شجریان را باید با شجریان سنجید

شجریان را باید با شجریان سنجید

روزنامه همدلی در مطلبی نوشت: شجریان‌ها مرزهای ارزش‌ها و معناها را جابه‌جا می‌کنند و به تاریخ بُعد و جهت می‌دهند. صدای شجریان هم صدای از جنس هَزارها و هزاره‌هاست، از جنس نت‌های مرغ سحر است و هارمونی بین رقص برگ و باد و از همین‌روست که تحریرها و در واقع هنر صدای شجریان ترجمانِ موج و اوج است.

روزنامه همدلی ۲۱ مهر یادداشتی را به قلم بشارت جعفری فعال فرهنگی منتشر کرد در گزیده ای از آن آمده است: از جمله آفات و بدعت‌های غلط نهادینه شده در ذهن ما انسان‌ها «معیار زدگی» و «ارزش‌زدگی» است. به همین خاطر برای تبیین، تفسیر و تحلیل پدیده‌ها، موضوعات، و محتواها به حسب عادت فکری خود به دنبال مرجع و منبعی به عنوان متر و معیار می‌گردیم. این آفت باعث می‌شود که از اساس خلاقیت‌ها نوآوری‌ها و در کل قالب‌های تکینه هر شخص، اثر یا هر محتوایی را نبینیم و یا کم‌سوتر ببینیم. به زبان دیگر ذهن ارزش زده توانایی کمتری در برجستگی سویه‌های زیباشناسانه آثار بدیع و تازه دارد.

اگر از این آفت ذهنی خود را وارهانیم به ادعای هگل می‌رسیم که «افکار و رفتار ما انسان‌ها می‌تواند به تاریخ بُعد و جهت بدهد.» از زمان درگذشت استاد شجریان هر کدام از ما با هر نحله و گرایش فکری و کاری در پی تحلیل و تفسیر شخصیت و آثار او بودیم. عده‌ای با متر و معیارهای شخصیت‌های سیاسی و انقلابی آن هم با غلظتِ از نوع چگوارایی‌اش او را به سنجه می‌کشند و عده‌ای طلحه و زبیرش می‌خوانند. «حافظ چو آب نظم ز شعر تو می‌چکد /حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت.» شجریان از جنس و تبار هنر بود. آنچه که ما تاکنون از هنر می‌بینیم، می‌شنویم و لمس می‌کنیم تنها آثار، نتایج و تولیدات هنری است. بشر تاکنون نتوانسته سر چشمه‌های زایای هنر را بشناسد و دلایل و عوامل جوشش و خلق یک اثر هنری را بیابد. به عنوان مثال کسی تاکنون نتوانسته دلایل و عوامل ظهور حافظ، سعدی و همه هنرمندان دیگر را به زبانی قابل درک و فهم در بیاورد تا آن را با آموزش به دیگران منتقل کند. حافظ حافظ است، چون نمی‌توان کسی چون او را تربیت کرد، آموزش داد و یا ساخت.

سرگشتگی و حیرت از مولانا به واسطه ناشناختگی و گیج و گول‌شدگی ناشی از تعمق در آثار اوست. همانهارمونی نهفته در دل آثار هنری که نمی‌توان به واسطه تربیت و آموزش آن را در بیخ و بن کسی کاشت و نهاد. به تعبیر کانت «هنر غایتمندی بدون غایت است» بنابراین برای تحلیل و نقد خالی از غل و غشِ چون شجریانی، باید سنجه‌ای در قامت و قاموس «غایتمندی بدون غایت» ساخت و پرداخت. به همین روال شجریان را باید با شجریان سنجید. (نام‌ات سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می‌گذرد، متبرک باد نام تو-شاملو).

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه