کتاب "مثل آدم برفی" مجموعه سروده‌های شاعر سمیرمی

کتاب "مثل آدم برفی" مجموعه سروده‌های شاعر سمیرمی


"مثل آدم برفی" مجموعه سروده‌های شاعر سمیرمی
اصفهان- ایرنا- کتابچه شعر «آدم برفی» شامل مجموعه شعرها و دل نوشته‌های یکی از شاعران خطه کوهستانی و برفگیر سمیرم در جنوب اصفهان است.

"شاپور آقایی" شاعر این کتاب است و در مقدمه آن می‌نویسد: باور کن، اختیار تمام غزل را گرفته بودم تا به گردنت بیاویزم اما پیش از آنکه احساسم را در ظرفی ریخته باشم قالب تمام غزل‌ها و مثنوی‌ها را طی می‌کردی و بالای همین صلیبی که اینک من ایستاده‌ام متبلور می‌شد. اینک برایت از سرزمین باران و ترانه آب آورده‌ام. از صبح بی بدیل پرستوهای خانه زاد و سیم‌های انتظار خورده در کوچه‌های بی‌قرار، از کوچ بی‌خدا تو را نگه دارد، آب آورده‌ام ساری!

اشعار نو و سپیدبخت کتاب، تیتر و عنوان ندارند و تنها با قید چهار ستاره از یکدیگر جدا شده‌اند. انگار همین ستاره‌ها نیز با عنوان کتاب و شکل و شمایل ستاره گون برف رابطه‌ای نانوشته دارند.

صفحه هشت

حتی اگر خیال تو راحت شود که مرگ/ در سنگ‌های آخر این صخره هست/ باز، باور نمی‌کنم/ ببین.../ این هم مسافت نرسیدن و نخاستن!

صفحه ۱۰

بهار است و زمانه تازگی، رویش، جوشش و تازگی که شاعر در اینجا می‌سراید:

مانند چشمه‌ای که بجوشد ز کوهسار/ در پیچ‌های بی حد این دره مانده‌ام/ نی پای رفتنی، که از این شهر بگذرم/ نی شوق ماندنی، تن داده‌ام به خاک/ دل بسته‌ام به سنگ/ رنجورم از پیاله مردان رهگذر

صفحه ۱۷

این روزها که کرونا فراگیر و همه‌گیر شده قدم که به میانه شهر و اماکن شلوغ سابق می‌نهی بیشتر از هر چیز سکوت را حس خواهی کرد. شاعر کتاب در اینجا این سیب و سکوت سخن گفته است.

سکوت تو/ تقویم کلاغ ها را ورق می زند/ مرا کلافه می‌کند/

و سیب ها را/ یک، دو، سه.../ اسراف می‌کنی مترسک/ فریاد کن!

صفحه ۱۹

سروده این ورق همان عنوان کتاب را در دل خود دارد که خواندن و شنیدنش نیز دل‌انگیر است و به وزنی اشاره دارد که انگار در همه اشعار اندکی ناموزون و بی وزن کتاب خود تلنگری زده است.

به سرنوشتم می‌اندیشم/ و به سرنوشت آخرین ترانه‌ام/ که دیگر هیچ وزنی ندارد/ به برگ‌های آخر این تابستان/ که مثل آدم برفی.../ ببخشید! مثل من/ آب می نوشند...

صفحه ۴۵

اخبار سرد کلاغان/ در گستره غروب/ پراکنده می‌شود/ و تمام زمستانم را/ با چشم اندازهایش/ در خود فرو می بلعد/ باش، تا چشمانم به تاریکی عادت کنند!

صفحه ۵۲

سروده‌ای این صفحه تداعی کننده زادگاه سرسبز و دلکش شاعر یعنی سمیرم است که هم سیب معطر و بی نظیری دارد و هم بهارش به بهاری و طراوت بی همتاست.

چه زود باور/ یکی دو خوشه گندم/ و سیب را، به خاطر سپردم/ به وعده‌ای، با هزار شاید/ هزار اما...رفتیم تا/ اگر بهار بیاید/ اگر ملخ بگذارد

شعر ...

از راه/ اگر چه می رسد آرام/ شتاب مکن، بمان/ این خانه بی بهار بهتر/ که بی تو.../ بگذار فصل آخر این کوچه باغ‌ها/ بی برگ، بر دهد

کتاب «شعر آدم برفی» با طراحی جلد معصومه قربانی و صفحه آرایی آصفه قاصدی پور در ۶۱ صفحه توسط انتشارات فرهنگ مردم اصفهان منتشر شده است.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه