کتاب آخرین فرستاده

کتاب آخرین فرستاده


نویسنده دوست داشت کتابی را بنویسد که حال و روز کسی را که در وضعیت و کیفیت اشاره شده در ذیل را دارد در بر بگیرد بطوریکه آن فرد بتواند در جامعه اش به زندگی اش ادامه دهد.

1- در می یابد که به پله ای بالاتر از دیگران در معرفت وجودیش قدم گذاشته است.

2- در می یابد که دیگران به هیچ وجه، حالت و کیفیت جدید وجودیش را نخواهند فهمید.

3- در می یابد که این کیفیت و حالت وجودیش را مدیون عنایت خداوند است و هر آن ممکن است از او گرفته شود.

نویسنده ساده انگارانه و ندانسته ورود کرده بود به دهان شیری قدرتمند و قوی. می خواست قرآن را خلاصه کند تا به درک بهتری از قرآن دست یابد. داستانهای قرآن را از متن ترجمه فارسی قرآن استخراج کرد و در قالب کتابی که متضمن اصل رویدادهای مربوط به انسان از اول خلقت باشد، گردآوری کرد - چیزی شبیه به کتاب سرگذشت بشر. حالا باید به سراغ پیامبر می رفت که چگونه آن داستانها در او دگرگونی و تغییر و تحول درونی را شکل داده است. نمی دانست چگونه و از کجا آغاز کند ولی عزم بر طی کردن مسیر انتخابی اش او را مصمم می کرد بر ورود در طرح گشوده شده در پیش رویش. بطور اتفاقی کلمه ها و جمله ها پشت سر هم ردیف شدند و کتاب آخرین فرستاده شکل گرفت و دریافت که:

1- گویا مثل اینکه کیفیت و حالت مورد اشاره فوق در وجود پیامبر نیز جاری بوده است. گویا آن دزیافت شبیه به دریافتهای پیامبران است. خوشحال شد و به خواسته قلبی اش که نوشتن کتابی برای انسانهایی با چنین کیفیت و حالت درونی بود، دست یافت.

2- گویا وضعیت کنونی قرآن با تمام آگاهیهایش در واقع خلاصه شده است، چنانچه بخواهیم در قرآن دستکاری کنیم نه تنها نمی توانیم آن کتاب را خلاصه کنیم بلکه بیشترش نیز می کنیم زیرا که آن کتاب را از حالت فشرده شده و یا به قول خودمان زیپ شده خارج می سازیم.

3- دریافت که ناخواسته وارد بازی بزرگی شده است که سرانجامش صفر و یک است و حد وسطی ندارد. اگر خداوند - فقط خدا نه علم و دانش و آگاهی و دیگران – او را یاری کند پیروز خواهد بود در غیر اینصورت بازنده خواهد بود. و همچنین دریافت که یاری خداوند آنجا خواهد بود که وقتی باخت بفهمد که باخت و همچو آدم که با آن همه علم و دانش فریب خورد اقرار کند که خدایا من بخودم ظلم کردم پس مرا ببخش.

ربنا انا ظلمنا گفت و آه یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه

با تمام دانائیهایمان و زرنگی هایمان آخرالامر هم بازنده ایم، وقتی برنده می شویم که به باختمان آگاه شویم و با تمام وجود اقرار کنیم که باختیم ما را نجات ده. آنجاست که هدایت سرازیر می شود و پیروز می شویم.

نویسنده قبل از اینکه شناختی نسبت به پیامبر (ص) پیدا کند سعادتی نصیبش شده بود و با مولا علی (ع) هم کلام شده بود و به عینه دریافته بود که علی (ع) خیلی تنهاست. دست روزگار او را با بزرگ مردی به نام محمد (ص) آشنا کرد و دریافت که تنها تر از علی (ع) ، محمد (ص) بوده و هم اکنون نیز هست. شاید بتوان اینگونه گفت که هر کسی به خداوند نزدیک شود تنها می شود همچنانکه یکی از ویژگیهای خداوند تنها بودنش است.

سروران گرام پیامبر عزیز هم اکنون نیز تنهاست، زیرا که:

1- کسانی که او را قبول دارند او را پرستش می کنند؛ پرستیدن کسی یعنی اینکه او را تنها کردن.

2- عده ای هستند که او را بخاطر آوازه اش نمی توانند رد کنند و از روی هوا می گویند پیامبر انسان بزرگی است. پس در میان این قشر از افراد نیز او تنهاست.

3- دشمنان او؛ این دسته از انسانها نیز از روی آگاهی با او دشمن هستند. زیرا که در صورت جاری بودن اندیشه های او در اذهان انسانها، منافع آنها در خطر خواهد بود.

پس یاران او چه کسانی هستند؟

کسانی که او را درک کنند. کسی مثل حضرت علی (ع). برای درک پیامبر باید خدا را درک کنیم و برای درک خداوند باید راه بسیار طولانی را سپری کنیم. و حتی با سپری کردن آن راه طولانی نیز نتیجه در دست ما نیست. خداوند است که مهر تایید را می زند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه