ژان آنوی و تصویر مواجهه انسان و سرنوشت

ژان آنوی و تصویر مواجهه انسان و سرنوشت

 مواجهه انسان با سرنوشتش موضوع اصلی نمایشنامه‌های ژان آنوی است. نمایشنامه‌نویس، کارگردان و داستان‌نویس فرانسوی که پول و عشق را موضوعات درجه دوم می‌داند که انسان را در ارتباط با آرزوها و سازش‌هایش بهتر نشان می‌دهند.

ژان آنوی نمایشنامه‌نویس، کارگردان و داستان‌نویس فرانسوی در ۲۳ ژوئن ۱۹۱۰ (دوم تیر) در بوردو فرانسه دیده به جهان گشود. مادرش علاقه مند به موسیقی بود و ویلون می‌نواخت و پدرش با خیاطی کردن امرار معاش می‌کرد. آنوی تحصیلات خود را در مدرسه کلبر گذراند و در ۱۲ سالگی، نخستین شعرش را سرود و در ۱۶ سالگی نمایشنامه‌ای را با عنوان‌"‌زن روی بخاری‌" به رشته تحریر درآورد. هم‌زمان با تحصیل در دوره‌ دبیرستان به تئاتر علاقه‌مند شد و سپس در سال‌های ۱۹۲۹ و ۱۹۳۰ در کُمدیِ شانزه لیزه مشغول به کار شد اما پس از مدتی برای آن‌که بتواند تمام وقت خود را صرف نوشتن کند از این کار کناره‌گیری کرد.
در جوانی به پاریس مهد تئاتر فرانسه رفت و دنیای جادویی تئاتر، او را شیفته خود کرد و با مطالعه آثار بزرگان نمایشنامه‌نویسی به دنیای جدیدی از هنر گام نهاد.

آثار آنوی

نخستین موفقیتِ واقعیِ او در سال ۱۹۳۷ با اجرای نمایشنامه‌ "مسافر بی‌توشه" در تئاتر ماتورَن رقم خورد. در چهارم فوریه‌ ۱۹۴۴ برجسته‌ترین نمایشنامه‌ خود "آنتیگون" را در تئاتر آتُلیه به روی صحنه برد. این اثر اقتباسی از نمایشنامه‌ "آنتیگونه" اثرِ سوفوکل نمایشنامه‌نویسِ مشهورِ یونانِ باستان است. آنوی این نمایشنامه را با الهام از شرایط جنگ جهانیِ دوم و اشغالِ فرانسه به وسیله ارتش آلمان به رشته تحریر درآورد و آنتیگونِ جوان به نماد مقاومت در دورانِ اشغال تبدیل شد. پس از آزادسازی، آنوی به طور متناوب نمایشنامه‌هایی نوشت که خودش آن‌ها را این‌گونه دسته‌بندی کرد: نمایشنامه‌های “سیاه”، “صورتی”، “درخشان”، “نابهنجار”، “مُبَدَّل”، “سِرّی” و “شوخ”. او این دسته‌بندی را بر حسب میزانِ درنده‌خویی، نفاق و بدبینیِ موجود در این آثار انجام داد. وی در این مدت نمایشنامه‌‎های موفق متعددی خلق کرد که از آن میان می‌توان به آثاری چون «دعوت به قصر» (۱۹۴۷)، «چَکاوک» (۱۹۵۲)، «بیتوسِ بیچاره یا شامِ سرها» (۱۹۵۶) و «بِکِت یا فخرِ خداوند» (۱۹۵۹) اشاره کرد. آثارِ آنوی در پوششِ نوعی شک‌گرایی، بیان‌گرِ یک بدبینیِ عمیق هستند. او نبردهای پرشوری را به تصویر کشید که در آن‌ها خُلوص و آرمان‌گرایی در مواجهه با واقع‌گرایی و فرومایگی در هم می‌شکنند.

 

اندیشه آنوی

آنوی نحوه تحصیل و چگونگی علاقه اش به تئاتر را اینگونه روایت می کند: "من بی استاد بزرگ شدم و تا سال ۱۹۲۸ "کلودل" را درست نمی‌شناختم و آثار پیرآندللو و برنارد شاو را در جیب داشتم. اما با وجود این تنها بودم، تنها با ترسی که به زودی ۲۰ ساله می‌شوم و ‌تنها با عشق به تئاتر و تمام ناپختگیم در شرایطی که در تئاترها، نمایش‌های عادی اجرا می‌شد، چه کسی می‌توانست راهنمای من باشد، ۱۸ ساله، تحصیل نکرده و برای معاش سرگردان و این ترسی بی‌پایان بود..."

در ۱۹۳۲ میلادی نخستین نمایشنامه‌اش به نام «هومولوسِ لال» با شکست مواجه شد. چند ماه بعد نمایشنامه‌ "هِرمین" را منتشر کرد. ژان آنوی که در طول حیاتش بیش از ۳۰ نمایشنامه نوشت با اجرای برخی از آثارش در کشورهای مختلف زود به شهرت جهانی رسید. آثار این نمایشنامه‌نویس به خاطر تصویری که‌ از وضع انسان و رابطه او با دنیای خود می‌دهند و همچنین از لحاظ شکل و ارزش‌های نمایشی درخور توجه هستند؛ او با انسان و مقامش در دنیا سر و کار دارد. مواجهه انسان با سرنوشتش موضوع اصلی نمایشنامه‌های آنوی است؛ پول و عشق، موضوعاتی درجه دوم هستند که انسان را در پیوند با آرزوها، سازش‌ها، بزرگی و پستی‌هایش بهتر نشان می‌دهند.
هر چند دید اصلی آنوی در آثارش معمولا یکسان هستند؛ اما در آثار مختلفش برداشت‌ها و نقطه نظرها تغییر می‌کنند. از نظر او کسی که بتواند در خلال سه ساعت کاری کند که مردم گرفتاری هایشان را فراموش کنند و مرگ را از یاد ببرند، بدون شک کاری بزرگ انجام داده است و بهتر از این چیزی وجود ندارد. او معتقد است کار تئاتر طرح افکار مذهبی، سیاسی یا فلسفی نیست، تئاتر، طراح اندیشه شبیه به واقعیت یا ضرورت ایجاد پیچیدگی یا دادگاهی برای شرح و تفصیل نیست. او اصرار دارد که اساساً کار تئاتر این است: "بازی آزادانه عقل".

اما پرسش مهم این است: آیا آنوی نویسنده‌ای صرفاً «تسکین‌گرا»ست یا اینکه این امکان را می‌دهد که به او چون نمایشنامه‌نویسی جدی، نگاه کنیم که افکار فلسفی و متافیزیکی را تعبیر می‌کند؟ همه حقایق شناخته شده درباره زندگی آنوی نشان می‌دهد که او دراماتیست‌ِ موفق در میدان عمل بوده است و اگر که به مضامین نمایشنامه‌هایش نگاه کنیم، او را مثل رهبر گروه «ک‍ُر» می‌بینیم که همه تلاش او تسکین مردم است. او برخلاف آنچه که درباره تئاتر می‌گوید که مردم در آن مرگ را فراموش می‌کنند؛ بیشتر کارهایش حکایت از ناامیدی و دلزدگی دارد و به مساله مرگ انسانی با عمق هر چه بیشتر نگاه می‌کند. در نمایشنامه‌های «فارویل» و «کلاس بازیگری» شاهد آن هستیم که این ۲ نمایشنامه با خودکشی تمام می‌شود. در نمایشنامه «آنتیگونه» و «اوریدیس» مرگ را بهترین چیز می‌داند تا آنجا که در نمایشنامه «رومئو و ژانت» به این نتیجه می‌رسند، بهترین راه حل غرق کردن خودشان است.
در آثار او خودکشی مفهومی اجتماعی پیدا می‌کند چرا که دائماً و به‌طور منظم به قصه تجربه تراژیک نزدیک می‌شود. در نمایشنامه‌های آنوی، ازدواج مبارک وجود ندارد و به‌استثناء ژنرال در نمایشنامه «گیج» کارکتری را نمی‌بینیم که کودکانش را دوست داشته باشد و نقشی جز اورنیگل را پیدا نمی‌کنیم که از عمل خود راضی باشد. شخصیت های کمی هستند که از لذت های انسانی خوششان بیاید. توماس بکت تنها شخصیتی است که علاقه‌مند به سیاست است، با این حال به سرعت آن را کنار می‌گذارد آن‌گاه که فرصتی برای خودکشی پیدا می‌کند.


جامعه‌ای که شخصیت های آنوی در آن زندگی می‌کنند، خشن، بی‌رحم و قساوت‌پیشه است، مثل آدم های نمایشنامه "بیتوس بیچاره". با حمایت های سست و بی‌ریشه‌ای که مردم برای رهایی از رسوایی های آرمانگرایی یا آنارشیسم می‌کنند. این درست شبیه نظام اجتماعی است که کرئون در نمایشنامه "آنتیگونه" از آن دفاع می‌کند بی‌آنکه نشانی از عدالت یا انسانیت داشته باشد. ر.م. البریه درباره کارهای آنوی چنین نوشته است: «آثار آنوی تحلیلی از جایگاه «‌انسانی» است و «تسکین‌گرا» بودن او را نفی می‌کند، چرا که برخوردی منافقانه با مردم ندارد، بلکه ارزش او را در جایگاهی والا قرار می دهد. تصویر رومانتیکی که او ارایه می‌کند، چیزی نیست، مگر زمینه خیزش او. از نظر آنوی تنها راه نجات انسان عشق است و انسان می‌بایست از این ابزار استفاده کند.» اما منتقد انگلیسی «ماروح» ضمن پژوهش در کارهای آنوی معتقد است که تفاوت بسیار عمیقی میان او و اگزیستانسیالیزم سارتر، وجود دارد. او زیربنای افکار اگزیستانسیالیزم الحادی را، عزلت انسانی می داند او معتقد است که اندیشه انسان خلاصه اعمال اوست که در چشم دیگران دیده می شود، دیگر اینکه آزادی انسان در این است که ارزش خاص خود بیافریند و نهایت اینکه آنوی این افکار را ستون اصلی نمایشنامه «باغ‌وحش» قرار می دهد تا انسان جایگاه عقیدتی، درونی و طبقاتی خاص خود را تصرف کند.
لئونارد یرونکو منتقد آمریکایی چنین عقیده‌ای دارد: "همه نمایشنامه‌های آنوی بیانگر موضع فلسفی به شکل عام است. دل‌مشغولی های این آثار همه عشق و ثروت و طبقات اجتماعی است؛ چرا که عشق و ثروت به موضوع سرنوشت انسانی مربوط می‌شوند. درونمایه این آثار چنین است و به‌صورت بسیار گسترده‌ای، این تصویر را به ما منتقل می‌کند". ژان آنوی سرانجام در سوم اُکتبر ۱۹۸۷ در لوزانِ سوییس دیده از جهان فروبست.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه