ساختار جامعه الهی و الحادی

ساختار جامعه الهی و الحادی


نویسنده :  حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور -آیة اللّه جوادی آملی

تشکیل جامعه به یک سلسله اهداف، اصول و خطّ مشی نیاز دارد. اکنون باید بررسی کنیم که چه علل و عواملی جامعه را می سازد. عوامل سازنده جامعه ارتباط مستقیم با نحوه جهان بینی دارد و چون دو جهان بینی مقابل در جهان وجود دارد قهراً سازندگان و مؤسسان جامعه نیز دو گروهند در نتیجه جوامعی که تشکیل می شود نیز دو گونه جامعه خواهد بود.

ساختار یک جامعه غیر الهی
عده ای معتقدند که کلّ این جهان در نشئه طبیعت خلاصه می شود و انسان نیز که جزئی از این مجموعه است، سرگذشتی جز میلاد و سرنوشتی جز مرگ ندارد و بین میلاد و مرگ خلاصه می شود، او نه قبل از میلاد سرگذشتی داشته و نه بعد از مرگ سرنوشتی دارد؛ همه موجودات جهان یک روز موجود و روز دیگر نابود می شوند و قبل از آن تطوّر و تحولی نبود مگر تطوّرات ماده و بعد از مرگ آنها نیز عالمی نیست جز تطوّرات ماده. همانگونه که یک درخت حالات گوناگون مادّی را پشت سر نهاد تا درخت شد و بعد از چند سال نیز که پژمرده شد و پوسید باز حالات مادی را در پی دارد و پی آمدی ندارد، یک انسان نیز قبلاً تطوّرات مادّی خاک و آب را پشت سرگذاشت، بعد از مرگ نیز اطوار مادّی را تعقیب می کند یعنی بدنش می پوسد، خاک می شود و هرکاری که طبیعت با خاک می کند با بدن او نیز می کند، پس خوبی و بدی او هیچ نقشی برای بعد از مرگ ندارد. بر اساس این بینش، انسان خود را به هیچ وجه نیازمند به قانون نمی بیند، بلکه در همه کارها خود را رها می داند مگر آن مقدار که طبیعت او را محدود کند و در بخش های عقاید، اخلاق و اعمال رها است پس فراگرایی و مادیگری، فضیلت و رذیلت، عبادت و ناسپاسی برای او یکسان است. او آزاد است تا در حیطه مسایل شخصی با بدن خود به دلخواه، هر کاری انجام بدهد، همچنین در بخش اراده ای که نسبت به جهان طبیعت اعمال می کند و نیز بهره برداری کردن از هر بخش طبیعت به هر نحوی که بخواهد آزاد است، چنین انسانی پنج بخش (عقیده، اخلاق، عمل فردی، برخورد ارادی با جهان طبیعت و نحوه بهره وری از منابع و مواهب طبیعی) هیچ نیازی به قانون ندارد تا او را محدود کند و تنها هستی اوست که برایش قانون طبیعی تعبین می نماید، مثلاً اینکه چقدر بخورد، چه بخورد، چه زمانی از غذا استفاده کند، او نمی تواند بیش از گنجایش معده خود غذا بخورد و بیش از نیاز خود هوا استنشاق کند بعد از تلاش وکار بخوابد و بالأخره غیر از محدودیتی که نظام طبیعت بر وی تحمیل نموده در همه مراحل دیگر خود را رها می پندارد و چون تنها او نیست که زندگی می کند، دیگران هم در کنار او بسر می برند و آنان نیز در این پنج مقطع خود را رها می دانند، اگر مجموعه این افراد رها و گسیخته بخواهند با هم زندگی کنند، هدفشان تأمین نمی شود. چون هدف کسی که می گوید: «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا نموت و نحیی»(1)جز بهره برداری و لذّت بردن از دنیا نیست، شعار او نیز همان نان، مسکن رهایی است و چون همه دارای همین هدف شعار هستند، اگر کسی بخواهد به مقدار میل خود آزادانه از منابع و مواهب طبیعی بهره بگیرد مقدور او نیست بنابراین به ناچار باید قانونی داشته باشند تا فقط مقطع چهارم و پنجم از این مقاطع پنج گانه را تنظیم کند، زیرا آنان برای عقیده، اخلاق و اعمال فردی مانند غذا خوردن و کیفیت و کمیت آن به قانون طبیعی بسنده می کنند. قانون تنها برای کیفیّت برخورد ارادی از طبیعت و بهره برداری از آن لازم است، تا مرزی برای آنان وجود داشته باشد و اراده ها را تعدیل کند، توزیع امکانات و منابع طبیعی نیز عادلانه باشد و به همه برسد. قانون تنها برای این لازم است که اگر تجاوزی به حریم منافع دیگران شود، مورد توبیخ و کیفر قرار گیرد، از این رو قوانین جزایی را نیز تدوین می کنند و مسئولیت اجرای آن را بعهده اشخاص معیّنی می سپارند، این ساختار یک جامعه غیر الهی است، چنین جامعه ای چون پای بند به اعتقاد و اخلاق نیست، بگونه ای قانون تدوین می کند که به سود کشورش باشد و یا اگر نژادپرست بودند سود نژادشان باشد، چون کسی که در عقیده، اخلاق، عمل، اراده و انتفاع از طبیعت رها بود، قانونی تدوین می کند که با خوی و سرشت او هماهنگ باشد، بنابراین اصل قانون به سود گروه خاص نوشته می شود و بر فرض آن ها در تدوین قانون عدل و داد را در نظر بگیرند و از جهل و اشتباه نیز مصون باشند، ولی چون عمده ضمانت اجرای این قانون است، اجرای این قانون به دست کسانی سپرده می شود که در جهان جز لذّت چیزی را نمی شناسند در چنین جامعه ای قدرت در دست کسی است که می گوید: «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا»(2) حال چه عاملی او را وادار می کند تا حقوق مردم را به آنان بدهد؟ کسی که در همه امور رها است، چرا لذّت نقد را از دست بدهد؟ چرا تجاوز نکند؟ و اگر مسئله علاقه به وطن یا خوشنامی بعد از مرگ برای آن ها مطرح باشد در نزد آن ها در حد یک امر عاطفی و احساسی است، او می گوید من فعلاً باید لذّت ببرم و بعد از مرگ و معدوم شدن من وطنم آزاد باشد یا در بند، برای من یکسان است و دیگران مرا مدح کنند یا قدح، برای من بی تفاوت است. الآن شخصی که در مجلس ما نیست نه از مدح ما طرفی می بندد و نه از قدح ما می رنجد، چه ما لسان صدق درباره او داشته باشیم یا لسان سوء برای آن معدوم یکسان است. اگر کسی هوش متوسطی داشته باشد و بداند که مرگ نابود شدن است و پس از آن نه لذّتی از ثنا می برد و نه رنجی از هجو، آنگاه چه عاملی می تواند باعث شود که او با داشتن قدرت از لذّت بگذرد؟ البته ممکن است جوان یا نوجوانی را خام کنند و به او بگویند بعد از مرگ تو با پوستر، عکس، گرامیداشت تو و مانند آن، خاطره تو را زنده نگه می داریم، ولی وقتی او بالغ باشد و به گمان باطل خود فهمید که مرگ نابودی است و برای او فرقی ندارد که همه عالم به سوگ او بنشینند یا شادمان باشند، او هرگز مجری قانون نخواهد بود، گرچه آن قانون بر اساس قسط و عدل تدوین شده باشد. نشانه این مطلب نظام دموکراسی غرب است که اوّلین ثمره تلخ آن همین کمونیزم است. کمونیسم از آزادی مطلق نظام دموکراسی غرب سرچشمه گرفت، وقتی عده ای در سرمایه داری رها و در نتیجه متورّم شدند، محرومان و پابرهنگان نتوانستند تحمّل کنند اقدام به تدوین و ایجاد نظام سوسیالیستی و کمونیستی دیکتاتوری نمودند. سرتاسر نظام کاپیال غرب سود است آن ها جز پول چیزی را نمی شناسند و ازعقیده، عاطفه، عبادت و اخلاق بهره ای ندارند فقط: «دینهم دنانیرهم» و لا غیر.

ساختار یک جامعه توحیدی
در مقابل جهان بینی الحادی و ساختار اجتماعی نشئت گرفته از آن، جهانبینی دیگری وجود دارد که می گوید: جهان و انسان را خدا آفریده و این جهان سرگذشت فراوانی را پشت سرگذاشته و سرنوشت زیادی را نیز در پیش دارد، انسان نیز عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را در پیش دارد او هرگز با مرگ نابود نمی شود و مبدأ این مجموعه جهان و انسان خداوند است همانگونه که بازگشت همه نیز به سوی او است: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»(3) چنین شخصی چون با خود و خدا و محیط طبیعی خود ارتباط دارد اگر تنها هم زندگی کند نیاز به قانون دارد در نظام الهی و اسلامی قانون مقدّم بر جامعه است. در نظامهای غیر الهی جامعه نیاز به قانون دارد ولی در نظام الهی و اسلامی انسان محتاج قانون است، فرد باشد یا جامعه. منتها چون ظهور زندگی قانونی در جمع است نیاز به نبوّت و قانون و مانند آن در جامعه انسانی مطرح می شود و گرنه یک انسان در همه آن بخش های پنج گانه نیازمند به قانون و قانونگذار الهی است و همانطوری که جامعه به قانون نیاز دارد، فرد هم نیاز دارد مگر بعضی از کارها که در غیر زندگی اجتماعی فاقد موضوع است. بر همین اساس خداوند اولین انسان یعنی حضرت آدم علیه السلام را با قانون آفرید. بشر هرگز بدون قانون رهانمی شود و فقط اجتماع عامل نیاز به قانون نیست.

کسی که جهانبینی الهی دارد و در جهان خود را مسافر و زندگی دنیای خود را مقدمه حیات جاوید آخرت می داند، می گوید ما برای یک لحظه هم معدوم نمی شویم، حتی چنین نیست که تصور شود انسان با مرگ معدوم می شود و سپس در معاد و جهان آخرت زنده شود، این قافله هرگز نابود نمی شود و مرگ به معنای فاصله شدن مرگ میان این متحرّک و آن هدف نیست. انسان زندگی را با «کدح» آغاز می کند تا به ملاقات پروردگار نائل می شود: «یا ایّها الانسان انّک کادحٌ الی ربّک کدحاً فملاقیه»(4) پیوسته قوّه ای را به فعلیتی تبدیل می کند و از سرایی به سرای دیگر منتقل می شود، در عالم طبیعت که هست باید ره توشه آن سفر ابدی را فراهم نماید، قهراً در تمام مراحل پنجگانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردی، نحوه اراده با جهان طبیعت و نحوه انتفاع از منابع و مواهب طبیعی) بنده خداست. و قانون الهی را می پذیرد و بر آن گردن می نهد.

چنین انسانی وقتی با همفکران خود جامعه تشکیل می دهد، هدفش این نیست که بر اساس «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا»(5) فقط از دنیا و از همدیگر بهره ببرد، بلکه زندگی او بر اساس «المال و البنون زینة الحیوة الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیرٌ عند ربّک ثواباً(6)؛ مال و فرزندان آرایش زندگی دنیا هستند و باقیات و صالحات در نزد پروردگار خیر است» تنظیم شده است که به هدف تعالی و لقاء الهی نائل شود و اگر هدف این است، هدف را با هر کاری نمی توان تعقیب نمود، هدف مشخص را باید با کارهای معیّن تعقیب کرد و هر کاری را نیز به استناد هر اصل و مبنایی نمی شود تصویب کرد، بلکه اصول و مبانی خاصّی به آن کارهای مخصوص راهنمایی می کند، بنابراین در جهانبینی موحّدانه هدف یک انسان موحّد لقاء اللّه خواهد بود، اصول و مبانی اش هم همان است که انبیا آوردند، خطّ مشی عملی او نیز به استناد همین اصول و مبانی تنظیم و تدوین می شود و در نتیجه اشکالاتی که در جامعه های غیر الهی وجود داشت در اینجا برطرف می شود.

در نظام الهی قانونگذار معصوم و مصون از جهل و خطاست او منفعت طلب و سودجو نیست تا به سود فرد یا گروهی قانون وضع کند. در این نظام «سواءٌ العاکف فیه و الباد؛(7) مسافر و حاضر در آن برابرند» و «لافضل لعربّیٍ علی عجمی» (8) و عرب بر عجم امتیازی ندارد و پیامبر او نیز بطور یکسان «ارسلت الی الابیض و الاسود و الاحمر»(9) به سوی سفید و سیاه و سرخ فرستاده شده است و «النّاس سواء کاسنان المشط»(10) همه مردم در آن بسان دندانه های شانه برابرند.

پس در حوزه تدوین قانون، قانون گذار از جهالت،ضلالت، سفاهت، ظلم و مانند آن مصون است، در حوزه اجرایی نیز مجریان اوّلی این قانون انسانهای وارسته و معصومند، کارگزاران عصر غیبت نیز کسانی هستند که فقط انگیزه آنان قانون و عمل به قانون است و اساس این انگیزه همان اعتقاد و اخلاق و عبادات است. البته جهان ایده آلی که هیچ گناهی در آن نباشد فقط در بهشت است که همه کسانی که در آن استقرار پیدا می کنند معصوم هستند: «لا لغوٌ فیها و لا تأثیمٌ»(11) در بهشت نه تنها کسی عمداً به حق دیگران تجاوز نمی کند بلکه سهواً و از روی خطا نیز تعدّی ندارد، همان کاری که انبیا و اولیا ـ علیهم السلام ـ در دنیا داشتند مؤمنین در بهشت دارند. البته با حفظ مراتب همه در آن عالم عادل و معصومند، آنها اهل تباهی نیستند و اصولاً در بهشت بدی راه ندارد(به صورت نفی جنس) و اگر کسی بگوید چرا خداوند چنین عالمی را نیافرید، جواب آن این است که خدا چنین عالمی را در آخرت آفریده که وسعت آن به گستردگی آسمانها و زمین است: «سابقوا الی مغفرةٍ من ربّکم و جنّةٍ عرضها کعرض السّماء و الارض اعدّت للذّین آمنوا باللّه و رسله ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذوالفضل العظیم»(12) پیشی گیرید به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی که عرض آن مانند عرض آسمان ها و زمین است که آماده شد برای آنان که به خدا و رسولش ایمان دارند آن فضل خداست به هر کسی بخواهد می دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است. اما چنین عالمی رایگان به کف نمی آید، انسانی که در حیطه تکلیف بخواهد زندگی کند و به کمال اختیاری برسد بهترین راه و معقول ترین آن همین راه است، یعنی قانون را تنها ذات اقدس اله تدوین کند، مجریان اوّلیه آن انسان های معصوم و خلیفة اللّه باشند، مفسّران این قانون نیز در درجه اول همان معصومان باشند و سپس اسلام شناسان وارسته و عادل با انگیزه اعتقادی، اخلاقی و عبادی اجرای آن را برعهده گیرند و اگر در مقام عمل چنین قانونی را در دست انسان های مختار سپرده شود ممکن است ضایعاتی نیز داشته باشد، اما این حداقل ضایعات است که گریزی از آن نیست.

اسلام برای اینکه این نظام از هرگزندی محفوظ بماند، مردم را نیز به عنوان ناظر ملّی موظّف کرده است تا بر مجموعه نظام نظارت کند، پس چنین نیست که مردم مشمول قانون باشند و دیگر هیچ سمتی نداشته باشند، بلکه اسلام مردم را ناظر به حسن جریان قانون نیز قرار داده است و امر به معروف و نهی از منکر را بر همه آنان واجب کرد. عده ای از فقیهان ما مانند مرحوم محقق ـ رضوان اللّه علیه ـ آن را «واجب عینی» دانسته اند منتهی وقتی دیگران قیام کردند، موضوع ساقط می شود، البته معروف بین فقها این است که امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است.

این تصویری است از ساختار یک جامعه الهی البته آنچه که ذکر شد برای متوسطین از مردم است، اما آنها که جزو «اوحدی» هستند، هدفی بالاتر از این دارند. متوسطان هدفشان این است که طوری زندگی و عبادت کنند که از عذاب الهی مصون بوده و به بهشت ابدی راه یابند. اما اوحدی از مردم که از «احرار» و آزادگان هستند، این امور را هدف متوسط می دانند و عمده هدفی که آنان دنبال می کنند همان «وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک» است. یعنی چون خدا را شایسته عبادت و اطاعت یافته اند او را عبادت و اطاعت می کنند.

اصالت توحید در نظام الهی
با توجه به این که یکی از فرق ها اساسی و مهم جامعه الهی با جامعه غیر الهی و توحیدی آن است که در نظام توحیدی انسانها در هیچ یک از بخش های پنج گانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردی، کیفیّت برخورد با جهان طبیعت و نحوه استفاده از منابع و مواهب طبیعی) خود را رها و آزاد نمی دانند برای این است که جامعه الهی در همه این بخش ها بر اساس توحید شکل می گیرد.

استاد علّامه طباطبایی ـ قدّس سرّه ـ در تفسیر ارزشمند المیزان توحید را به صورت یک نمودار به درختی تشبیه و ترسیم می کند، می فرماید: «معنای اصالت توحید این نیست که انسان عقیده ای داشته باشد بعد اخلاق و اعمالی را نیز فراهم نماید، بلکه اخلاق و عمل مرحله ظهور و شکوفایی همان عقیده است، عقیده اگر باز شود به صورت اخلاق و رفتار، ظاهر می شود و رفتار، گفتار و اخلاق، اگر به صورت متن بیان شود به عقیده توحیدی در می آید که رابطه عقیده با اخلاق و عمل، رابطه متن و شرح است.

توحید اگر باز شود به صورت یک نظام اخلاقی و عملی مبتنی بر قسط و عدل در همه شؤون ظهور می کند و اگر این نظام بسته و جمع شود همان توحید خواهد بود.»

ایشان این نمودار درختی را از آیه شریفه: «ضرب اللّه مثلاً کلمةً طیّبةً کشجرةٍ طیبةٍ اصلها ثابتٌ و فرعها فی السمّاء تؤتی اکلها کلّ حینٍ باذن ربّها»(13) استفاده کرده اند. توحید شجره طوبایی است که از ریشه تا بالاترین شاخه میوه می دهد نظیر درخت های معمولی نیست که ریشه و ساقه آن میوه ندهد چنین درختی جز در بهشت یافت نمی شود. این یک تشبیه معقول به محسوس است، تشبیه توحید به یک درخت بهشتی که از ریشه تا شاخه میوه می دهد، یک تشبیه رسا است اما اگر توحید به درختی از درختان دنیا تشبیه بشود نارساست، چون درختان دنیا ریشه، ساقه و برگ آن میوه نمی دهد تنها در کنار برگ در قسمتی از شاخه میوه رشد می کند، ولی شجره توحید سراسر آن میوه و بار است چنان چه هر زمانی نیز میوه می دهد، ممکن است درختی بر اثر تربیت صحیح کشاورزی سالی چند فصل محصول بدهد ولی چنین نیست که هر روز و هر جای درخت میوه بدهد، ولی کلمه طیّبه هر لحظه و هر جای آن بار می دهد، مانند درختان بهشت که: «اکلها دائمٌ»(14) یعنی خوراکی درختان بهشت دایمی است، هرگز کم نمی آید. ذیل آیه شریفه «لامقطوعةٍ ولا ممنوعةٍ»(15) روایتی از معصوم رسیده است که: فرمودند: «درختان بهشت هرگز بی میوه نخواهند بود، همانگونه که شما اگر در فنون مختلفه علوم الهی آگاهی داشته باشید و میوه های گوناگون علمی بدهید که هرگز تمام نمی شود!!.»(16) مثلاً کسی ادیب، فقیه، اصولی، رجالی، مفسّر، حکیم و عارف باشد و از این علوم به دیگران بیاموزد.

توحید دژ امن الهی
کلمه توحید(لااله الّا اللّه) در روایات بعنوان حصن (و دژ) معرفی شده است که برای تبیین حصن بودن کلمه توحید لازم است چند روایت از روایاتی را که مرحوم صدوق ـ رضوان اللّه علیه ـ در کتاب شریف توحید ذکر فرموده است بررسی کنیم. این روایات در باب «ثواب الموحّدین و العارفین» که مشتمل بر سی و پنج حدیث نورانی است آمده و نوع این روایات «سلسلة الذهب» است یعنی معصوم ـ سلام اللّه علیه ـ از پدران گرامیش نقل می کند تا سلسله سند به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و در نهایت به وجود مقدس حضرت رسول اکرم(ص) می رسد. روایات این باب به چند دسته و طائفه تقسیم می شود:

دسته اول: روایاتی است که می فرماید هیچ پیامبری سخنی به عظمت لاالا الّا اللّه نیاورده: «عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم: ما قلت و لاقال القائلون قبلی مثل لااله الّا اللّه»(17) ابی سعید خدری از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: نه من و نه کسانی که پیش از من بوده اند، سخنی به عظمت «لااله الّا اللّه» نگفته اند.

دسته دوم: روایاتی است که لااله الّا اللّه را به عنوان حصن و قلعه امن معرفی می کند که هر کس به آن وارد شود از عذاب الهی ایمن است: «لا اله الّا حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»(18) حصن بودن این کلمه تنها به تلفظ آن یا شهادت به وحدانیت و یکتائی خداوند نیست، گرچه گفتن «لااله الّا اللّه» موجب نجات از خلود در آتش است، اما این حدیث امن مطلق را تضمین کرده است، یعنی گوینده «لااله الّا اللّه» از هرگونه عذابی در امان است.

دسته سوم: روایتی که دسته دوم را مقید به اخلاص می کند:

«امام رضا(ع): حدثنی ابی العبدالصّالح موسی بن جعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفر بن محمّد قال حدثنی ابی ابو جعفر محمد بن علّی باقر علم الانبیاء قال حدّثنی ابی علّی بن الحسین سیّد العابدین قال حدّثنی ابی سیدّ شباب اهل الجّنه الحسین قال حدثنی ابی علیّ بن ابی طالب علیه السلام قال سمعت النّبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم یقول: قال اللّه جلّ جلاله: انّی انا اللّه لا اله الّا انا فاعبدونی من جاء منکم بشهادة ان لا اله الّا اللّه بالاخلاص دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی»(19) امام رضا(ع) از پدرش و او از پدرش امام صادق(ع) و او از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرش امام زین العابدین (ع) و او از پدرش سرور اهل بهشت امام حسین(ع) و او از پدرش علی ابن ابیطالب (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که می فرمود: که خدا فرموده است: من خدا هستم جز من معبودی نیست پس فقط مرا پرستش کنید و هرکه با اخلاص به وحدانیت خدا شهادت دهد در حصن و دژ وارد می شود و هرکه در دژ من وارد شد از عذاب من ایمن است.

دسته چهارم: روایتی که به شرح اخلاص در روایت قبلی می پردازد. «عن ابی عبداللّه (ع): قال من قال لااله الّا اللّه مخلصاً دخل الجنّة و اخلاصه ان تحجره لااله الّا اللّه عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ»(20) هر کس «لا اله الّا اللّه» را با اخلاص بگوید وارد بهشت می شود و اخلاص او به آن است که او را از حرام باز می دارد. یعنی اخلاص گوینده این کلمه آن است که لا اله الّا اللّه او را از گناه باز دارد.

دسته پنجم: روایت معروف امام رضا (ع) است که مسئله امامت و حکومت را تبیین می کند و می فرماید:

«سمعت جبرئیل یقول: سمعت اللّه جلّ جلاله: لا اله الّا اللّه حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی فلمّا مرّت الراحلة نادانا و اما بشروطها و انا من شروطها»(21)(یعنی امام هشتم (ع) در همان نیشابور بعد از چند قدمی سر را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: از جبرئیل شنیدم که گفت: از خدای سبحان شنیدم که فرمود: «لا اله الّا اللّه» دژ من است و هر کس وارد دژ من شود از عذاب من ایمن است. این سخن (انا من شروطها) را قبل از امام رضا(ع)، امام باقر (ع)، و سایر ائمه(علیهم السلام) فرموده اند. این حدیث نشان می دهد که توحید شروطی دارد که یکی از آنها پذیرفتن امامت امام هشتم است که این تمام شرط نیست، قهراً پذیرفتن امامان قبلی و بعدی نیز از شروط این کلمه است. با توجه به این روایت جامعه اسلامی مبتنی بر اصل توحید است و توحید قلعه امن است و هیچگاه، کسی به گناه آلوده نمی شود مگر اینکه در آن محدوده از توحید محروم باشد و داعیه ربوبیّت و خدائی داشته باشد.

iv class="allpage">

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. سوره مؤمن، آیه 37.

2. همان، .

3. سوره بقره،آیه 156.

4. سوره انشقاق ، آیه 6.

5. سوره مؤمن، آیه 37.

6. سوره کهف، آیه 46.

7. سوره حج، آیه 25.

8. تحف العقول، ص 24 نقل به معنی .

9. بحار، ج 89، ص 14.

10. تحف العقول، ص 274.

11. سوره طور، آیه 23.

12. سوره حدید، آیه 21.

13. سوره ابراهیم، آیه 24.

14. سوره رعد، آیه 35، اکل در این آیه شریفه به معنای مایؤکل (یعنی خوراکی) است، نه به معنای اکل و خوردن و معنا این نیست که اهل بهشت دائم الاکل و پرخورند.

15. سوره واقعه، آیه 33.

16. این روایت از غرر روایات است که با یک تشبیه معنای دایمی بودن میوه، کم نشدن آن و میوه دادن همه جای یک درخت را بیان می کند.

17. حدیث اوّل.

18. حدیث 23.

19. حدیث 22.

20. حدیث 26.

21. حدیث 23.

منبع : مجله پاسدار اسلام بهمن 1383، شماره 278 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه