سیدهادی خسروشاهی مرد تاریخ و تقریب

جامع‌الاطراف بود. جامعیتش هم به لحاظ علمی و تاریخی بود و هم به لحاظ شخصی. هشتادویک سال داشت که دار فانی را وداع گفت و تقریبا هرآنچه از دستش برآمد، برای ایران و اسلام کرد؛ هم در تاریخ‌نگاری و هم در تقریب مذاهب اسلامی.

چهره محبوبش، «سیدجمال‌الدین اسدآبادی» بود و تقریبا در تاریخ‌نگاری منش و روش و حیات و ممات اسدآبادی، کسی به پای نرسید. چه، تقریبا منبعی درباره او نبود که او ورق نزده و خطی برنداشته باشد.

در کنار راشد الغَنوشی، رهبر حزب النهضه‌ تونس

«سیدهادی خسروشاهی» اما شخصیتی سهل و ممتنع بود. در تقریب مذاهب اسلامی جلودار بود. شاید کنفرانسی نتوان پیدا کرد که نشان و نشانه‌ای از او در آن نباشد. از جرج جردق، اندیشمند مسیحی لبنان، صادق المهدی، از رهبران حرکت‌های اسلامی سودان و محمد صفوت، دبیر رابطة‌العالم الاسلامی و شیخ حامد ابوالنصر، مرشد اخوان مصر و علامه سیدمحمدحسین فضل‌الله، مرجع تقلید شیعیان لبنان و عبدالرحمن خلیفه، رهبر اخوان‌المسلمین اردن تا شیخ سعید شعبان، رئیس حرکت اسلامی لبنان و شیخ عثمان عبدالعزیز، رئیس حرکت اسلامی کردستان و قاضی حسین احمد، رهبر جماعت اسلامی پاکستان و سید محمدباقر حکیم، از رهبران سیاسی عراق و شیخ راشد الغنوشی، رهبر حرکت اسلامی تونس و عباسی مدنی، رهبر جبهه نجات اسلامی الجزایر و خیلی‌های دیگر، تنها بخشی از فهرست بلندبالایی از کسانی است که او در در این سال‌های عمر با آنان ارتباط داشت و آنان نیز می‌شناختندش و حرفش را قبول داشتند. او حتی سال‌ها سفیر ایران در واتیکان بود و در قلب جهان مسیحیت، و در دیدارها با پاپ ژان پل دوم، تنها به تحبیب قلوب می‌اندیشید.


از راست: محمدابراهیم آیتی، سیدهادی خسروشاهی، دکتر اقتصاد، علی‌اکبر معین‌فر، آیت‌الله طالقانی، دکتر ناظرزاده کرمانی/ انجمن اسلامی پزشکان تهران

او اما در ایران نیز چهره‌ای خاص بود و چپ تا راست حرفش برای آنها سند بود، اگرچه چنان در تاریخ و تقریب غرق بود که خود را به میان بازی‌های سیاسی وارد نمی‌کرد اما هم با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ارتباط داشت و هم آیت‌الله جنتی، و همین دونام شاید کفایت کند طیف ارتباط او را. او حتی زمانی‌که در واتیکان، سفیر ایران بود، تا ژنو سوئیس رفت و دیدار با سیدمحمدعلی جمالزاده را از دست نداد. هم سیدمحمد محیط طباطبایی او را به حضور پذیرفته بود و هم محمدرضا حکیمی. هم در نماز عید فطر آیت‌الله طالقانی در سال‌های پیش از انقلاب حضور داشت و هم در تنفیذ ابوالحسن بنی‌صدر در چندماه پس از انقلاب.

شاید نگاه به یکی از مجلدات خاطرات او (حدیث روزگار/ ۱۸) بد نباشد که او به بیان خاطرات خود درباره کاظم سامی، مصطفی چمران، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، کاظم حسیبی، عزت‌الله سحابی و محمد نخشب پرداخته است، و همین نام‌ها در کنار هم، شاهدی است بر آن مدعا.

در کنار سیدمحمد محیط طباطبایی

درباره «کاظم سامی» در ۱۴ دی ۱۳۶۷ نوشته است: «با کاظم سامی، در دورانی که شاید هنوز دانش‌آموزی دبیرسالانی در مشهد، در «کانون نشر حقایق اسلامی» آشنا شدم [و] رشته برادری و دوستی با کاظم سامی هم ریشه‌دارتر و استوارتر گردید... پس از سفر به خارج و بازگشت، دیگر کاظم سامی را ندیدم و فقط یک‌بار تلفنی با او احوالپرسی کردم تا آنکه خب «شهادت» وی را در «وی» شنیدم...»

«مصطفی را من پس از کودتای ۲۸ مرداد، برای نخستین‌بار در «مسجد هدایت» که قرارگاه مبارزین مسلمان بود، دیدم و با او آشنا شدم» آغازگر روایت او درباره «مصطفی چمران» است و در جایی دیگر پس از آنکه درباره مغفول ماندن فعالیت‌های هنری چمران یاد می‌کند، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ به زیبایی می‌نویسد: «آنچه تاکنون از چمران گفته و شنیده‌ایم، در ارتباط با هنر جنگیدن اوست که البته اهمیت والای آن بر هیچ‌کس پوشیده نیست، اما او هنرمندی نیست که تنها در یک بُعد، خلاقیت هنری داشته باشد و در اینجاست که او را دقیقا نشاناخته و گمنام می‌یابیم. او عارفی وارسته، رزمنده‌ای بی‌باک، مجاهدی خستگی‌ناپذیر، فیلسوفی متعالی، سیاستمداری هوشیار، نویسنده‌ای چیره‌دست، عالی و متخصص، سخنوری توانا، مبلغی آگاه و هنرمندی ارزشمند بود.»

در کنار آیت‌الله مرعشی نجفی

او بهمن ۱۳۷۳، درباره «مهدی بازرگان» چنین می‌نویسد: «مهدی بازرگان از آغاز کار تا پایان - دیماه ۱۳۷۳ – همواره وقف راه خدا و خدمت به خلق بود و در تربیت مکسانی چون شهید چمران کوشید که یک نمونه از آنها، به تنهایی یک امت بود و بی‌تردید خود وی نیز نمونه کامل یک مسلمان روشنفکر متشرع در قرن ما به‌شمار می‌رفت که یک عمر با صداقت و طهارت و صراحت بدون نیاز مالی و انگیزه مادی کار کرد و خدمت نمود و انتظار مقام و پاداش از کسی نداشت و صراحت را هم لازمه اندیشه و عنل یک میلمکات می‌دانست.»

او طی گفت‌وگویی درباره «یدالله سحابی» که در سال ۱۳۷۷ صورت گرفت، گفته است: «آقای دکتر سحابی در اغلب اجتماعات عمومی، چه در «مسجد هدایت» و مدرسه «نارمک» یا «دانشکده کشاورزی» کرج به‌مناسبت جشن‌های عید فطر و غیره حضور می‌یافت و با کمال لطف و صفا، خضوع و یکرنگی، با بچه‌ها و دانشجویان می‌جوشید و همواره احترام خاصی برای آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان قائل بود و با حضور آنان، خود کمتر آماده سخن‌گفتن بود.»

«بی‌تردید شخصیت شخصیت وارسته و مسلمانی چون مهندس کاظم حسیبی، نمی‌توانست در مسئله انقلاب اسلامی ایران بی‌تفاوت باشد. یاران و همکاران او در حزب ایران، روش خاصی داشتند که مهندس حسیبی آن‌را نمی‌پسندید ولی به‌خاطر اخلاق نرم یا مسائل تشکیلاتی مخالفتی هم نمی‌ورزید، اما در عمل و تا آخر، از انقلاب اسلامی و رهبری آن دفاع کرد.» را او درباره «کاظم حسیبی» منوشت که پس از مرگش منتشر شد.


از راست: دکتر سحابی، آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، سیدعلی‌اصغر بدیع‌زادگان، سیدهادی خسروشاهی/ گلشهر کرج، ۱۳۳۹

او درباره «عزت‌الله سحابی» در چهلمین روز درگذشت او، در ۱۸ خرداد ۱۳۹۰ نوشت: «...مهندس سحابی، خیلی بیشتر از پدر خود، چهره و مشی سیاسی و مبارزاتی داشت، اما مبارزه را برای کسب مقام و ثروت و قدرت پی‌گیری نمی‌کرد و بی‌تردید ارزش بسیاری برای جنبه‌های اخلاقی انسانی نشات گرفته از مکتب فکری قائل بود و به همین دلیل، علی‌رغم اینکه در مواردی به‌علت «تفکر سیاسی مخالف با ما» با او برخورد «برانداز» شد و حتی بی‌دلیل «امنیت» از او سلب گردید، اما شِکوه نکرد و در خاطرات خود نیز به عقده‌گشایی نپرداخت و حبّ و بغض شخصی و خصوصی را در آن راه نداد. [او] انسانی صبور، آرام، معتدل و مسلمان بود...»

فصل آخر این کتاب درباره «محمد نَخشَب» است. او درباره این شخصیت سیاسی نوشته است: «محمد نخشب از آغاز زندگی اجتماعی خود، با تشکیل جلسات خاص خود و تاسیس «نهضت خداپرستان سوسیالیست» و مبارزات سیاسی در دوران نهضت ملی در حزب ایران و حزب آزادی مردم ایران و سپس در نهضت مقاومت ملی و بعد در آمریکا، به مبارزه خود بر ضد استعمار و استبداد، زیر پرچم ایدئولوژی مذهبی و در راه ایجاد یک نظام اسلامی، به‌طور خستگی‌ناپذیر، ادامه داد و از هر فرصتی برای پیشرفت و وصول به هدف استفاده کرد...»

در جوار آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله مطهری (از راست: نفر پنجم)/ تهران

و این تنها فرازهای خاطرات مفصل و موسع او بود. او که البته کتاب‎‌های جداگانه‌ای نیز درباره آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، علامه سیدمرتضی عسگری، امام موسی صدر، سیدمحمدعلی جمالزاده، نشریات مخفی حوزه علمیه قم، احمد بن بلا، روژه گارودی، آیت‌الله علی مشکینی، شهید نواب صفوی، دکتر حسن ترابی (رهبر فکری حرکت اسلامی سودان)، مبارزان ملی - مذهبی، سازمان‌ها و احزاب سیاسی دوران انقلاب، شهدای حرب و محراب، آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، تاریخ‌نگاری معاصر و کودتای ۲۸ مرداد، دکتر ابراهیم یزدی، حزب خلق مسلمان و سیدجلال‌الدین آشتیانی دارد که همه را انتشارات کلبه شروق در قم به انتشار رسانده است.

شخصیت «سیدهادی خسروشاهی» که پنج‌شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۸ درگذشت و حالا یک هفته از رفتن او می‌گذرد، باید دوباره دوباره بررسی شود و کارنامه کاری‌اش نگاه شود. او که به صلح و مهربانی و برادری و نزدیکی می‌اندیشید. ویژگی‌ای که در همین چند سطر خاطرات او از دیگران قابل ردیابی است. هرچند که ظلم را برنمی‌تابید و تا پایان عمر، وجهه مبارزاتی خود علیه ظلم را حفظ کرد.

در روز تنفیذ سیدابوالحسن بنی‌صدر/ بیمارستان قلب تهران، ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ (از چپ: نفر سوم)

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه