ویژه شهادت حضرت امام رضا(ع)

انگیزه های مامون رویاروی امام رضا (ع)

انگیزه های مامون رویاروی امام رضا (ع)

مامون شخصا به خط امام ایمان داشت و به علویان مهربان بود و فدک را به آنان بازگردانید و کوشید که بدگوئی و دشنام به معاویه ، سنت معمول گردد و آن را بر مردم بایسته کرد و آشکارا ابراز داشت : هر کس معاویه را بخوبی یاد کند ذمه اش مشغول است و ازو راضی نیستم و برتر آفریده خدا پس از رسول اکرم (ص) ، علی بن ابی طالب است

  مرحله سوم  امام هشتم; علی بن موسی الرضا (ع)  
 
 انگیزه های مامون رویاروی امام (ع)می توان انگیزه های مامون و موضع او را در برابر امام رضا (ع) به عوامل روانی و ایمانی که در او بود تفسیر کرد .

مامون شخصا به خط امام ایمان داشت و به علویان مهربان بود و فدک را به آنان بازگردانید و کوشید که بدگوئی و دشنام به معاویه ، سنت معمول گردد و آن را بر مردم بایسته کرد و آشکارا ابراز داشت :

هر کس معاویه را بخوبی یاد کند ذمه اش مشغول است و ازو راضی نیستم و برتر آفریده خدا پس از رسول اکرم (ص) ، علی بن ابی طالب است » (3)

شیعی بودن مامون حاصل عوامل متعددی بود که از هنگام کودکی درروان او تاثیر کرده بود . در آن هنگام کسی که به تربیت و تادیب او گماشته شده بود ، مردی شیعی مذهب بود . نیز مامون در اوان جوانی در اطراف خراسان استقرار یافته بود که بیشتر مردم آن شیعه بودند و طرفداران اهل بیت (ع) مامون روزی به یاران خویش گفت : آیا می دانید چه کس تشیع را بمن آموخت ؟

گفتند : نه گفت : رشید آنرا به من آموخت .

گفتند : چگونه ؟

گفت : وقتی امام موسی بن جعفر از مدینه بر رشید وارد شد ، فروتنی رشیدرا در برابر او دیدم و دیدم که چگونه او را بزرگ میداشت .

مامون ادامه داد : هنگامیکه تنها شدیم پرسیدم : ای امیر مؤمنان این مرد کیست که او را چنین بزرگ داشتی و تجلیل کردی و در مجلس خود به سوی او از جای برخاستی و او را به پیشواز رفتی و در بالای مجلس خود نشاندی و فروتر از او نشستی و به ما فرمان دادی که رکاب او را بگیریم ؟

گفت : او امام مردم است و حجت خدا بر آفریدگان او ، و خلیفه او نزد پرستندگان اوست .

گفتم : ای امیر المؤمنان ، آیا تو همه این صفات را نداری ؟

گفت : من به ظاهر و با توسل به زور و غلبه ، امام مردمم . امام موسی بن جعفر امام بر حق است . بخدا سوگند ای فرزند ، که او به مقام رسول الله (ص) از من و از همه آفریدگان دارای استحقاق بیشتر است . بخدا سوگند اگر توبا من در سر این مقام نزاع کنی ، همانا سرت را بر خواهم کند . (4)چه ، ملک عقیم است ، سیاست پدر و مادر نمیشناسد . (5)

اما این انگیزه های تشیع برای خط امام (ع) آن نیست که مامون را به آنجا راند که آن موضع را اتخاذ کند . بلکه درین مورد عوامل و انگیزه ها در دل مامون وسیعتر بود که در صورت مصالحه سیاسی و اغراض موسمی نمودار گردید و می توان آنها را به چهار نکته زیر تعبیر کرد :

1 - مامون میخواست ، خلافت خود را صورت مشروع دهد و درحکومت خویش آرامش و استقرار و ثبات بر قرار کند زیرا پایگاههای مردمی که به خلافت عباسیان مؤمن بودند ، به خلافت مامون با شک و تردید می نگریستند .

چه او ، خلیفه شرعی یعنی امین ، برادر خود را کشته بود و سر برادر را برای اوآوردند . این نکته در مورد مشروع بودن خلافت او ، نوعی شک و تردید و پریشانی خاطر در پایگاههائی که به خلافت عباسیان ایمان داشتند به وجودآورد و اعتماد مردم را نسبت به مقام و قدرت او متزلزل ساخت . بطوری که مردم همه ، خلافت او را نپذیرفته بودند و بهر حال در آن وقت ، مامون پایگاه خود را نزد مردم از دست داده بود . اما سایر پایگاههای مردمی که پیرامون وجود امام علی (ع) می گردیدند ، اصلا به خط عباسیان در خلافت ایمان نداشتند و به خلافت هیچیک از آنان با نظر مشروع نمی نگریستند تا جائی که مامون به این بسنده کرد که خلافتی را که غصب کرده بود و به زور بر آن مسلطشده بود ، جامه شرعی بپوشاند تا ازو در حکومت پشتیبانی کنند .

ازینرو بود که مامون به این مبادرت کرد که از امام رضا (ع) که خلافت قانونی از آن او بود و توده های بسیار در جهان اسلامی بر این عقیده بودند که امام (ع) نامزد طبیعی خلافت شرعی است و باید از حقوق خلافت برخوردارگردد ، چنان استدعائی کند .

در اینجا باید یادآوری کرد که این سطح ایمان به امامت حضرت رضا (ع) و حقانیت شرعی او در خلافت ، در یک سطح یکسان ، از وضوح نبود . عده ای بنا بر اساس نص ، و تعیین ، به امامت او (ع) معتقد بودند ، وعده ای دیگر بر این پایه به خلافت وی ایمان داشتند که او یکی از فرزندان امام علی (ع) است و او بهترین مسلمان است . نقشه مامون ، مشروع جلوه دادن خلافت خویش و جلب مردم به سوی خود بود . او خواست خود را از خلافت خلع کند و آنرا به امام واگذارد تا امام مجددا آن را به او باز پس دهد و با این لباس شرعی خلیفه مشروع و قانونی گردد . یعنی وقتی امام ، خلافت را به او رد می فرمود به منزله جامه مشروع بود که مامون برای خلافت خود آرزو داشت تا از عقده نامشروع بودن خلافت خود رهائی یابد .

اما امام (ع) خط مامون را دریافت و نقشه او را دانست و کوشش او را در سوء استفاده از محبوبیت امام و فریبکاری او در پایگاههای مردمی و استفاده نابجا از قدرت و قوت مرکز سیاسی ، به آسانی خواند . مامون از این کار سه هدف داشت :

الف : آنکه امام (ع) را وجه و واسطه سازش خود با عباسیان بغداد کند از طرفی ، ورقه سازشنامه ای بین امام و عباسیان از امام بدست می آورد .

ب : از طرف دیگر بین خود و علویان نزدیکی و رابطه بر قرار میساخت .

ج : بین خود و شیعیان خراسان ارتباط و دوستی حاصل می کرد .

وقتی مامون به این توطئه که بر ملا شد ، دست زد ، حضرت رضا (ع) به او فرمود :« آیا خلافت جامه ای است که خدای بر تو پوشانیده است ؟ و اگر جامه ای است که خدا بر تو پوشانیده است . تو نمی توانی آنرا از خود دور سازی وبمن واگذاری . و اگر چیزی نیست که خدای بتو عطا کرده باشد ، پس چگونه چیزی را که مالک آن نیستی به من وامیگذاری ؟ »

امام (ع) با این سخن آشکار تایید کرد که نمی خواهد مشروعیت خلافت مامون را اعلام فرماید .

روی گرداندن امام (ع) از پذیرفتن خلافت به معنای ارجاع خلافت به او نیست . یعنی اگر امام ، خلافت را نپذیرفت به این معنی نبود که آن را به مامون واگذاشته و بازگردانیده باشد .

این مناظره در خلافت مامون تاثیری بزرگ گذاشت بطوریکه در آینده برای برکندن جامه شرعی از خلافت مؤثر بود .

2 - مامون گرفتار دشواریهای پایگاههای مردمی که طرفدار امام (ع) ، همچنین طرفدار مکتب امام علی (ع) بودند ، شد و از طرفی گرفتار جنبشهای انقلابی بود که از قدرت بسیار برخوردار بودند ، آن سان که برای کرسی زمامداری مامون خطر جدی و حقیقی بوجود آورده بودند و در همه قسمتهای جهان اسلام پراکنده شده بودند . برای مثال ، جنبشهای شیعی در خراسان به سال 198 یعنی همان سالی که مامون در خلافت ، استقلال یافت و شورش ابن طباطبادر کوفه به سال 199 هجری که به آن اشارت کردیم و قیام حسین بن هرش درخراسان که هر یک از آندو برای « رضا از آل محمد » تبلیغ و دعوت میکردند .

از جمله قیامهای دیگر ، شورش زید بن موسی بن جعفر و دیگران بود .

آن همه فشار در هر صورت و شکل که بود ، به رهبری امام (ع) ارتباط داشت و شبح این فشارها برای مامون ترسناک و وحشتزا بود بطوریکه خواب را ازو گرفته بود . او بسی کوشید تا آن قیام را خاموش کند و خشنودی مردم را بدست آورد تا وضع موجود حکومت را بپذیرند و راه این کار آن بود که رهبری فکری یا نمایندگان بلند پایه آنان را به کار گمارد یا در حکومت وارد کند .

مامون میخواست از خلال اعطای ولایت عهد به امام رضا (ع) ، در آن واحد به چند هدف خود دست یابد :

الف : محاصره امام (ع) و زیر نظر گرفتن رفت و آمد او و دور ساختن وی از پایگاههای مردمی . و اگر امام ، در مرو مستقر میگردید ، همه این کارها صورت میگرفت .

ب : کاشتن تخم شک و تردید در راه رهبری اهل بیت (ع) که مردم باخود بگویند که نپذیرفتن خواسته های خلیفه و پیشنهاد راه حل های او چه معنی دارد ؟ و معنای قبول ولایت عهدی چیست ؟ این کارها با شعارهائی که مکتب اهل بیت اعلام کرده بود در یک زمینه نبود و با هم نمی خواند .

ج - آرام کردن دلها و تامین کرسی خلافت ، زیرا ، این معنی متوجه امام (ع) میگردید و در نتیجه از شورشها و جنبشهای مردم ایمن می شدند .

د : زیر نظر داشتن حرکات شورشی و کوشش در جلب عواطف علویان .

همه این منظورها وقتی به دست می آمد که مامون در نقشه خود موفق گردد . مامون می خواست همه جوانب این کار را به میل خود ترتیب دهد و به آن شکلی بخشد که ظاهر کار چنین بنظر آید که حقیقتا و با دل و جان میخواهدخلافت را پس از خود تسلیم امام (ع) کند . بنابر این به این کارها دست زد .

- مؤتمن ، برادر خود را از ولایت عهدی خلع کرد .

- ام حبیبه ، دختر خود را به ازدواج امام (ع) در آورد .

- شعار و درفش عباسیان را که رنگ سیاه بود به شعار و درفش علویان که رنگ سبز بود تبدیل کرد .

- فرمان داد که فرزندان عباس و دولتمردان و سران سپاهش ، با امام به عنوان ولایتعهدی بیعت کنند .

- به نام امام رضا (ع) بر سیم و زر سکه زد . اما امام (ع) ثابت کرد که ممکن نیست آن حیله ها و آن نقشه ها او را بفریبدو مهمترین کارهائی را که بر ضد او پیش گرفت به مراتب زیر خلاصه میشود :

الف : از روز نخست مخالفت خود را ابراز فرمود ، و مامون را به نیات حقیقی خود گواه ساخت و به او گفت « آیا میخواهی مردم بگویند که علی بن موسی در دنیا پرهیزکار نیست بلکه دنیا ازو پرهیز میکند ؟ آیا نمی بینیدکه چگونه ولایتعهدی را از سر آز به دنیا و طمع به خلافت پذیرفت ؟ » (6).

از همینجا نپذیرفتن امام (ع) و اعلان صریح او به اینکه به بارگاه حکومت مامون نخواهد پیوست معلوم گردید .

امام (ع) این هدف خلیفه را درک کرد و هنگامیکه مامون وی را ناچارساخت تا ولایتعهدی را بپذیرد ، این ناچاری را در پرده کتمان نگذاشت ، و ابراز داشت که آن سمت را به اختیار نپذیرفته است ، بلکه آنرا پس از اجبارو تهدید پذیرفته است .

از هروی منقول است که : « به خدا سوگند که رضا (ع) از میل و رغبت این امر را نپذیرفت ، او را به کوفه بردند و از آنجا از راه بصره به مرورفت(7)» .

از مامون روایت کرده اند که وقتی خلافت را به امام عرضه داشت اوامتناع ورزید ، سپس ولایتعهدی را عرضه کرد ، آنرا نیز نپذیرفت و به اوگفت :

« تو مرا به کاری و امیداری که خوشایند من نیست . همانا که از سطوت من ایمنی پس به خدا سوگند یاد میکنم که اگر ولایتعهدی را نپذیری ترا به آن کار وادار میکنم و اگر نپذیری گردنت را می زنم(8)»

ابو الفرج نیز مانند این روایت را نقل کرده است : « ولایتعهدی را به اوپیشنهاد کردند و اصرار ورزیدند و او امتناع میکرد و نمی پذیرفت تا آنجا که یکی از آندو به او گفت اگر نپذیری با تو چنین و چنان خواهم کرد ... سپس آن دیگری به او گفت : بخدا سوگند بمن دستور داده اند که اگر با خواسته آنان مخالفت کنی گردنت را بزنم(9)» .

اما امام (ع) پس از بیرون آمدن از مدینه حتی همان وقت که ولایتعهدی را به عهده او گذاشتند ، اظهار نارضائی و ناخشنودی می فرمود . این نکته ازخلال برخی از بیانیه ها و گفته های وی آشکار است که درد و تلخی و رنجی راکه در اعماق وجودش موج می زده ابراز داشته است و از خلال بعضی حالتهای انفعالی و عصبی که نشان دهنده خستگی روحی و روانی است که به آن دچارشده بود آشکار میگردد .

« ... رضا (ع) روز جمعه از مسجد جامع بازمیگشت ، عرق و گرد و غباربر سر و رویش نشسته بود . دستها را به آسمان برداشت و گفت : بار خدایا اگر گشایش کار من از وضعی که دارم با مرگ میسر میگردد ، پس زودتر ساعت مرگ مرا برسان » .

و تا وقتی که روح از بدنش خارج شد ، همیشه غمزده بود . (10)

بالجمله ممکن بود که مردم ازین درد و رنجی که امام احساس میکرد ، حقیقت را درک کنند چنانکه درک کردند .

ب : امام (ع) با سند تاریخی که به مامون نوشت با او شرط کرد که :

« هیچیک از کارهای دولتی مربوط به حل و عقد و انتصاب و بر کنار داشتن را به عهده نگیرد » .

گاه میشد که مامون فراموش میکرد که امام با او چه شرطی کرده است و میکوشید او را در انبوه مسئولیتها گرفتار سازد . اما امام (ع) به او یادآوری میفرمود که باید به شرط خود وفادار باشد . وقتی مامون ، امام را به پذیرفتن ولایتعهدی قانع کرد ، امام به او فرمود . « من این کار را می پذیرم به این شرطکه هیچکس را ستمی ندهم و کسی را بیکار نکنم ، و رسم و سنتی را نشکنم .

فقط دورا دور ناظر بر امور باشم » . مامون نیز با این نظر موافقت کرد(11).

بار دیگر مامون کوشید امام را در گیراگیر مسئولیتهای حکومت واردکند . مثلا از امام خواست تا کسانی را که امام به آنان اطمینان دارد به اومعرفی کند تا زمامداری مناطقی را بپذیرند که علیه حکومت مامون بوده اند .

امام به او پاسخ داد : تو باید به عهدت وفا کنی تا منهم وفا کنم . من به این شرط وارد این امر شدم که نه فرمان دهم نه کسی را از کاری باز دارم نه کسی را بر کاری بگمارم تا خداوند مرگ مرا پیش از تو برساند » . پس مامون بدو گفت : وفا می ورزم .

موضع منفی امام به منزله اشاره ای گذرا به امت ، یا دعوتی صریح برای توجه به رسالت آن دعوت و گرد آمدن پیرامون امام ، و محکوم کردن واقعیت حکومت فاسد بود که جز دگرگون کردن آن چاره ای نبود ، و این بدان معنی بود که او بطور کلی از وضع موجود کومت خرسندی نداشت .

ازینرو هیچگونه کار و مسئولیت سیاسی را بر عهده نمیگرفت . زیرا ، آن اوضاع به این نیاز داشت که در آن تغییر اساسی داده شود و از نو بنیان گیرد .

امام از نخستین هنگام ، پرهیز از حکومت مامون و همه پی آمدهای آنرا اعلام فرمود . برای او امکان نداشت در محیطی بکار پردازد که به دگرگونی وتبدیل ریشه ای نیاز دارد . هنگامیکه همه کوششهای مامون بی نتیجه ماند و به شکست منتهی گردید صدها هزار دینار توسط فضل بن سهل به کوفه - شهری که بزرگترین پایگاه امام در آنجا بود - فرستاد تا به نفع مامون از مردم بیعت بگیرد .

چه ، تا آنروز هنوز همه نقاط اسلام با او بیعت نکرده بودند . مامون این بار با پول زیاد کوشید تا از مردم برای خلافت خود و ولایت عهدی رضا (ع) بیعت گیرد ، و محبت پایگاههای مردمی او را برای خلافت خود بدست آورد .

اما پایگاههای امام (ع) به این نیرنگ فریفته نشدند و گفتند با امام به عنوان ولیعهد بیعت نمیکنند بلکه حاضرند به عنوان خلیفه با او بیعت کنند . پس آنگاه پایگاهها که موضع خود را میدانستند ، ولایتعهدی را رد کردند و او را راندند و به او پاسخ رد دادند . اینجا مامون فهمید که آن پایگاهها را نمی توان با پول یا با حیله و تزویر خریداری کرد . مامون از امام تمنا کرد که از طرفداران و شیعیان خود بخواهد که سکوت کنند . امام سخن او را نپذیرفت و گفت :

« شرطی نوشته شده است ، آیا مامون میخواهد شرط خود را نقض کند ؟ » مامون پرسید : چه شرطی ؟

امام (ع) فرمود : با تو شرط کردم که درباره هیچ چیز ، ننویسم و قرار دادی منعقد نکنم . ازینرو چیزی نمی نویسم » (12)

امام (ع) امتناع فرمود که به پایگاههای خود چیزی بنویسد .

3 - مامون میدانست که وارد شدن امام (ع) در دستگاه حکومتی او هرگزباعث دگرگونی یا اصلاح آن نخواهد شد . زیرا آن دستگاه دچار انحرافی عظیم شده بود که سراسر امت اسلامی را در بر گرفته بود و امکان نداشت آن انحراف در یکی دو روز تغییر و تبدیل یابد و اصلاح شود . مامون میخواست امام رادر دستگاه دولتی خود وارد کند تا او را در برابر دستگاههای مردمی بدنام سازد و به عنوان کاسبی سازشکار و مصلحت اندیش خویش وانمودش کند و ثابت نماید که او دارای نظریه حقیقی و مردمی نیست ، و بدینوسیله مردم را از رهبری آل علی نومید سازد . ازینرو بود که امام (ع) با همه نیرو بر ضد مامون برخاست و با رفتار منفی در برابر دستگاه حاکم و نپذیرفتن مشارکت و همکاری با مامون به هر شکل و صورت قیام فرمود .

اینک به منطق برخی از جستجوگران و محققان متعصب نظر افکنیم که چگونه برای ما این موضوع را سطحی و با تعصب نگریسته اند و این روش راروش شیعی پنداشته اند .

احمد امین گوید : « امامان علوی پیوسته ادعا میکردند که اگر امور رعیت را در دست گیرند ، با عدالت مطلق آنرا اداره خواهند کرد . اما بین ادعا و واقعیت تفاوت بسیار است مامون ازین مساله شکایت داشت و می دید که امامان نهان از چشمها مرتکب گناه می گردند بی آنکه کسی آنان را ببیند و ارزش آنان رابشناسد . پس چنین مصلحت اندیشید که آنان ظاهر شوند تا مردم اشتباه هاشان را بدانند و آنان را چنین تقدیس و ستایش نکنند . او به این نکته واقف بودکه اگر آنان در صحنه زندگانی در مقابل مردم پدیدار گردند و نمایان شود که چگونه بر مردم حکومت میکنند و چگونه کارهائی را بجا می آورند که خداوندحرام کرده است ، از چشم می افتند . اما تا وقتی زیر فشار باشند و مردم را در نهان به خود دعوت کنند و در مخفیگاه به سر برند ، مردم آنان را دوست میدارند و طرفدار آنانند . لذا بر آن شد که پس از خود علی الرضا را ولی امرکند » . (13)

اینک ای خواننده درین گفتار بیندیش .

4 - این نکته در کوشش مامون برای عزل امام (ع) و دور داشتن وی از پایگاههای مردمی او و محو کردن او در دستگاه حاکم و قرار دادن او درحصاری استوار چنان که نتواند با مردم خود تماس بر قرار کند و در نهایت ، ازمیان بردن جنبش تشیع و شعله آن ، در ضمن چهار چوب خلافت عباسیان نقشی بزرگ داشت .

کوششهائی که برای دور کردن امامان از پایگاههای مردمی شان به عمل آمد از خصوصیت عمومی مرحله سوم از کارهای امامان بود . حضرت رضا (ع) و حضرت هادی (ع) و جواد (ع) و عسکریان(14)علیهم السلام ، غالبا از پایگاههای مردمی خود از طرف حکام زمان ، دور و مورد تعقیب سیاسی بودند .

برنامه و روش کار برای دور ساختن پیشوایان (ع) از مردم و دور کردن خطرآنان معمولا بدو طریق انجام میگرفت :

1 - اقامت اجباری در حد زندانی بودن و دستگیر شدن ، همچنان که با امام کاظم (ع) عمل شد یعنی با زندانی کردن آنان در شهری که محل سکونت خلیفه بود ، همراه با شکنجه و تهدید ، آنان را دائما زیر نظر قرار میدادند .

در روایات تاریخی آمده است که وقتی امام رضا (ع) از مدینه به فارس منتقل گردید ، خدمتگذاری در خدمت او (ع) بود که گویی دین و وجدان خود را به حاکم وقت فروخته بود . جاسوسی بود که حرکات و روابط امام را با دیگران گزارش میداد . از آنجائیکه مامون کوشش میکرد تا امام را از پایگاههای مردمی او دور سازد ، خدمتگذار مزبور در نظارت بر حرکات و رفت و آمدامام کوشش بسیار میکرد و نقشی بزرگ داشت تا امام (ع) را در جهان اسلام از پایگاههای مردمی خویش دور و جدا سازد .

2 - غرق کردن امامان (ع) در دستگاه دولتی و از میان بردن جنبش و حرکت آنان در چهار چوب حکومت منحرف ، هم آن سان که با امام رضا (ع) و حضرت جواد (ع) و حضرت امام هادی علیهم السلام رفتار شد .

پس از آن که امام (ع) فعالیتها و تماسهای وسیعی با پایگاههای خودبرقرار کرده بود ، مامون موفق شد او را از پایگاههای خود دور سازد و وقتی امام در مقابل این عمل قرار گرفت ، نتوانست با مردم خود که به آنان نیاز فراوان داشت تماس و ارتباط برقرار سازد و برای رشد فکری آنان بکوشد و بر آگاهی شان بیفزاید و علاقه و تاییدشان را به مکتب امام علی (ع) ، عمیق و ریشه دار گرداند .

3 - علل الشرایع ج 1 ص 266 .4 - عین عبارت چنین است : چیزیرا از تو میگیرم که چشمانت در آن است .5 - عیون اخبار رضا ج 1 ص 88 .6 - علل الشرایع صدوق ج 1 ص 226 .7 - عیون اخبار رضا ج 2 ص 141 .8 - علل الشرایع ج 1 ص 266 .9 - مقاتل الطالبین ص 375 و ارشاد ص 291 .10 - عیون اخبار رضا ج 2 ص 167 .11 - علل الشرایع ج 1 ص 22412 - المهدی و المهدویة ص 61 - 63 نوشته احمد امین .13 - المهدی و المهدویه ص 61 - 6214 - مراد امام دهم و یازدهم علیهما السلام است که خلفای عباسی آنها را از مدینه به سامرا که مرکز پادگانهای نظامی بود آوردند و در آنجا سکونت دادند . چون سامره ، پادگان ( یعنی عسکرگاه و سربازخانه ) بود ، هر یک از آن بزرگواران را عسگری نامیده اند . ( م )

منبع : کتاب  زندگانی تحلیلی پیشوایان ما (ائمه دوازدهگانه (ع))  فصل دوم; پیشوایان (ع) و روش آنان در جامعه

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه