درباره امانوئل سوید نبرگ

درباره امانوئل سوید نبرگ

امانوئل سویدنبرگ به عنوانی فیلسوفی برجسته شناخته می‌شود، وی اندیشه‌های خود را در این حوزه در بیش از ۵۰ جلد کتاب بیان می‌کند که مهمترین آن‌ها، کتاب اسرار عالم ملکوت یا رموز آسمانی است این اثر یکی از بارزترین و جالب‌ترین جلوه‌های اندیشه عرفانی اروپای شمالی در سده هجدهم به شمار می‌آید.

امانوئل سویدِنْبِرگ، متفکر و فیلسوف سرشناس سوئدی بود که در ۲۹ ژانویه ۱۶۸۸ میلادی در استکهُلْمْ سوئد دیده به جهان گشود، وی پس از گذراندن تحصیلات خود در ریاضیات تبحّر یافت و مهندسی مشهور شد. در واقع وی تا ۵۴ سالگی به عنوان ریاضی دان و مهندسی کاردان، شهرت داشت از آن پس به مطالعات فراوانی در فلسفه پرداخت و به نشر عقاید و افکار خود مشغول شد، وی چندین شخصیت علمی داشت. از جمله او همکار و به گونه ای استاد کارل ون لینه و در زمینه علوم طبیعی صاحب تئوری های بسیاری بود. در مهندسی نابغه عصر خود به شمار می رفت و یکی از شاهکارهایش ایجاد مسیری بود که کشتی بتواند بر خلاف جریان رودخانه حرکت کند. پروژه او هنوز در شهر ترولهتان سوئد مورد استفاده قرار می گیرد. سپس سویدنبرگ به خاطر علاقه ای که به مسیح و از طرفی افلاطون داشت، رفته رفته به عرفان روی آورد به گونه ای که بخش بزرگی از وقت تحقیقاتیش را  صرف کلیسا، فلسفه یونان و متون اسلامی و بودایی کرد و این امر باعث شد تا در ۵۶ سالگی دست از تحقیقات علمی و کرسی های استادی در آلمان، فرانسه، هلند و به ویژه در انگلیس بکشد و به کارهای فلسفی روی آورد.

 

این متفکر سوئدی معتقد بود که فلسفه او، انفصال از دنیای مادی و غرق شدن در تماشای عالم معنوی است. سویدنبرگ در مشاهده عالم معنا چنان تیزبین و دقیق بود که آن را به شیوه دانشمندان با همه جزئیاتش توصیف می‌کرد. سویدنبرگ می‌گفت که دنیای مادی و دنیای روحی، هر ۲ دارای طرح و الگویی قابل انطباق هستند و بنابراین وحدت پذیرند. هر آنچه در این دنیا هست، نظیر آن در دنیای دیگر نیز هست. وی معتقد بود که هر چه انسان شریف‌تر باشد، فهم و درک وجود خداوند برایش ممکن‌تر است زیرا خداوند، شبیه و المُثنّای نامریی و نامشهود انسان است، همچنین باید گفت وی انسان خیالبافی نبود، مردان بزرگی چون گوته، بالزاک و امرسون به امکان واقعی بودن رویاهای عارفانه او اذعان داشتند، سویدنبرگ معتقد بود که همه اینها در سیرهای عارفانه وی به عالم بالا، برای شخص او یقینی شده است.

 

اسرار عالم ملکوت مهم ترین اثر فلسفی سویدنبرگ

امانوئل سویدنبرگ اندیشه‌های فلسفی خود را در بیش از ۵۰ جلد کتاب بیان داشت که مهمترین آن‌ها، کتاب اسرار عالم ملکوت یا رموز آسمانی است که آن را در هشت جلد به نگارش درآورد. اسرار عالم ملکوت نه تنها مهم‌ترین اثر سویدنبرگ است، بلکه یکی از بارزترین و جالب‌ترین جلوه‌های اندیشه عرفانی اروپای شمالی در سده هجدهم محسوب می شود. او در این کتاب عنوان می‌کند که تنها خدا زنده است و حضور او در انسان و مخلوقات دیگر است که به آن‌ها نمودی از زندگی می‌بخشد و در ما توهّمِ وجود اختلاف میان انواع موجودات که همه بهره‌ای از ذات واحد الهی‌اند، ایجاد می‌کند. تمام نوشته های این فیلسوف برجسته به زبان لاتین است و در این ارتباط می گوید که اگر چه برایم سخت است اما حرفم را فقط با این زبان می توانم بر زبان بیاورم.

 

بهشت و جهنم

علاوه بر کتاب اسرار عالم ملکوت، از سویدنبرگ آثار ماندگار دیگری همچون «بهشت و جهنم» به یادگار مانده است در این کتاب وی از چندین و چند مصاحبت با فرشته سخن می‌گوید. وی در زمینه عشق در کتاب بهشت و جهنم خویش چنین نتیجه گیری می کند که عشق ۲ نماد متضاد دارد. عشق الهی و عشق شیطانی. وی می نویسد: عشق الهی به این گونه است که خود را به کل جهان آفرینش تحمیل می نماید. به تک تک اجزاء موجود در خلقت. اثر این عشق را در پدیده ای  که به گونه ای آشکارتر از همه پدیده هاست و به روشنی می توان حس کرد، در عنصر مادر می توان دید. مهربان ترین عشقی که در آفرینش بی همتاست. مادری که از لحظه وضع حمل تصمیم می گیرد، وجودش را برای خوشبختی فرزندش با او تقسیم کند. به راستی اگر مادر به دنبال خوشبختی فرزندش نبود پس چه انگیزه ای برای حیات می تواند داشته باشد؟ این همان نفوذ عشقی است که پلیدی را به نیکی و زشتی را به زیبایی تبدیل می کند. یک پرنده که مدت ها عاشقانه بال هایش را روی جوجه هایش می گستراند و به آنها غذا می دهد، چه انگیزه ای دارد؟ حتی یک مار با چه انگیزه ای تمام حواسش را به بچه های کوچکش می دوزد؟ عشق خود را به طور گسترده بر کره خاکی ما می پاشاند و هر آنچه و هر آنکس  که لایق و تشنه اش باشد، سهم خویش را از آن بر می گیرد. به زبانی دیگر می خواهم بگویم هر آن چیز و هر کس که به حقیقت ایمان دارد و به  آیندگان خویش عشق می ورزد از این عشق کل و فراگیر بهره می گیرد. عشق خود را حتی در دوستی هم نشان می دهد. شخصی را که به او دست می دهی و به خانه ات دعوت می کنی و از بهترین موجودی در منزلت برایش سرو می کنی و تو از خوردن او لذت می بری، نمادی از همان عشق افشان بر زمین است که نصیبت شده است. این همان عشق الهی است که روح ها را به هم پیوند می دهد. همان عنصری است که به ادامه بقا و تکامل معنی و مفهوم می دهد.

آن عشق الهی پاشیده بر کره خاکی خود را بر درختان و گیاهان هم تحمیل می کند. چگونه؟ با نور خورشید و گرما. به گونه ای این عشق گرم و نورانی از کانال هایی خود را به شکوفه می رساند. به گل ها و سپس میوه ها و به این گونه خورشید عشق خود را با طبیعت تقسیم می کند. این یک مراسله عاشقانه است. عشق، خود را بر مواد کانی هم تحمیل می کند و به گونه ای هیچ چیز را در زمین بی نصیب نمی گذارد. پس از توضیح عشق پاک الهی، حالا می رسیم به عشق شیطانی. مگر عشق شیطانی هم وجود دارد؟ آری! با نظم و جایگاهی درست در تقابل با عشق خدایی.

 عشق دیو صفتانه همان عشق به خود است. فقط (من). (من) در مرکز کائنات قرار دارد. اما این پدیده عشق نامیده نمی شود، بلکه نامش تنفر است. عشقی است که بیرون از دایره (من) خود دیگری را در بر نمی گیرد. فقط (من)! (من) ای که نمی خواهد هیچ چیزش را با خارج از خودش تقسیم کند. خیر، نیکی و همیاری زمانی تعریف و ارزش واقعی دارد که هدفش (من) باشد و لا غیر! در ژرفای این (من) حس قوی تسلط بر دیگران قرار دارد. همه را صاحب شوم. همه دور این هسته (من) بچرخند و مرا چون خدا پرستش کنند. برای همین است که جهنمیان به جای پرستش خداوند، از همدیگر بت ساخته و پرستش می کنند. فرقی ندارد، خدایشان بالاتر باشد یا پایین تر، کوچکتر باشد یا بزرگتر، بلکه به قدرت آن بستگی دارد. مهم اینست که درجه تنفر آن خدا بالاتر و سوزش خشمش بیشتر باشد. در آنجا هر کس که درجه تنفرش بیشتر است به دنبال او می دوند و او زیر دستان را چون برده های نکپت می نگرد، در غیر این صورت نامش جهنم نیست. آری جهنم تشکیل شده است از خدایان دزدی که سهم و دست مایه هر که را یکجا بلعیده و سرانجام با تبسمی مسخ آنها را از خود دور می کنند. اینست عشق بین دزدان. سرزمین حیوانات وحشی، مارهای سمی، گرگان، یوزپلنگان درنده، ببرها و سگان وحشی. سرزمین پرندگان شومی که در اطاقک های تاریک فردیت آنها در پروازند. فقط یک صدا در آنجا می شنوی و آن همان است که پیغمبران در کتب خویش، در وصف صدای شیطان آورده اند: " اجّی، مجّی، لاترجّی!   

 

 

 سویدنبرگ پیر و مرشد امانوئل کانت بود و همچنین استاد و الهام بخش دانشمندان و نویسندگانی چون بالزاک، ادوارد جیمز، آگوست استرینبرگ، ادوارد باتلر، هانری کربن، کارل کوستاو یونگ و ...بوده و در حال حاضر پیروان زیادی در آمریکا و اروپا دارد.

سویدنبرگ فیلسوفی با ضریب هوشی بی‌مانند

ضریب نوابغ بالای ۱۲۰ است و بالطبع هر چه این عدد بیشتر باشد، فرد باهوش تر می شود. اندازه گیری ضریب هوشی آزمایش های ویژه ای دارد اما برای اندیشمندان و نوابغی که درگذشته اند، شیوه های خاصی مانند فرنولوژی اختراع شده است. در فرنولوژی طبق میزان جمجمه فرد، هوش وی تخمین زده می شود. در یکی از دسته بندی های مجله آبزرور باهوش‌ترین فلاسفه دنیا معرفی شده اند.  بر این مبنای ضریب هوشی «انیشتین» ۱۸۳ بوده، در حالی که ضریب هوشی امانوئل سویدنبرگ فیلسوف و عالم سوئدی ۲۰۵ تخمین زده شده است.

پایان زندگی سویدِنبرگ

سویدِنبرگ سرانجام در ۲۹ مارس ۱۷۷۲میلادی در ۸۴ سالگی دیده از جهان فرو بست، کمی بعد از مرگ وی، هوادارانش جمعیت پیرو فلسفه سویدنبرگ را با هدف مطالعه در زمینه افکار وی راه اندازی کردند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه