درباره فریدون صدیقی

درباره فریدون صدیقی

فریدون صدیقی یکی از مجسمه‌سازان مهم در دنیای معاصر شناخته می‌شود که تجسم چهره‌های مفاخر فرهنگی ایران و جهان به او سپرده می‌شد. مرمت برخی از مجسمه‌های مهم از جمله خیام، امیرکبیر و مجسمه مشهور فردوسی سبب شد تا صدیقی پایه‌های محکم پیکر تراشی را در کشور بنا کند.

وقتی پدر خانواده ابوالحسن خان صدیقی باشد، کافی است فرزندان نیز در ذات خود بهره ای از ذوق و شور داشته باشند تا در لحظه لحظه زندگی خود و از آغاز، بهترین و ارزشمندترین فضا و امکان برای بروز این شور و ذوق شان فراهم شود. هر چند کودک آن را به دیده سرگرمی بنگرد، هر چند شور بازی و شادی، آرام و قرار از او بگیرد. فریدون صدیقی در خانه ای تولد یافت که هر صبح نه فقط درخشش نور و آوای پرندگان، خواب عمیق شبانه او را می ربود، بلکه صدای مکرر برخورد چکش بر مغار و مغار بر سنگ نیز چیزی بود که هر صبح که از خواب بر می خاست به شنیدن آن عادت داشت، صدایی که اغلب در طول روز و گاه در شب هم به گوش می رسید. عالم بچگانه فریدون در کنار هیاهو و شیطنت های فراوان کودکی، سرشار خاطراتی از پدر و تلاش سنگین و مردانه او در رام کردن سنگ های سترگ و زمختی است که آوردن و جابه جاکردن شان نیروی بازوی چندین مرد را طلب می کرد. ابوالحسن خان صدیقی، هنرمندی است که نخستین بار پیکر تراشی را به طور حرفه ای در ایران مطرح کرد. او به واسطه تسلطی که به کار خود داشت موفق به خلق آثاری شد که تا آن زمان در ایران سابقه نداشت. پیکره هایی از فردوسی، سعدی، خیام، نادرشاه افشار از جمله آثار هنرمندی است که شهرت او از سرزمینش نیز فراتر رفت. چنین جایگاه رفیعی خانه او را میعادگاه آشنایان و هنردوستان کرده بود. فریدون در فضایی از عزت و احترامی که نسبت به پدر می شد، رشد یافت. در عین حال شاهد تلاش و صبوری او در برابر مشکلاتش نیز بود. او می گوید: «پدرم به هنر و زندگی اش عشق می ورزید. او مردی به تمام معنا خودساخته، انسانی والا و پدری در حد پرستش بود. تعلیم و تربیت ما را به عهده مادر می گذاشت و خودش فقط نگهدارنده زندگی که ما در آن زندگی می کردیم، می شد.»

 

زندگینامه فریدون صدیقی

فریدون در ۱۳۱۵ خورشیدی و در محله عین الدوله، چشم به جهان گشود. او در دوران تحصیلات خود همواره نقاشی می کشید و در واقع در این ایام توان او در نقاشی مهم ترین وجه تمایزش با دیگر همکلاسی هایش بود. صفحات سفید دفتر او بیشتر از آن که جایی برای تمرین و مشق باشد، جای وسوسه برانگیزی برای نقاشی کردن بود. سال های تحصیل در دبیرستان که از راه رسید به مدرسه البرز رفت. در خانواده او تحصیل امری واجب قلمداد می شد. بنابراین او را به بهترین مدرسه فرستادند. اینجا دیگر معیار درس و نمره ای است که از آن کسب می شد و فریدون برای کسب سطح بالایی از این معیار باید خیلی تلاش می کرد اما او دیگر نوجوانی بود که کم کم به آنچه علاقه دارد یا ندارد، آگاه می شود. او در این ارتباط می گوید:‌ « می دانستم به درس های شیمی و فیزیک و تاریخ و جغرافیاو... علاقه ای ندارم و دنبال آنها نیستم. بیشتر به هنر علاقه داشتم اما به چه هنری نمی دانستم: نقاشی، مجسمه، موسیقی، فیلم و ... پدرم این را متوجه بود اما انگار او نیز منتظر فرصتی ماند تا سمت و سوی علاقه مرا بیشتر دریابد.»

