای جنسی بسیاری از مردم در جوامع مختلف به مرور زمان به اهمیت کارکرد و نقش نام در ایجاد پیوندهای اجتماعی پی برده و تاثیرات کاربردی آن را در روابط خصوصی و عمومی خود تجربه کردهاند. به همین دلیل اغلب افراد علاقه دارند نام آنها تداعیکننده بهترین واکنشها در ذهن مخاطبان باشد. در نظر داشتن جوانب گوناگون برای تغییر نام خود یا استفاده از اسامی مستعار یا صرف وقت فراوان برای برگزیدن نام فرزندان این نکته را اثبات میکند.منبع: روانشناسی و مشاوره