کتاب رویای یک خیاط: یک بار زندگی
کتاب رویای یک خیاط: یک بار زندگی نوشتهی علیرضا فتحی اصل، داستان زندگی مردی عاشق را به تصویر میکشد که تمام تلاش خود را برای رسیدن به آرزوهایش میکند.
موضوع کتاب رویای یک خیاط: یک بار زندگی چیست؟
در یکی از روستاهای جنوب ایران، در سال 1212 شمسی، زن و مردی زندگی میکردند به نامهای «خدیجه» و «ابراهیم»؛ خدیجه اهل جنوب ایران بود و ابراهیم اهل مرکز.
داستان ازدواجشان از جایی شروع شد که ابراهیم در سال 1210 برای کاری به جنوب ایران رفت و با دیدن خدیجه، یک دل نَه، صد دل عاشقش شد. عشق ابراهیم به خدیجه به قدری زیاد بود که تاب نیاورد و ماجرا را برای پدر خدیجه تعریف کرد.
پدر خدیجه که از شدت عشق او به دخترش شوکه شده بود، پس از کمی فکر کردن، با ازدواج آنها مخالفت کرد؛ اما ابراهیم هر روز عاشقتر میشد، تا جایی که با اصرارهای او، پدر خدیجه برای رسیدن آن دو نفر به هم، شرطی گذاشت و به ابراهیم گفت: «اگر بتوانی من را در قمار شکست بدهی، دخترم را به تو میدهم.» ناگفته نماند که او میدانست در شهر قماربازی نیست که بتواند او را شکست دهد؛ چون او جوانیاش را صرف قمار کرده بود و در این کار، ادعا داشت. ابراهیم که عاشقانه خدیجه را دوست داشت، شرط را پذیرفت و بدون ترس و با قدرت عشق، قمار را بُرد و همان سال با خدیجه ازدواج کرد.
شغل اصلی خاندان ابراهیم، خیاطی بود و خدیجه هم مانند همۀ زنان آن دوران، خانهداری میکرد. آنها زندگی خوبی را آغاز کردند. ابراهیم که پس از دو سال زندگی در جنوب و آشنایی با افراد مختلف، کار و روابطش بهتر شده بود، تصمیم گرفت زندگیشان را رونق دهد و در این کار نیز موفق بود.
در همان سال (1212)، روزی ابراهیم در کارگاه خیاطی مشغول کار بود که به فکر فرو رفت و با خودش گفت: «زندگیمان خیلی خوب است؛ اما نیازی در دلش نهفته است که نمیدانم چیست؛ باید فکر کنم!» هر چقدر فکر کرد، به نتیجهای نرسید، برای همین تصمیم گرفت موضوع را با همسرش در میان بگذارد.
قطعا همه شما در زندگی خود آرزوها و رویاهایی دارید که تلاش میکنید به آنها برسید. برای رسیدن به رویاهایتان چقدر زحمت میکشید؟ تا کجا پیش میروید؟ آیا با اولین اتفاق و حادثهای که برایتان پیش بیاید، پا پس میکشید؟ حاضرید بر ترسهایتان غلبه کنید تا به آرزوهایتان برسید؟ در این داستان هم رویایی نهفته است که کسی برای رسیدن به آن تلاش میکند.
در بخشی از کتاب رویای یک خیاط: یک بار زندگی میخوانیم:
عارف فقط یک بار با پدرش به شهر آمده بود. وقتی به شهر رسید، آن جا برایش غریبه بود و حس عجیبی داشت. به خودش گفت: «باید جایی داشته باشم تا بتوانم در آن جا استراحت کنم.» شروع به قدمزدن کرد. به مرد مُسنی رسید و از او پرسید: «پدر جان، مسافرخانهای این اطراف میشناسی؟»
مرد با کنجکاوی پرسید: «از کجا آمدهای؟» عارف پاسخ داد: «از روستایی در اطراف شهر.» و مجدداً سؤالش را تکرار کرد. پیرمرد هم چنین پاسخ داد: «بله، پایینتر از میدان، مسافرخانهای هست، برو آنجا.» عارف تشکر کرد و به سمت مسافرخانه به راه افتاد.
وقتی رسید، وارد شد. مسافرخانه هیچ شباهتی به خانۀ خودشان نداشت. حس غریبی به آن جا داشت؛ درست مثل همان حسی که در ابتدای ورود به شهر داشت. مرد جوانی که آن جا بود، با لحن بدی پرسید: «چه میخواهی؟»
اتاقی که امشب را در آن استراحت کنم.
مرد جوان با همان لحن ادامه داد: «اتاق خالی نداریم، برو!» عارف از مسافرخانه خارج شد. او که از لحن صحبتکردن مرد تعجب کرده بود، با خودش گفت: «چرا با من اینطور برخورد کرد؟»
تقریباً همۀ شهر تاریک شده بود و او که جایی برای استراحت پیدا نکرده بود، در گوشهای از خیابان نشست و از شدت خستگی خوابش برد. خواب دید معلم شده و به رؤیایش رسیده است. خیلی خوشحال بود، انگار دیگر هیچ غمی در دنیا نداشت. به خودش گفت: «بالاخره به آنچه میخواستم رسیدم!»
ناگهان با صدایی از خواب پرید؛ صدای پیرمردی بود. چشمانش را باز کرد و همان پیرمردی را دید که دیروز پس از رسیدن به شهر او را دیده و از او سراغ مسافرخانه را گرفته بود. پیرمرد گفت: «بلند شو جوان روستایی، چرا اینجا خوابیدی؟»
عارف پاسخ داد: «به همان مسافرخانهای که شما گفته بودید، رفتم؛ اما اتاقی نداشتند. جوانی که در آن مسافرخانه بود، با لحن بدی از من خواست که از مسافرخانه خارج شوم. بعد هم که از خستگی زیاد اینجا خوابم برد.»
بلند شو جوان، میتوانی برای مدتی در خانۀ من بمانی و استراحت کنی.
فهرست مطالب
فصل صفر: گُل
فصل یکم: خدیجه
فصل دوم: عارف
فصل سوم: پیرمرد
فصل چهارم: مرد جوان
فصل پنجم: مکتبدار
فصل ششم: ترس
مطالب مرتبط
تگها
مطالب پربیننده
- چگونه تشخیص دهیم یک تصویر با هوش مصنوعی ساخته شده؟
- آموزش کامل تهیه سبزه عید با تخم شربتی
- کاهش وزن علمی و بدون برگشت
- چگونه میتوان از اینستاگرام، تیکتاک و گوشیهای همراه فاصله گرفت؟
- کمبود چه مواد غذایی باعث افزایش ابتلا به افسردگی میشود؟
- چطور مامان بابای خودمان باشیم؟
- مادران تلفنهمراه خود را به کودکشان بدهند یا خیر؟
- چرا مردان در بیان احساسات خود موفق نیستند؟
- آیا در برزخ، شفاعت وجود دارد؟
- "همای سعادت" اسطوره یا واقعیت؟!
- گیاهانی که استرس خانه و محل کار را کاهش میدهند
- سیگارهای الکترونیک یک جایگزین توهم زا
- سونامی سالمندی، بحران پیش روی کشور
- درباره خانه عباسیان، شاهکار معماری ایران در کاشان
- درباره قنات بلده فردوس؛ بیبدیل در دل کویر
- درباره شغاب، گورستان دلاوران در بوشهر
- کاخ خسرو کرمانشاه؛ شکوهی به جا مانده از دوران ساسانی
- درباره پل ساسانی دزفول، کهنترین پل آجری جهان
- چگونه سینمای ایران به رکورد فروش ۱۰۰۰ میلیارد تومان رسید؟
- لذتبخشترین نماز
- درباره تذهیب و انواع آن
- چقدر برای شریک زندگیمان وقت بگذاریم؟
- مواد غذایی موثر در بهبود علائم یائسگی
- حضرت زهرا (س) و تاکید روی آموزش علم
- هشدار؛ چه پیامکهایی را باز نکنید
- اسانسهای دافع اضطراب را بشناسیم
- حضرت زهرا (س)، الگوی بیبدیل یک زن مسلمان
- درمان تورم کف و قوزک پا
- معرفی غذاهای سنتی ایرانی در شب یلدا همراه با تصاویر
- نحوه آموزش صبر و بردباری به کودکان
- قوانین کلاس و مدرسه
- قالب آماده و زیبای پاورپوینت(15)
- ۵ فیلم که همه زنان ایرانی باید تماشا کنند
- شعار سال ۱۴۰۱ «سال تولید، دانشبنیان و اشتغالآفرین»
- قالب زیبای پاورپوینت برای ارائه پروپوزال و دفاع رساله دکترا
- قالب پاورپوینت کادر دار زیبا
- قالب پاورپوینت گرافیکی و طرح دار زیبا
- قالب پاورپوینت گرافیکی زیبا
- رنگ چشم هایتان درباره شما و اجدادتان چه می گوید؟
- قالب پاورپوینت گرافیکی جالب
- نمونه تدریس درس اول هدیه آسمان پنجم
- اندکی درباره درسپژوهی
- کتاب پسری که جادویی شد
- همه زائران سلطان
- قالب پاورپوینت
- معرفی کتاب
- دوستی با کتاب
- پورنوگرافی چیست و چه اثری بر مغز و رابطه جنسی دارد؟
- قالب پاورپوینت گرافیکی
- درباره محسن رضایی
- معرفی کتاب
- کتاب راهنمای کامل Interaction access
- درباره امیر کبیر
- کتاب پیوند زخم خورده
- کتاب آموزش علیه آموزش
- درباره فخرالدین عراقی
- خلاصه کتاب سواد بصری
- درباره محسن مهر علیزاده
- تورم به کدام سو میرود؟
- طغیان سرخک