هنگامی که پدرم در فرانسه تحصیل می کرد، ویولنی داشت که آن را با خود به ایران آورده و در انبار افتاده بود. من آن را در زیرزمین پیدا کردم. اصلا طریق نواختن آن را نمی دانستم. بنابراین با کمک ۲ مداد روی سیم ها ضرب می گرفت. این علاقه بهانه ای برای ابوالحسن خان شد تا فریدون را در هنرستان عالی موسیقی ثبت نام کند. شاید او به تشویق فرزندش برای تحصیل نقاشی یا مجسمه سازی نپرداخت، زیرا فکر می کرد، چنین کارهایی در ایران آخر و عاقبتی ندارد، مگر عاقبت خودش با آن همه توانایی که در خود جمع ساخت غیر از این بود؟ 

 

حضور در مدرسه موسیقی و سفر به اتریش

فریدون صدیقی تحصیل موسیقی را زیر نظر اساتید نامداری مثل بامشاد، احمد فروتن، مصطفی پورتراب و تینا مانتوپل ادامه داد. اینجا دیگر از آن رقابت درسی و گاه خصمانه ای که در دبیرستان وجود داشت، خبری نبود. فضا دوستانه تر و نزدیکی بیشتری نیز میان استاد و شاگرد برقرار بود. چنین فضایی به او کمک کرد، ذره ذره به شناخت بیشتری از خود نائل شود. حضور در فضای خلاق و آزاد مدرسه موسیقی بیش از آنکه بذر علاقه اش را به موسیقی رشد دهد، وی را به سمت مجسمه سازی کشاند. با این وجود او همچنان حرمت انتخاب پدر را گرامی داشت. به مجسمه سازی روی آورد بی آنکه پدر را از علاقه خودش آگاه کند. در سال سوم دبیرستان به پیشنهاد ۲تن از دوستان خانوادگی، پدرش او را به اتریش فرستاد. به این ترتیب فریدون صدیقی قبل از اینکه هنرستان عالی موسیقی را به پایان برساند، برای ادامه تحصیل به اتریش فرستاده شد. او در این باره می گوید: «زمانی که پدرم مرا به اتریش مهد موسیقی فرستاد، شاید به این امید بود که روزی موزیسین موفقی شوم اما بعد از اینکه آکادمی موسیقی را ترک کردم و وارد آکادمی هنرهای تجسمی شدم، یکبار که نزد او به ایتالیا رفتم، موضوع را به اطلاعاش رساندم. پرسید چرا موسیقی را کنار گذاشتی؟ من دلیل پیش پاافتاده ای را بهانه کردم، سوال کرد واقعا مجسمه سازی را دوست داری؟ گفتم بله. پیشانی مرا بوسید و گفت خدا به همراهت. آنقدر از اتریش و مقام هنرمندان آن در گوش من خوانده بودند که وقتی در خیابان های وین قدم می زدم، ویلونم را پنهان می کردم تا مبادا از من چیزی برای نواختن بخواهند.» 

در وین به پیشنهاد یکی از دوستانش به آکادمی موسیقی و تئاتر رفت. در آنجا از او آزمونی گرفتند که بلافاصله پذیرفته شد. فریدون نزد ادوارد ملکوس که ویلونیست بسیار بزرگی بود به فراگیری این رشته پرداخت. ۶ ماهی از تحصیلش نگذشته بود که به ارکستر فیلارمونیک مجارستان دعوت شد. در آن مدت ژوزف ژیوو رهبر ارکستر از او خواست تا با آنها به آمریکا برود اما او نرفت. صدیقی تحصیل موسیقی را در اتریش نیز ناتمام رها می کند. در مدت تحصیل بیش از آنکه ذهنش درگیر موسیقی باشد، متوجه مجسمه بود. می گوید: «نمی توانستم به پدرم که آن زمان در ایتالیا بود بگویم. می دانستم شروع به فلسفه بافی می کند که مجسمه سازی کار بیهوده است و من که تا اینجا آمده ام مگر چه کار کرده ام و...»

آغاز مجسمه سازی

پس از ترک آکادمی موسیقی به ساختن مجسمه از آناتومی انسان پرداخت. با همه رگ و پی و عضلاتی که داشت. تمام که شد آن را برای ورود به دانشکده هنرهای زیبا در وین ارایه کرد. هیات ژوری بعد از آزمونی که در زمینه طراحی از وی گرفتند و نسبت به تعلق اثر به او اطمینان حاصل کردند، فریدون را در مایستر یعنی کلاس دانشکده دانشجویان ترم های بالاتر که زیر نظر هانس آندره تشکیل می شد، ثبت نام کردند. دوران تحصیل فریدون در این دانشکده ۲ سال بیشتر زمان نبرد اما همین مقدار برای به حرکت در آوردن چرخه کار کافی بود. او در همین ارتباط می گوید: «در این مدت تحصیل ۱۲ مجسمه ساختم که در ساختمان سفارت ایران در وین به نمایش گذاشته شدند. تعدادی پیکره به سفارش سفارت ایران در وین، همچنین نیم تنه های ابوریحان بیرون و خواجه نصیر طوسی که هر ۲ با هزینه آکادمی به مرکز کیهان شناسی آمریکا فرستاده شد. به علاوه نیم تنه ابن سینا که آن نیز برای یکی از دانشکده های پزشکی در استکهلم فرستادند. »

بعد از پایان تحصیل ساختن مجسمه هایی همچون نیم تنه ادولف شرف رییس حزب سوسیالیست های اتریش که بعدها رییس جمهور اتریش شد و نیم تنه تئودور کورنر که به عنوان پدر ملت اتریش شناخته می شود،‌ از جمله فعالیت های صدیقی به شمار می رود. فریدون می گوید: «رییس میراث فرهنگی اتریش وقتی کارهای مرا دید از من برای مرمت آثار قدیم دعوت به همکاری کرد. نخستین مرمتی که انجام دادم، کار روی تابلویی به ابعاد در حدود ۷۰ در ۴۰ سانتی متر اثر والد مولر نقاش مشهور سده ۱۸ اتریش بود که اتمسفر جنگل های وین را داشت و خانمی نشسته روی یک نیمکت را نشان می داد. چشم راست زن آسیب دیده بود. چشم چپ او آبی به خصوصی داشت که هر کاری کردم موفق به ساخت آن نشدم آخر سر هر ۲ را با رنگی که ساخته خودم بود، رنگ آمیزی کردم.» این کار او مورد استقبال قرار گرفت و بدین ترتیب جزو سیزده مرمت کاری شد که در میراث فرهنگی اتریش به کار می پرداختند. در مرمت حدود ۲۹ کلیسا مشارکت داشت. از جمله تعدادی پیکره و یک در کلیسای متعلق به سده ۱۷ که در جنگ جهانی دوم از میان رفته و از روی عکسی که از آن باقی مانده بود با چوب گردو آن را بازسازی کرد که این کار بسیار تقدیر شد. ۱۷ مجسمه نیز از شخصیت های مختلف از جمله ابوریحان، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، کمال الملک، دانته، چهره از یک کنتس برای مقبره او، نقش برجسته از پدرس و ... ساخت. 

فعالیت های اجرایی صدیقی

در ۱۳۴۹ خورشیدی همراه با خانواده خود به ایران بازگشت. چندی بعد نخستین قرار داد خود را برای تکمیل بنای مقبره فردوسی در طوس با انجمن آثار ملی بست. او می گوید: «چهار قطعه نقوش تمام برجسته که عرض هر کدام ۲ متر و طول شان نزدیک به پنج متر می شد. موضوع آنها صحنه هایی از شاهنامه که پس از تصوب طرح اولیه بدون داشتن هر گونه ماکت شروع به اجرای آنها کردم. در همین زمان نیز سفارشی برای ساخت اسب بالدار دوره هخامنشی دریافت کردم که آن را با تمام ریزه کاری هایی که داشت، درست کردم. از طرف سفیر هندوستان نیز سفارش ساخت پیکره ای از مهاتما گاندی دریافت کردم که پس از ساخت به کلکته برده شد.»

پیکره ای از ابوریحان بیرونی هم به سفارش انجمن ملی آثار ساخت که در ۱۳۵۶ خورشیدی در حرکت های متعدد مردمی بیش از انقلاب خسارت زیادی به این مجسمه وارد شد.

پس از پیروزی انقلاب و تا چندسالی پس از آن کمتر سفارسی برای ساخت پیکره قبول می کرد و در آن زمان به ساخت مبلمان، کنسول، میز و ... به سبک سده ۱۷ میلادی می پرداخت و بدین طریق امرار معاش می کرد. در ۱۳۶۴ خورشیدی از سوی بنیاد مستضعفان دعوت شد تا آثار دفینه را مرمت و بازسازی کند. حدود یک سال و نیم این همکاری را ادامه داد. سپس سازمان میراث فرهنگی با استعلام از میراث فرهنگی اتریش و با نظر سازمان زیباسازی شهر تهران، مرمت تمامی کارهای پدر را به او پیشنهاد می کردند. پیکره خیام در پارک لاله چند ترک عمده داشت و به سرعت در حال از میان رفتن بود. مجسمه فردوسی نیز مشکل مشابهی داشت. او آنها را مرمت کرد. کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ساخت نیم تنه هایی را از مشاهیر همچون یوسف اعتصام الملک، محیط طباطبایی، ارباب کیخسرو و شاهرخ و علی اکبر دهخدا را به او سفارش دادند. در ۱۳۸۳ خورشیدی از طرف سازمان زیباسازی تهران سفارش ساخت نیم تنه ای از سنگ مصنوعی از پدرش را دریافت کرد که به مناسبت هفتادمین سال افتتاح دانشگاه تهران به دانشکده هنرهای زیبا دانشکده ای که پدرش بنیانگذارش بود، اهدا و در همان مکان نصب شد.

ساخت مجسمه سیدجمال الدین اسدآبادی برای میدانی با استفاده از سنگ مصنوعی و نیم تنه کمال الملک از برنز در مقابل تئاتر شهر بخش دیگری از فعالیت پیکر تراشانه فریدون صدیقی تاکنون بوده است.

سرانجام فریدون صدیقی

فریدون صدیقی پس از سال ها تلاش در ساخت و آفرینش مجسمه هایی از شخصیت ها و مشاهیر جهان، سرانجام در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی چشم از جهان فروبست.  

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه