کتاب خداحافظ سالار؛ پشت صحنهای جذاب از شهید حسین همدانی
کتاب «خداحافظ سالار» خاطرات پروانه چراغ نوروزی از همراهی با همسرش در روزهای مبارزه است که وقایع را با صداقت بیان کرده و اثری جذاب از پشت صحنه زندگی شهید سردار حسین همدانی به قلم زیبای حمید حسام میآفریند.
پاییز را دوست داشتم و ترکیب متنوع و چشم نواز برگهای زرد و سبز و سرخش روی درختان را.
باد لای شاخ و برگ درخت بلند بید جلوی خانه می پیچید و درخت را از برگ می تکاند و کف حیاط از حجم برگها پر می شد.
مریض بودم و بی رمق و بی حال نزدیک ظهر بود که عمه گوهر برای احوال پرسی آمد. دید که سرحال نیستم، آستین بالا زد و برای نهار آش گذاشت.
پیاز داغ و نعنا را که روی تابه بهم زد، ناخواسته دلم به هم خورد نخواستم مادر شوهرم را نگران کنم اما او با نگاه نافذ، به چشمانم خیره شد و گفت: پروانه جان، مژه هات کنار هم جفت شده تو می خوای مادر بشی و من صاحب نوه و بغلم کرد و صورتم را بوسید.
حتی مادرانگی، حس خوبی بود که برای اولین بار تجربه می کردم حسین هم رسید صدای سایش پای حسین روی برگها که آمد، خجالت کشیدم و به اتاقم رفتم.
عمه سلام کرده، نکرده خبر را به حسین داد اولش باور نمی کرد یکه خورد و آمد سراغم و پرسید: «مامان راست می گه؟»
گفتم: «عمه گوهرهمیشه راست میگه»
هر چقدر رنگ من سفید و شاید زرد بود، صورت حسین از شوق و شعف سرخ و برافروخته شد و در پوست خود نمی گنجید، گفت: «پروانه، از امروز شما، دونفرید، باید بیشتر مواظب خودت باشی»
پرسیدم: «درس و دبیرستان چی می شه؟»
گفت: « تا وقتی که تونستی، مدرسه برو درست رو بخون»
دبیرستان شاهدخت درس می خواندم و از میان همکلاسی ها با خانم مصداقی و زهراکار بیشتر ارتباط داشتم.
برادر زهراکار را ساواکی ها دستگیر کرده بودند و خودش هم زمینه انقلابی داشت او از من کتاب می خواست و من از حسین.
حسین بغیر از دادن اسلحه به شکل مخفیانه به انقلابیون، کتاب و اعلامیه هم توزیع می کرد وقتی که موضوع را مطرح کردم، پرسید: «دوستات قابل اعتماد هستن؟»
گفتم: «آره، بردار یکی شونو ساواک دستگیر کرده، هر دوشون مطمئن هستن» و برایشان کتابخای شریعتی و مطهری را بردم.
چهار ماهه شده بودم و نوزادم در شکمم می جنبید اما مثل گذشته کار می کردم مشکل آب آشامیدنی اصلی ترین درد سر آن روزهای زندگی من بود.
هنوز با دلو از چاه آب می کشیدم وقتی ریسمان را به ته چاه رها می کردم صدای تالاپی می آمد چین به صورت آب می افتاد و کمتر از یک دقیقه طول می کشید تا دلو پر از آب شود.
ریسمان را چپ و راست با دست بالا می کشیدم تا دلو به لب چاه برسد، جانم در می آمد.
حسین که می آمد، دعوایم می کرد که «به خاطر بچه ت هم که شده از چاه آب نکش» و خودش دبه ها را از چاه پر می کرد.
یک روز یکی از همسایه ها صحنه آب کشیدن دلو را دید دلش سوخت و گفت: «موتور چاه ما سالمه، هر وقت خواستی بگو موتور و روشن کنم و آب بردار فقط به شوهرت بگو ۷۰ متر شیلنگ بخره»
موضوع را با حسین در میان گذاشتم به خاطر سلامتی من و بچه ام پذیرفت فقط شرط کرد که همسایه پول آب را حساب کند.
۷۰ متر شیلنگ خرید حالا شیلنگ داشتیم اما آب از شدت سرما توی شیلنگ یخ می زد و شوهر همسایه شیلنگ را می برد توی حمام زیر شیر آب داغ می گرفت تا یخش باز شود.
زینب که به دنیا آمد، حسین سر از پا نمی شناخت، می گفت: «درسته که پروانه ای اما من باید به دور تو بچرخم» و به دور من می چرخید اما این شادی و شور بیست روز دوام نداشت. زینب مریضی زردی گرفت و جلو چشممان جان داد.
آن روز دنیا برای من و حسین به قدری تیره و تار شد که در کنار گل پرپر شده مان سر به روی شانه های هم گذاشتیم و مثل ابر بهار گریستیم.
حسین زینب را برداشت و گریان به گورستان شهر(باغ بهشت) برد، شست و دفن کرد وقتی آمد از شدت گریه چشمانش سرخ از انبوه غصه صدایش گرفته بود.
زینب مرد و خانه غم خانه شد یاد زینب حتی برای یک ساعت از خاطرم نمی رفت عکس یک نوزاد دختر را روی کمد زده بودم و نگاهش می کردم، خواب و خوراکم شده بود اشک.
حسین دلداری ام می داد که غصه نخورم می خواستم اما نمی توانستم در فاصله کمتر از دو سال هم مادرم را از دست داده بودم و هم دخترم را؛ هر هفته سر مزارشان می رفتم گریه می کردم و سبک می شدم.
مدتی بعد حسین خبر داد که قرار است یکی از علمای بزرگ و انقلابی به نام آیت الله سید اسدالله مدنی به همدان بیاید و من و دوستانم برای آمدن او به همدان برنامه ریزی می کنیم.
شور انقلابی و مبارزه با رژیم طاغوت، غم بزرگ مرگ زودهنگام زینب را از دلش برد و من هم تلاش کردم آن گونه که او می خواست، صبور باشم.
بعد از فوت آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی، آیت الله مدنی تکیه گاه مردم همدان شد حسین هر روز به خانه او می رفت و با اخبار تازه می آمد.
می گفت: «این پیر شجاع و نترس از ما جوونا تو هر کاری جلوتره با اومدنش علمای سرمنبر، دل و جرات بیشتری بر افشای خیانت های شاه پیدا کردن»
و همین هم شد فریاد دادخواهی و مبارزه علیه حکومت شاه، علنی شد. مردم با شنیدن پیام ها و خواندن اعلامیه های امام در تبعید به خیابان ها می آمدند و ماموران حکومتی پاسخ اعتراض آنها را با گلوله می دادند و هر روز خبر شهادت کسی می رسید.
یکی از آنها همان همسایه دلسوز ما بود که شیلنگ یخ زده را زیر آب گرم حمام باز می کرد یک مرد مظلوم که من برایش خیلی گریه کردم.
ادامه این داستان را در «خداحافظ سالار» بخوانید.
این کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر پاسدار شهید حسین همدانی است به قلم حمید حسام که در پاییز ۱۳۹۶چاپ شد و به چاپ پنجمش هم رسید.
داستان «خداحافظ سالار» از سال ۱۳۹۰ آغاز می شود که شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوریه که دمشق در آستانه سقوط بود، آگاهانه به دمشق میبرد.
زندگی شهید همدانی مملو از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی است که ناشناخته مانده، بخشی از کتاب «خداحافظ سالار» به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس سه لشکر سپاه در سالهای دفاع مقدس و ماموریتهای متعددی از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهلبیت(ع) در سوریه میپردازد.
سردار سرلشگر شهید حسین همدانی (ابو وهب) در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان دیده به جهاد گشود و در سن ۶۱ سالگی پس از چهل سال مجاهدت و نبرد در راه اسلام در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۴ در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نایل آمد.
مطالب مرتبط
تگها
مطالب پربیننده
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی صنایع سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی پزشکی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی مکانیک (2) سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی مکانیک (1) سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی نقشه برداری سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی عمران سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مهندسی برق سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای علوم شناختی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای علوم کامپیوتر و بیوانفورماتیک سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای ژئوفیزیک سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای فیزیک سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای ریاضی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای آمار سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای آموزش زبان و ادبیات انگلیسی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای بیوشیمی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای شهرسازی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای معماری سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مدرسی معارف اسلامی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای علوم ارتباطات سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای حسابداری سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای گردشگری سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای حقوق سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای مدیریت سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای علم اطلاعات و دانش شناسی سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای روانشناسی ۲ سال ۱۴۰۳
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای سنجش و اندازه گیری سال 1403
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای روانشناسی سال 1403
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای علوم تربیتی سال 1403
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای فلسفه سال 1403
- سئوالات و پاسخنامه آزمون دکترای الهیات و معارف اسلامی سال 1403
- قوانین کلاس و مدرسه
- قالب آماده و زیبای پاورپوینت(15)
- ۵ فیلم که همه زنان ایرانی باید تماشا کنند
- شعار سال ۱۴۰۱ «سال تولید، دانشبنیان و اشتغالآفرین»
- پورنوگرافی چیست و چه اثری بر مغز و رابطه جنسی دارد؟
- رنگ چشم هایتان درباره شما و اجدادتان چه می گوید؟
- قالب زیبای پاورپوینت برای ارائه پروپوزال و دفاع رساله دکترا
- قالب پاورپوینت کادر دار زیبا
- متن کامل دعای جوشن کبیر با ترجمه
- قالب پاورپوینت گرافیکی و طرح دار زیبا
- قالب پاورپوینت گرافیکی زیبا
- نمونه تدریس درس اول هدیه آسمان پنجم
- قالب پاورپوینت گرافیکی جالب
- اندکی درباره درسپژوهی
- قیافه و ظاهر واسه متولدین کدوم ماه، خیلی مهمه؟
- قالب پاورپوینت
- چشم رنگی ها چه شخصیتی دارند؟ روانشناسی رنگ چشم ها
- همه زائران سلطان
- کتاب پسری که جادویی شد
- معرفی کتاب
- دوستی با کتاب
- قالب پاورپوینت گرافیکی
- درباره محسن رضایی
- تکنولوژی و اهمیت آن در زندگی امروزی
- معرفی کتاب
- خلاصه کتاب سواد بصری
- درباره امیر کبیر
- درباره فخرالدین عراقی
- کتاب پیوند زخم خورده
- کتاب راهنمای کامل Interaction access