معرفی کتب جدید

کتاب دختر لبخند مرواریدی

کتاب دختر لبخند مرواریدی

دختر لبخند مرواریدی (روایتی از جنگ، آوارگی و زندگی) که بوسیله کلمنتین واماریا و الیزابت ویل فراهم آمده و توسط مهدی گازر به فارسی ترجمه شده و از طرف انتشارت کتاب تداعی به زیور طبع آراسته شده، روایتی است از زندگی یکی از بازماندگان کشتار ۱۹۹۴ میلادی رواندا. کلمنتین متولد ۱۹۸۸ میلادی که  اگر چه پدر و مادرش را از دست می دهد اما خود از کشتار روآندا جان از ورطه هلاک به سلامت می رهاند

کتاب «دختر لبخند مرواریدی» نوشته کلمنتاین واماریا  با ترجمه مهدی گازر در۳۱۰ صفحه توسط انتشارات کتاب تداعی وارد بازار نشر شده است. این کتاب روایتی از زندگی یکی از بازماندگان کشتار ۱۹۹۴م رواندا است.

دختر لبخند مرواریدی (روایتی از جنگ، آوارگی و زندگی) که بوسیله کلمنتین واماریا و الیزابت ویل فراهم آمده و توسط مهدی گازر به فارسی ترجمه شده و از طرف انتشارت کتاب تداعی به زیور طبع آراسته شده، روایتی است از زندگی یکی از بازماندگان کشتار ۱۹۹۴ میلادی رواندا. کلمنتین متولد ۱۹۸۸ میلادی که  اگر چه پدر و مادرش را از دست می دهد اما خود از کشتار روآندا جان از ورطه هلاک به سلامت می رهاند و بعد از سال ها آوارگی عاقبت در ۲۲ سالگی قدم بر خاک آمریکا می نهد و در آنجا به تدریج مراتب پیشرفت را طی می کند و به موفقیت های زیادی می رسد. وی در این کتاب روایتی از یک نسل کشی و عواقبی که آن برای بسیاری از بازماندگان داشته و دوران آوارگی خود و بسیاری از این بازماندگان و نحوه زندگی آنها نقش دیگران در کمک هایی که به آنها رسانده اند به دست داده است.

کتاب پیش رو از بیست و دو فصل تشکیل شده است. در فصل اول شروع داستان و انگیزه های مولفان از تالیف کتاب به بحث گرفته شده است که در شیکاگو کلید خورده است.  "ما با آن توده های نا امید، که دیگر انسان های مجزایی نبودند، هم گام شدیم. آن قدر راه می رفتیم تا اینکه در جایی اتراق کنیم و به خواب برویم و در همان حال که در تقلای خوابیدن بودم، می شنیدم که یکی می‌گوید: دخترم را ندیدی؟ این صداها آن قدر بلند بودند که از هر گوشه ای به گوش می رسیدند. (۱)

 در فصل دوم دوران کودکی کلمنتین در کیگالی رواندا به بحث گرفته شده و از خانواده وی سخن به میان آمده است و در ادامه به خاطرات وی از کشتار رواندا در  ۱۹۹۴ میلادی سخن رفته و از اتفاقاتی که برای کلمنتین و اعضای خانواده او و کشته شدن والدینش که دختران بسیاری را در آن سال ها به سرپرستی قبول کرده بودند، گفته است. در فصل دوم کتاب کلمنتین به ورود خودش به آمریکا پس از اعطای تابعیت به وی سخن رانده که در ۲۲ سالگی اش صورت گرفت. وی از جامعه امریکا و برخورد آنها در آن ایام با قضیه رواندا و خود وی گزارش زنده و جالب توجه ای ارایه داده است.

فصل سوم از اقامت پیش از آمریکا در کشور بروندی و دوران آوارگی در آن کشور سخن رانده است. فصل چهارم به ایام درس خواندنش و رفتنش به مراکز آموزشی اختصاص یافته است و از معلمانش به نیکی یاد کرده است. در فصل های بعدی نیز نویسنده به شرایط زندگی در اطراف یک کلیسا در نزدیکی کمپ آوراگان پرداخته است و مناسبات مردم با کلیسا در آن ایام را تشریح کرده و از نقشی که خود در میان آوارگان ایفا کرده و سخنانی که با آنان زده، سخن می راند. وی از برخوردهایی که معلم انگلیسی زبانش در کمپ با واژه پاک سازی نژادی صورت داده به شدت انتقاد کرده و به تبع از آن مطالبی در باب زندگی آوارگان به دست داده است. نویسنده به کرات آدم ها را به دو دست بد و خوب تقسیم می کند و این تقسیم بندی تنها یک معیار سنجه دارد: خوب بودن در حق کلمنتین. هیچ کس در دنیای من مهربان نبود و از من محافظت نمی کرد. (۲)

زندگی در اردوگاه آوارگان این گونه بود: نمی توانستی یک قدم به جلو برداری انگار در یک گودال وحشتناک گیر افتادی. (۳)

خدایا اینجا خانه توست و هیچ طوفانی قادر به ویران ساختنش نیست، حتی طوفانی که به دست آدمیزاد به راه بیفتد(۴)

در فصول بعدی وی به زمینه های تاریخی شکل گیری کشتار در رواندا پرداخته و کشور بلژیک را یکی از عوامل این زمینه سازی به شمار آورده است.

وی در جای از کتاب می گوید:  واژه پاک سازی نژادی کمکی به مردمان عادی و غیرنظامی نمی کند.(۵)  در فصل هفتم کتاب آورده"هر روز در ذهنم خیال پردازی می کردم که وارد بازار می شوم مادرم را می بینم و به او می گویم هرچه بخواهد برایش می خرم. در خیالاتم برادرم هم در بازار بود او را جانانه در آغوش می کشیدم و برایش ذرت بو داده می خریدم.(۶) چند فصل پایانی کتاب نیز به زندگی وی در آمریکا اختصاص یافته است.

 

نکات مثبت و منفی کتاب

 آنچه بیش از هر چیزی به جذابیت این کتاب افزوده، ذکر بسیاری از دقایق و جزئیات در باره زندگی در زمان آوراگی است که به تفصیلی که در کتاب روایت می شود به گونه ای خواننده را درگیر خود می کند که در برخی از بزنگاه ها احساس هم ذاتی با نویسنده می کند و صحنه نمایشی برای وی تداعی می گردد، گویا خود در صحنه وقایع حضور دارد. توصیف های وی از این زندگی به حدی زنده و گویا است که تا حدودی آدمی را به شک می اندازد که این احتمال را در نظر بگیرد که وی با تامل بسیاری و با مطالعه فراوان در باب زندگی در چنین محیط هایی و حتی با دیدن مستندات بسیاری در این باره، به این نوع از روایت گری پرداخته و گرنه بسیار سخت است که به خود قبولاند که فردی این همه از جزئیات زندگی خود در دوران گذشته را به یاد داشته باشد، مگر اینکه قبلا آنها را یادداشت کرده باشد یا درباره آنها مستنداتی داشته باشد که با توجه به توصیفی که خود از آن شیوه زندگی کرده، احتمال آن بسیار بعید است. از دیگر دقایق کتاب اظهار نظرهای بسیار دقیق نویسنده در خصوص وقوع پاکسازی نژادی است که در دنیای وی روی داده و حتی از خون پدر و مادر وی نیز دریغ نکرده است. نویسنده با بیانی جانکاه از آن فجایع هم خواننده را با خود در مصیبت شریک می کند و هم به آن افرادی که به وی و بسیاری دیگر از این افراد، برای فرار از آن مهلکه یا ساختن زندگی ای جدید یاری رسانده اند، نوع باور به عظمت انسانی و اخلاق مداری را برجسته می کند. برخلاف روایت هایی که درباره اقدامات نازی ها در چنین زمینه هایی روایت شده، نویسنده افراد بسیاری را به ما معرفی می کند که درد آدمی را در زمانی که چنین اتفاق هایی برایش رخ داده اند، می فهمد و از غوطه در ابتذال شر اجتناب می کند به سوی انسانیت قدم بر می دارد.

 

منابع: 

۱.  کلمنتاین واماریا ،  دختر لبخند مرواریدی، ترجمه مهدی گازر، انتشارات کتاب تداعی، تهران، ۱۴۰۰، ۴۷

۲.  همان، ۸۹

۳. همان، ۹۳

۴. همان، ۱۰۹

۵. همان، ۱۱۶

۶. همان، ۱۴۷

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه