کتاب مربی تریلیون دلاری؛ دستورالعمل‌های رهبری بیل کمپل از سیلیکون ولی

کتاب مربی تریلیون دلاری؛ دستورالعمل‌های رهبری بیل کمپل از سیلیکون ولی


اریک اشمیت، جاناتان روزنبرگ و آلن ایگل در کتاب مربی تریلیون دلاری؛ دستورالعمل‌های رهبری بیل کمپل از سیلیکون ولی که از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز و آمازون محسوب می‌شود، اصول مربی اسطوره‌ای، بیل کمپل را بر اساس مصاحبه با افرادی که او را از نزدیک می‌شناختند و به او عشق می‌ورزیدند، گردآوری کرده و به رشته تحریر آورده‌اند.

بیل کمپل کسی است که در رشد بسیاری از شرکت‌های پیشرو از جمله گوگل، اپل و اینتوییت نقش سازنده‌ای داشته و به پرورش قهرمانان سیلیکون ولی نظیر استیو جابز، لری پیج و اریک اشمیت پرداخته است. علاوه بر این، او نابغه کسب و کار بوده که بعد از مرگش در سال 2016، میراث بسیاری از شرکت‌های در حال رشد، افراد موفق، دوستی، احترام و عشق را از خود به جا گذاشته است.

اریک اشمیت (Eric Schmidt)، جاناتان روزنبرگ (Jonathan Rosenberg) و آلن ایگل (Ellen Eagle) که چندین سال در گوگل سابقه رهبری ارشد دارند، به وضوح دیده‌اند که چگونه مردی به نام "مربی بیل" شناخته می‌شود، او روابط مبتنی بر اعتماد را بنا نهاد، رشد فردی را پرورش داد و توسعه سازمانی را به شکلی پایدار ممکن ساخت.

این نویسندگان هم به منظور قدردانی از مربی‌شان و هم آموزش و انگیزه‌دهی به نسل‌های بعدی، آموزه‌های بیل را در کتاب مربی تریلیون دلاری (Trillion Dollar Coach: The Leadership Playbook of Silicon Valley's Bill Campbell) گردآوری کرده‌اند. این کتاب راهنمایی کاربردی و عالی برای مدیران و رهبران کسب و کار است تا به کمک آن بتوانند سازمان و افراد را با عملکرد بهتری به جلو راهنمایی کنند.

این اثر که براساس مصاحبه با بیش از هشتاد نفر از افرادی که بیل کمپبل را می‌شناختند نگاشته شده‌ است، اصول مربی‌گری او را شرح می‌دهد و این اصول را با داستان‌هایی از شرکت‌های موفق و افرادی که با بیل کار و تفریح می‌کردند روایت می‌کند.

در بخشی از کتاب مربی تریلیون دلاری می‌خوانیم:

شاید مهم‌ترین سرمایه‌ی یک رابطه – رابطه‌ی دوستانه، عاشقانه، خانوادگی یا کاری – اعتماد است. این امر قطعاً درباره‌ی بیل کمپل صدق می‌کرد. اگر بیل به شما اعتماد نداشت، نمی‌توانستید با او رابطه داشته باشید. اما اگر به شما اعتماد داشت و شما هم قبولش داشتید، همین ایمان به یکدیگر مبنایی برای سایر جنبه‌های رابطه‌ی دو طرفه می‌شد. البته اعتماد از ملزومات هر رابطه است. اما در بسیاری از روابط کاری، آن را در کنار یک سری از عوامل دیگر جای می‌دهند: چارچوب وظایف شخصی، تبادل ارزش به صورت دو طرفه.

برای بیل، اعتماد همیشه بالاترین ارزش را داشت؛ و به نوعی نقش قدرت ویژه‌ی این مرد را داشت. او در برقراری چنین اعتمادی مهارت داشت و به آن احترام می‌گذاشت. در یکی از آخرین دفعاتی که بیل و آلن یوستس دیدار کردند، بیل به او گفت: «می‌دانی که هر کاری را برای تو انجام می‌دهم.» او از ته دلش این حرف را می‌زد، چون این دو به یکدیگر اعتماد داشتند.

اعتماد یک مفهوم چند وجهی است، بنابراین منظورمان از به کار بردن این واژه چیست؟ یک مقاله‌ی دانشگاهی، اعتماد را به عنوان «تمایل به پذیرش آسیب‌پذیری که بر انتظارات مثبتی که از رفتار سایر افراد وجود دارد، بنا نهاده شده است» تعریف می‌کند. شاید این تعریف خیلی دهان پرکن و دانشگاهی باشد، اما عنصر اساسی اعتماد را شامل می‌شود که همان حس امنیت لازم برای ریسک‌پذیری است. وقتی صحبت از بیل و اعتماد می‌شود، چند معنا به ذهن متبادر می‌شود.

اعتماد یعنی اینکه روی حرف خود بایستید. اگر به بیل گفتید که فلان کار را انجام می‌دهید، آن را انجام دهید. و همین اصل درباره‌ی خودش هم صدق می‌کرد؛ او همیشه روی حرفش می‌ایستاد.

فهرست مطالب
پیشگفتار آدام گرانت
فصل 1) وردست و مدیرعامل
فصل 2) عنوانت تو را مدیر می‌کند. افرادت تو را رهبر می‌کنند.
فصل 3) ایجاد یک بسته‌ی اعتماد
فصل 4) اول تیم
فصل 5) قدرت عشق
فصل 6) معیار

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه