کتاب عبور از رمل خاطرات شنیدنی فرمانده جانباز

کتاب عبور از رمل خاطرات شنیدنی فرمانده جانباز

 کتاب «عبور از رمل» در بردارنده خاطرات ابوالفضل حسن بیکی فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) جهادسازندگی است که به کوشش محمد مهدی عبدالله زاده جمع آوری شده است.

همواره تاریخ زندگی بشر شاهد انقلاب و جنگ بوده است؛ تاریخ کشور ما نیز جنگ‌های بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ آنچه در جبهه های ما گذشت سندی پر افتخار برای ملتی وطن دوست و فداکار است. این واقعیت مهم، ضرورت ثبت و ضبط وقایع و حقایق آن دوران را دو چندان کرده است. همانطور که رهبر معظم انقلاب چنین فرموده اند: «امید است تدوین و چاپ کتاب هایی که در همین راستا صورت می گیرد، قدمی موثر و اثری ماندگار به منظور شناساندن فرهنگ و تاریخ دفاع مقدس به نسل های بعد باشد.»

بنا بر اسناد محکم، جهادگران استان سمنان از نخستین گروه هایی بودند که صورت سازمان یافته در جبهه جنوب حاضر شدند و با انجام خدمات چشمگیر به سرعت جایگاه مناسبی را کسب کردند. آنها پس از شرکت در چند عملیات مهم، مسئولیت تشکیل قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) جهادسازندگی را به عهده گرفتند و در این میدان خوش درخشیدند.

کتاب «عبور از رمل» در بردارنده خاطرات حاج ابوالفضل حسن بیکی فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) جهادسازندگی است که برای حضور مستمر در خط مقدم و شرکت در جلسات فرماندهان جنگ، خاطرات شنیدنی از نقش مهندسی رزمی در دفاع مقدس بیان کرده است.

حسن بیکی کشاورز زاده‌ای دامغانی و جانباز ۵۰ درصد است که ۲ دوره نماینده مردم دامغان در مجلس شورای اسلامی بوده است. وی در دوران دفاع مقدس، هم رزم شهیدان علی صیاد شیرازی، حسین خرازی، احمد کاظمی، مهدی زین الدین، حسن باقری، مسعود نیاکی، حسن آبشناسان، مصطفی چمران، محمد بروجردی و فرماندهانی چون محسن رضایی و رحیم صفوی بوده است.

خاطرات نوشته شده در این کتاب را محمد مهدی عبدالله زاده طی مصاحبه‌های انجام شده جمع آوری کرده و در پاییز ۱۳۹۴ به تهیه کنندگی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان سمنان در انتشارات زمزم هدایت به چاپ رسیده است.

قسمتی از کتاب

چند روز بعد از فتح خرمشهر به صیاد رسیدم. گفت: «ذوق آزادی خرمشهر چه چیزی خوبیه؟! نظامی ها را هم بی نظم کرده. نظامی وظیفه اش این است که وقتی پیروز می شود برود و در نقطه ای سنگر بگیرد تا اگر طرف مقابل خواست پاتک کند، بتواند مقابله کند». او هم سرباز و افسرش را گم کرده بود، همه می رفتند خرمشهر را ببینند. جلوی مسجد خرمشهر پر از نیرو شده بود! نگران بودیم که اگر هواپیما بیاید و بمباران کند، با هر بمبش ۵۰۰ آدم را زمین می ریزد. یک معجزه بود. هزاران آدم جلوی مسجد بود. داخل مسجد هم مملو از جمعیت بود. جمعیت تا کنار اروند پر بود. یک کیلومتر آن طرف اروند، توپخانه های عراق بودند. یک توپ هم شلیک نمی شد. یک کلاشینکف هم شلیک نمیشد.
پدافند هوایی ما از خرمشهر خیلی دور بود. خرمشهر یک دفعه سقوط کرد؛ یک دفعه هم آزاد شد. در این آزادی؛ بچه ها این قدر غافلگیر شدند که هیچ پایگاه و هیچ پدافندی جا به جا نشد. یعنی اگر هواپیما می امد و می رفت، فقط باید با کلاش و تیربار و آرپی چی مقابله می کردند. چند روزی که بچه ها آنجا بودند، یک گلوله خمپاره هم نیامدا همین طور جمعیت می آمد و می رفت. چیزی که برای ما خیلی جالب بود، این بود که بعضی از ارتشی‌ها غذا نمی خوردند. سوال می کردیم چرا غذا نمیخورید؟
گفتند: «آقا درسته که خرمشهر آزاد شده، ولی پر از ستون پنجم است.»

درباره نویسنده

عبدالله‌زاده متولد ۱۳۳۱ در شهر دامغان، پژوهشگر تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مولف ۲۰ عنوان کتاب در این حوزه است.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه