مقالات هنری و موسیقی

نغمه‌پردازی و دنیای «سرگردان»

نغمه‌پردازی و دنیای «سرگردان»

سرگردانی موضوعی است چند سویه و در واقع بحران بشر امروز است.سرگردانی، بلاتکلیفی و حیرانی بشر برای ماندن یا رفتن! بودن یا نبودن! تلاش یا بیکاری! و از همه مهم‌تر راه امید یا یأس!

 روزنامه ایران در گفت وگو با یک موسیقدان آورده است: سرگردانی موضوعی است چند سویه و در واقع بحران بشر امروز است.سرگردانی، بلاتکلیفی و حیرانی بشر برای ماندن یا رفتن! بودن یا نبودن! تلاش یا بیکاری! و از همه مهم‌تر راه امید یا یأس!

در ادامه این یادداشت که در پنجشنبه ۱۱ آذر در گفت وگو با محسن نفر آهنگساز، ردیف دان و نوازنده تار و سه‌تار منتشر شده است، می خوانیم: مبحث آموزش در موسیقی از نکات بسیار مهم و قابل توجهی است که از دیرباز تاکنون مورد تأکید بزرگان این حوزه بوده و بویژه در دوران گذشته حساسیت بیشتری داشته  است و در دهه‌های ۵۰-۴۰ علاوه بر ایجاد کلاس‌های خصوصی در منزل استادان آن روزگار، مراکزی هم در جهت آموزش و ترویج موسیقی ایجاد شد مانند هنرستان عالی موسیقی، هنرستان موسیقی ملی، مرکزحفظ و اشاعه موسیقی ایران و... امروزه هم این هنرستان‌ها و دانشکده‌های موسیقی همچنان به امر تدریس می‌پردازند و استاد محسن نفر یکی از همین دانش‌آموخته‌ها است که سال‌ها در محضر بزرگانی همچون علی اکبر خان شهنازی، یوسف فروتن، سعید هرمزی، عبدالله دوامی، غلامحسین بیگجه خانی و محمود کریمی تلمذ کرده و عشق به موسیقی چنان در او نهادینه شده که همچنان به آموزش مشغول است. محسن نفر آهنگساز، پژوهشگر و نوازنده تار و سه‌تار است و سبک منحصربه‌فردی در نوازندگی دارد و علاوه بر موسیقی، تحصیل  را  فلسفه غرب و الهیات و فلسفه اسلامی تا سطوح بالا پیش رفته است و این نگاه او در هنرش نیز بی‌تأثیر نبوده و علاوه بر تأکید و تأیید بر مرتبط بودن به ریشه موسیقی که آن را ردیف می‌داند، نگاه خلاقانه را هم در تولید یک‌ اثر، بی‌تأثیر نمی‌داند. این موسیقیدان علاوه بر انتشار تعدادی آثار با کلام با ‌صدای حسام‌الدین سراج، سال گذشته آلبوم بی‌کلامی تحت عنوان «سرگردان» منتشر کرد. به انگیزه  کند وکاو در  این اثر، با او به گفت‌وگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

گفت‌وگو را با آلبوم «سرگردان»آغازمی کنیم، اثری که با فاصله تقریباً ۱۰ سال از آلبوم قبلی شما خرداد ماه سال گذشته منتشر شد و آنچه در شرح این کار آمده، گلایه از فضای نابسامان روزگار بوده.در این خصوص کمی توضیح دهید؟

سرگردانی موضوعی است چند سویه و در واقع بحران بشر امروز است.سرگردانی، بلاتکلیفی و حیرانی بشر برای ماندن یا رفتن! بودن یا نبودن! تلاش یا بیکاری! و از همه مهم‌تر راه امید یا یأس! و مشکلات آدمی که به دو راهی باورها و ناباوری‌ها می‌رسد و این محصول شکاکیت است؛ شکاکیت روزگار ما. شکاکیت امروز بشر، مانند دوره‌های گذشته نیست و با تجربه‌های شک آمیز دوره‌های قبل پروارتر و از فربهی خاصی برخوردار است. این شکاکیت، مانند باور به زندگی پس‌ از مرگ و اینکه چه سرنوشتی زندگی او را تهدید خواهد کرد، نبوده و نیست بلکه شکاکیت در زیست ما در این جهان و نحوه بودنمان در این دنیا. بشر در حال حاضر از وضعیتی برخوردار است که به‌ هر گوشه دنیا سفر کند، احساس پناه و امیدی ندارد و همچنان بر این اندیشه است. اگر محیط فعلی خود را ترک کند یا به محیط دیگری قدم بگذارد، از سرگردانی که ریشه اصلی آن شکاکیت است، خلاص می‌شود. درحالی که به‌ هر کجا روی، آسمان همین رنگ است و شاید مشکلات لاینحل‌تری مقابل بشر صف کشیده باشد و آلبوم «سرگردان»، وضع کلی و عمومی بشر امروز است. جامعه بشری، از سرگردانی پیچیده‌ای برخوردار است. کلافی در هم‌ پیچیده که با همه بخش‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی و شغلی آدم‌ها مرتبط است. این کلاف سردرگم، به‌گونه‌ای است که همه لحظات، فکر و ذهن بشر را آکنده از خود کرده و ندانم‌کاری را در مقابل او قرارداده و در این دوره و شرایط است که هنر می‌تواند زبان حالی برای این بشر باشد؛ بشری که همه ابنا آن ، هم باشد، بلیه مبتلا است و هنرمند یا نوازنده و موسیقیدان یا شاغل در زمینه‌های مختلف هنر که روایتگری و حکایتگری وضع بشر را برعهده دارد ، هم باشد، باز هم از این سرگردانی بی‌نصیب نیست و کسی می‌تواند نغمه سرگردانی را خوش بسراید که احوال آن را به خوبی درک کند و وضع سرگردان بشر امروز را خوب دانسته باشد. اما از جهتی در کشور ما هنر نسبت به زمینه‌های دیگر بیشتر دچار سرگردانی است.

البته نباید منکر پیشرفت‌های چشمگیر زمینه‌های مختلف هنری بعد از انقلاب اسلامی بود ولی درعین حال در بین رشته‌ها و زمینه‌های مختلف مانند علم، صنعت، پزشکی، علوم تجربی و ریاضی، هنر از سرگردانی ویژه‌ای برخوردار است. زیرا سرگردان است میان اینکه قبول افتد یا نیفتد! یا چگونه در نظر آید! اگر امروز مقبول است، آیا فردا هم هست؟ سرگردان است در اینکه آیا در روزها، سال‌های آتی و دوره‌های بعد تضمین و امنیتی برای بقای خودش دارد یا خیر! البته در بین همه رشته‌های هنری، موسیقی سرگردان تر است و به‌ عقیده من موسیقی مخدوم بی‌عنایت است. اما این درحالی است که درهمه زمینه‌های هنری، علمی، اجتماعی، زندگی و... شاهد حضور و فعالیت موسیقی هستیم. به‌عنوان مثال شنیده شدن نغمه‌های موسیقی در شبکه‌های تلویزیونی یا رادیویی یا حضور موسیقی در محیط شهری که تنهایی‌های بشر را زمزمه می‌کند یا شنیده شدن موسیقی در دیگر زمینه‌های هنری همچون تئاتر، سینما و... در همه این موارد موسیقی یا نقش اصلی را ایفا می‌کند یا نقش زمینه ساز. اما جالب است بدانید با توجه به‌نقش مهم و پررنگی که دارد درعین حال از همه هنرها سرگردان‌تر است چون همه زمینه‌های هنری، یک سامان و قراری یافته‌اند و تنها موسیقی است که از این بیقراری و نا آرامی برخوردار است و نمی‌داند چه وضعی او را تهدید می‌کند. به‌همین سبب احوال همه این موضوعات مختلف موجب شد بعد از این مدت زمان، این احوال را بنا بر توان و بضاعتم با زبان ساز بیان کنم.

 

آیا طی این سال‌ها این فضا را با سرگردانی دیده‌اید؟

به‌ شخصه شاهد سرگردانی بودم و نمی‌توانم بگویم آن را تجربه نکرده‌ام ولی آن را پشت سرگذاشته‌ام و در این سال‌ها این سرگردانی را در آدم‌های مختلف، در هنرمندان، تحصیلکرده‌ها، شاغل‌ها، کارمندان و... مشاهده کرده‌ام و به‌ نوعی هر کسی در این وادی قرار داشته است. اما به‌ عقیده من هنرمند، زبان گویای جامعه خودش است و باید حرفی بزند و نقشی داشته باشد.

 

کاربرد زبان هنر یا بهتر است بگویم موسیقی را در دنیای امروز چگونه ارزیابی می‌کنید! به‌عنوان مثال اثرگذاری موسیقی در دهه ۵۰-۴۰ نسبت به نسل امروز بیشتر بود. آیا همچنان این زبان تأثیرگذار است؟

زبان هنرهمیشه تأثیرگذار است و ظهور سبک‌های مختلف نتیجه این تأثیرگذاری است و این سبک‌های مختلف به‌ روش‌های متفاوت، اثرگذاری می‌کنند و چون بشر شاهد این تأثیرگذاری روی ذهن و روان خود از موسیقی است، همچنان سرگردان به‌دنبال سبک‌های مختلف می‌گردد و اگر بشر، این تأثیرگذاری و این اثر خوشایند را از موسیقی و هنر درک و دریافت نکند، سبک‌ها و مکتب‌های مختلف پدید نمی‌آیند.

 

بر این اساس هنرمندانی چون شما می‌توانند با تولید کارهای مختلف در سبک‌های متفاوت این هدایتگری را در جهت از بین بردن سرگردانی برعهده بگیرند. از دیدگاه خود، وظیفه و تعهدتان نسبت به این موضوع چیست؟

تعهد من و امثال من در حد تولید، بیان و شجاعت گفتن، آغاز و خلاصه می‌شود. کاری که از دست امثال ما برمی‌آید این است که ببینیم و بگوییم و مابقی کار برعهده دست‌اندرکاران  و کسانی است که عهده دار و راهبر این تولیت هستند و آن را اداره می‌کنند. در واقع هنرمند، زبان گویا است. دردها را می‌گوید، نسخه می‌پیچد و آن مجریان هستند که باید این نسخه‌ها را اعمال کرده و زمینه‌های به بارنشستن آن را هموار کنند.مسئولان مربوطه بخصوص در امر هنر باید تشخیص درستی داشته باشند چرا که دراین سال‌ها، کارهای بسیاری تولید شده و موجود است و این آثار به توجه مسئولان ذیربط وهمت و حمایت‌های ویژه آنها، برای انتشار نیازمند است و باید گفت با توجه به‌ شرایط هر جامعه، اگر یک هنرمند توانسته به‌قدر وسع خود، به‌منزلت و شأن و ساحتی برسد، یعنی تمام عمرش را در تلاش و زحمت بوده است و مابقی کارها را باید مسئولان ذیربط به‌عهده بگیرند. لازم به‌ ذکر است؛ اگر بستری برای انتشار آثار خوب فراهم نکنند و نشود، جامعه متوقف نخواهد شد چرا که تشنه است و آبشخور خود را پیدا می‌کند و اگر این متولیان کار خود را به درستی انجام ندهند، جامعه به‌جای مصرف غذاهای سالم، سراغ غذای مسموم خواهد رفت و به اعتقاد من وظیفه هنرمند رسیدن به‌ منزلت ماهرانه هنرمندی و رسیدن به شجاعت دیدن و گفتن است و بیش‌ از این هنرمند مسئولیتی ندارد و مابقی آن بر گردن مسئولان ذیربط و از سوی دیگر جامعه است که بتوانند از هنرمند خود دفاع کرده و با او همراهی و همدلی داشته باشند.

 

آنچه در سال‌های اخیر مورد پسند اغلب جامعه بوده، موسیقی پاپ است و اعلام آمار بالای مجوزهای آلبوم و تک آهنگ یا کنسرت‌های پرطرفدار، گویای این گرایش و علاقه‌مندی است. در واقع می‌توان گفت به‌نوعی نگاه مسئولان به تقاضای جامعه است. بر این اساس آیا زمینه یا آبشخوری در اجتماع امروز برای تولید و نشر کارهای ارزشمند فراهم است؟

به‌ عقیده من خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامی این زمینه و بستر همواره فراهم بوده و حتی در یک پروسه زمانی، شاهد فقدان موسیقی مبتذل بودیم و اگر تا مدت زمانی موسیقی مبتذل در اطرافمان دیده نمی‌شد، ثمره انقلاب بود. بنابراین این بستر همیشه وجود داشته است اما مسئولان ذیربط از آن بهره درستی نبردند و از نگاه من تقریباً دهه اول انقلاب بهترین زمان تولید و انتشار آثار خوب موسیقی بود و شاهد فضای بسیار مترقی و جهش‌یافته‌ای در موسیقی بودیم و از آن زمان به‌ بعد این مسئولیت از سوی مسئولان ذیربط  کمتر شناخته شد. این در حالی است که تشخیص درست و رسیدگی و دقت متولیان ذیربط به مسئولیت‌های خودشان و به اهمیت هنر و فرهنگ و موسیقی و تأثیرگذاری‌های بسیار عمیق آن، در حوزه تعلیم و تربیت عمومی چون موسیقی، می‌تواند در تعلیم و تربیت مردم و جامعه و در شکل‌گیری شخصیت آنها نقش مهمی داشته باشد، همچنین در سلامت روح و روان.

 

علاوه‌ بر توجه مسئولان در وزارت فرهنگ، رسانه ملی در این زمینه چقدر اثرگذار است؟

اهمیت رسانه ملی در این زمینه را نمی‌توان نادیده گرفت به‌جهت اینکه بلندگو یا وسیله‌ای است که صدای فرهنگ و موسیقی را به‌گوش مردم می‌رساند و به‌عقیده من در حد خود وظایفش را به‌ طور نسبی انجام داده است. اما در شرح وظایفش موسیقی، مورد اهمیت نبوده و از نگاه من مقصر اصلی، نهادهای دیگرند چرا که متولی اصلی و رسمی فرهنگ و هنر و موسیقی، افراد دیگری هستند. البته منظور برداشتن این اهمیت از گردن رسانه‌ ملی نیست بلکه همان‌طور که اشاره کردم این رسانه زبان رسایی است تا موسیقی و صدای فرهنگ و هنر را به‌ گوش مردم برساند و اگر آثار ضعیفی در زمینه موسیقی تولید می‌کند، حکایت از این دارد که در شرح وظایفش موسیقی پررنگ، عمیق و قوی دیده نمی‌شود ولی در شرح وظایف وزارت فرهنگ که متولی فرهنگ و هنر کشور است، این مسائل بسیار پررنگ‌تر است و اگر از آن سرچشمه، آب صاف و زلالی دریافت کنیم، صدای همان آب صاف و زلال از رسانه‌ ملی هم شنیده می‌شود. بنابراین، این مسأله نهاد خاصی را نشانه نمی‌رود بلکه کلیت متولیان هنر و فرهنگ و موسیقی باید نسبت به این موضوع مراقبت‌های لازم را اعمال کنند.

اشاره داشتید به‌ کارهای موفق موسیقی در اوایل انقلاب و گروه‌ها و هنرمندان و استادانی که در آن دوره فعالیت می‌کردند و آثار درخشانی که ثبت شد. البته در همان دوران محدودیت‌هایی برای موسیقی به‌وجود آمد و به‌نوعی فعالیت‌های موسیقی تعطیل بود و این موضوع موجب شد در همان برهه زمانی، به‌سمت فلسفه گرایش پیدا کنید و سال‌ها تحصیل در فلسفه غرب، شرق و اسلامی داشته باشید. در این خصوص کمی توضیح دهید.

من به‌ فلسفه، علاقه ویژه‌ای داشته و دارم مانند همان عشقی که به موسیقی داشته و دارم و هر دو این موضوعات برایم مهم است. به یاد دارم در دوران نوجوانی یکی از اقوام از من سؤال کرد، می‌خواهی در آینده چکاره شوید و پاسخ دادم فیلسوف در حالی که حتی معنای آن را هم نمی‌دانستم و نمی‌دانم چگونه بر زبانم رانده شد و از قضا در همین مسیرهم قرار گرفتم. اما نه به این معنا که چون موسیقی در دورانی حضور کمرنگی داشت به سراغ فلسفه رفتم بلکه دلیل آن علاقه دیرینه‌ام به فلسفه بود و دلیل دیگر اینکه در همان برهه زمانی فرصتی مهیا شد تا بتوانم در کنار موسیقی در این مسیر نیز حرکت کنم و سعی کردم این زمان را از دست ندهم. البته از این اتفاق بسیار خرسندم چرا که خود موسیقی جایگاه مهمی در فلسفه دارد و حتی در دوره باستان هم ردپای آن دیده می‌شود از فیثاغورث یا پیتاگوراس گرفته تا فیلسوف‌های دیگر. همه نظریات مهمی در زمینه موسیقی دارند، حتی در عقاید افلاطون که او را شخصی ضد هنر می‌دانند. درصورتی که او نگاه جدی به‌ موسیقی داشت و سفارش بسیار داشته تا در تربیت فرزندان، ورزش و موسیقی فراموش نشود. تا آنجا که در دوره‌های مختلف از قرون وسطی تا امروز موسیقیدانان و فیلسوفان شانه به‌ شانه هم برای مردم و جامعه خدمت کردند. در واقع  فیلسوف‌ها اهرم عقل را در دست دارند و موسیقیدانان اهرم احساسات را و این موضوعی است که بشر به‌ قائمه این دو امر، می‌تواند قوام داشته باشد و می‌تواند ادعای آدمیت کند. به‌این دلیل که این دو اصل، فصل ممیز بشر از سایر موجودات است.

 

 این نگاه و جهان بینی در دنیای فلسفه چقدر توانسته در ساخت موسیقی‌هایتان تأثیرگذار باشد؟

اگر این دیدگاه وجود نداشته باشد، قابل تعجب است. به باور من اگر نگاه هنرمندی نسبت به موارد مختلف زندگی و جامعه یا هنر، منفعت‌طلبانه و شهرت‌طلبانه نباشد، می‌تواند دیدگاه عمیقی به این موارد داشته باشد و فلسفه، انسان را در این مسیر و جهت تربیت می‌کند و به‌ این سمت سوق می‌دهد و آنچه که در تعریف فلسفه آمده، به‌ معنای پژوهش حقیقت، پژوهش عمیق مطالعه و نگاه بنیادین در هرموضوعی است. براین اساس فردی که به خواندن فلسفه گرایش دارد و بعد در هنر اشتغال می‌ورزد، طبیعی است که در این اشتغال، نگاه عمیقی خواهد داشت و علاقه‌مند به ژرف نگری است و از تمایلات سطحی و هوا و هوس‌هایی که مانند کف آب است، فاصله می‌گیرد و این نگاه، معلول خصلت و طبیعت فلسفه است. براین اساس، علاقه‌ من به فلسفه که نمی‌دانم تا به امروز در این زمینه موفق بودم یا خیر، باید در کارهای من دیده و احساس شود و این زمینه و بستر کار هنری یک شخص باید باشد. نه آنکه به‌ طور مثال با یک عنوان فلسفی یا یک حرکت شعاری بخواهد کار موسیقی تولید کند.

 

از سال‌های تدریس و تلمذ در محضر علی اکبرخان شهنازی و دیگر استادان بگویید! آیا در کارهای خود از اِلمان‌هایی که شیوه کاری این استادان بوده، بهره برده‌اید؟

بسیار خوشحالم که توفیق و افتخار شاگردی علی‌اکبرخان شهنازی و دیگر استادان را داشته‌ام. از نگاه من استاد یا معلم، چراغ راه انسان است و به او مسیر را نشان می‌دهد و وجودش برای انسان همچون نور است و تاریکی جهل و ناآگاهی را در وجود انسان از بین می‌برد و به روشنایی تبدیل می‌کند. اگر هر استادی بتواند این نور را بر شاگرد خود بیشتر بتاباند یا به تعبیر بهتر هر شاگردی از این نور بیشتر دریافت کند، این درک و دریافت در کار و سلوک هنری و زندگی او تأثیرگذار می‌شود. اما اگر استاد یا راهنما، این توانایی اثرگذاری را نداشته باشد یا شاگرد درک کمتری از این موضوع داشته باشد این آثار کمتر در سلوک هنری یا سلوک شخصی او مشاهده می‌شود. هر یک از استادانی که در مسیر زندگیم بوده‌اند، نقش بسیار مهمی برای من داشته‌اند اما سرآمد همه آنها استاد شهنازی بود و ارتباط من با ایشان بیشتر بود و در هفته شش روز در کلاس درسشان شرکت می‌کردم و هر جایی که کلاس برگزار می‌کردند، بنده هم بودم و حضورشان را بیشتر درک کردم، در حالی که آن دوران کلاس‌ها دو روز در هفته بود.

 

در حال حاضر چه شیوه‌ای را آموزش می‌دهید؟

اگر آثار استاد شهنازی را تدریس کنم، طبیعتاً همان سبکی که یاد گرفته‌ام را به شاگردان آموزش می‌دهم؛ در غیر این صورت سلیقه و نظری که خود برحسب تجربه به آن رسیده‌ام به شاگردان آموزش می‌دهم، اما قطعاً در ادامه کارم آثار استاد شهنازی را هم آموزش می‌دهم.

 

از انتشار آثار اولیه خود کمی صحبت کنید و چگونه شد به آثار بی‌کلام پرداختید؟

از نگاه من موسیقی ناب، بی‌کلام است و شعر و زبان و بیان، دارای اوزان موسیقی هستند اما موسیقی ناب نیستند. موسیقی یعنی نغمه ساز یا حنجره که فرکانس‌های گوش‌نواز خوشایندی ازآن تولید می‌شود و در صورتی ناب و خالص است که صرفاً آهنگ باشد و اگر کسی در زمینه موسیقی بی‌کلام فعالیت دارد در زمینه موسیقی ناب کار می‌کند. اما همان‌طور که اشاره کردم چون حضور موسیقی در زمینه‌های دیگر بخصوص شعر و ادبیات، بسیار تأثیرگذارتر می‌شود، مردم به آن علاقه‌مند هستند چرا که زبان ساده‌تری است. اگر شما موسیقی بی‌کلام می‌شنوید و لذت می‌برید یک شنونده متخصص هستند ولی رسیدن به این مرحله کار بسیار سختی است و بر این اساس مردم به‌ دنبال کارهای آسان‌تر هستند، البته من کارها و آثار با کلام بسیاری ساخته‌ام که بنا به دلایلی هنوز منتشر نشده است.

 

یکی از شاخصه‌های مهم فعالیت هنری شما در باب ردیف موسیقی است.درحال حاضر ردیف نوازی در موسیقی امروز چقدر کاربرد دارد و به آن پرداخته می‌شود؟

متأسفانه برخی از دوستان علیه ردیف، شمشیر می‌کشند و ردیف گریز هستند این در حالی است که اگر در موسیقی، ما حرفی برای گفتن داریم به سبب همین گنجینه ردیف است که دریایی است از نغمات ، الحان و همان‌ها ایرانی بودن موسیقی ما را ثابت می‌کند. اما اگر بخواهیم این نقش مثبت و هویت بخش موسیقی مان را خط بزنیم، این حرکت نابخردانه و ردیف گریزی است و در موسیقی ما از هر سویی که حرکت کنید بالاجبار در اقیانوس ردیف شنا خواهید کرد. بنابراین افرادی که این نغمه‌های شوم را سر می‌دهند، نمی‌دانند دچار چه اشتباهی شده‌اند. هر چیزی که بتواند موسیقی ایرانی را ثابت کند - چه در موسیقی‌ سازی و چه آوازی- تاریخ موسیقی را در پشت سر دارد و از ردیف برخاسته و زنجیره بهم پیوسته‌ای است که باید آن را بشناسیم و به آن آگاه باشیم مانند بحث «حکمت» در شرق یعنی اگر کسی می‌خواست حکمت بداند باید به همه علوم آشنا می‌بود و یک موسیقیدان هم اگر بخواهد موسیقیدان باشد باید همه نغمه‌ها را بداند و بر این مسأله تأکید بسیار دارم. یک نوازنده باید ردیف را بداند و بشناسد، آنچنان که نسل‌های گذشته چنین کردند نسل‌های امروز نیز باید ردیف را مانند گذشته خوب بدانند تا بتوانند مدعی شناخت درست از موسیقی ایرانی باشند.

 

در بحث آموزش هم بر این مسأله تأکید دارید؟ به این دلیل که ردیف، هنرمند را در یک چهارچوب خاص قرار می‌دهد؟

بله. قطعاً و درمقطعی از آموزش به دوستان عزیزم، مبحث ردیف را مورد توجه ویژه قرار می‌دهم و خوشبختانه شاگردان ما نسبت به این موضوع اشتیاق دارند چرا که می‌دانند هر نغمه زیبا، دلنشین و متنوع در ردیف نهفته است. نکته دیگر اینکه ردیف، هنرمند را در چهارچوب قرار نمی‌دهد بلکه برای او یک چهارچوب منسجم و منضبط ایجاد می‌کند در واقع انسان را از پریشانی و گسیختگی نجات می‌دهد و او را از نغمه‌های هرزه و بی‌ریشه به دور می‌دارد و راه نغمه سرایی و نغمه‌پردازی و زیبانوازی را به او می‌آموزد.

 

موضوع مهمی که چند سالی است در موسیقی ما نمود پیدا کرده، بحث نوآوری است خود شما هم به نوعی ساختارشکنی و نوع‌آوری در تارنوازی ایجاد کردید که شاخص بود. اما آنچه امروز می‌بینیم در بخش‌های مختلف به نوعی مخرب است. در این باره توضیح بدهید؟

این موضوع به تأیید آموختن ردیف برمی‌گردد. اگر موسیقیدانی بخواهد نوآوری کند، باید ریشه‌ها را بشناسد. نوآوری مسأله مهمی است و همانطور که گفتم در انتخاب این مسیر باید به ریشه‌ها وصل باشد و آن ریشه‌ها دانستن ردیف است. نکته دیگر، قوه خلاقه شخص است که باید فعال باشد. در موسیقی ما نوازندگان بسیار خوبی بوده و هستند اما این بزرگان نتوانستد نوآوری کنند. به این دلیل که قوه خلاقیتشان قوی نبوده و توانایی شان در حفظ موسیقی بروز داشته است و در اثر تمرین بسیار و استعداد نوازندگی، اجرای خوبی داشته‌اند اما نمی‌توانستند نغمه‌پردازی کنند. در واقع آهنگساز و نوازنده نبودند. کسی که نوآوری می‌کند، یعنی هم نوازنده است هم آهنگساز و دوستانی که نمی‌توانند نوآوری کنند دو مشکل دارند یا ردیف را نمی‌شناسند و به ریشه‌ها مرتبط نیستند یا اینکه قوه خلاقیتشان ضعیف است و به نغمه‌های هرزه می‌پردازند این درحالی است که ردیف خود آموزش نغمه‌پردازی هم است.

 

آیا در تارنوازی هم نوآوری یا تغییراتی می‌توان ایجاد کرد؟

بله. هر نغمه جدیدی که ایجاد می‌شود، در واقع یک نوآوری است. اما اگر نوآوری بخواهد خیلی عمیق و بنیادی باشد، به نحوه تفکر و بینش و نوع زیبایی‌شناسی نوازنده و هنرمند مرتبط است و می‌توان حتی در زمینه ردیف هم نگاهی نو داشت و در این زمینه کارهایی انجام داده‌ام که بزودی منتشر می‌شود.

 

کمی هم درخصوص آهنگسازی بگویید. ارزیابی شما از شرایط امروز آهنگسازی چیست؟ آیا امروز آثار ماندگاری مشاهده می‌شود؟

به گفته شاعر« سخن کز دل برون آید نشیند لاجرم بر دل» بر این اساس اگر آهنگی، زیبایی خاصی داشته باشد و همه را جذب کند، در خاطره‌ها و بر اذهان می‌نشیند و باقی می‌ماند و اگر آن قابلیت‌ها را نداشته باشد، طبیعی است که مورد توجه قرار نمی‌گیرد و هر چقدر به لحاظ تخصصی و مهارت‌های آهنگسازی و تکنیک بالا، قوی باشد به دل نخواهد نشست و ماندگاری ندارد. رمز ماندگاری هر اثری این است که بر دل بنشیند. به عقیده من آهنگسازی از تفکر یک آهنگساز برمی‌خیزد، یعنی آهنگساز فکر خودش را به نغمه تبدیل می‌کند. شباهت فیلسوف و آهنگساز در این است که فیلسوف فکر خود را به سخن و بیان می‌آورد و آهنگساز فکر خود را به فرکانس و صدا تبدیل می‌کند. بنابراین آهنگ یک آهنگساز، فکر اوست. جمله‌ای منسوب به ابن سینا هست که می‌فرماید: «موسیقیدان، نَفس خود را به نوا می‌آورد» یعنی اگر شما آهنگی از ذهن و وجودتان تراوش کند، آن آهنگ نَفس و حقیقت وجود شما است.

 

کمی هم در مورد فضای آموزشی بگویید؛ در این سال‌ها که در دانشگاه تدریس می‌کنید، ارزیابی تان ازفضای آموزش موسیقی چیست؟

«مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» اگر بخواهیم در آموزش فضای خوبی داشته باشیم، باید ابتدا نقش خود را در این زمینه معرفی کنیم. شاگرد علاقه‌مند استاد، را به سراشتیاق می‌آورد، دانشجویی که به‌دنبال علم، تخصص، هنر یا معرفت است می‌تواند استاد را به حرکت و ذوق وادارد. بنده تدریس را از سال ۵۵-۵۴ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران آغاز کردم. مرکزی که خود بالاترین فضای موسیقی و فرهنگی کشور در آن روزگار بود و از سال ۷۰ تا به امروز فعالیت‌های دانشگاهی خود را به عهده دارم.

 

به آینده موسیقی ایران امیدوار هستید؟

بله و به نظر من می‌توان امید بسیاری داشت؛ چرا که اندیشه‌های خیلی خوبی در متن موسیقی ما و در ردیف نهفته است که حتماً کشف خواهد شد. به باور من هر چیزی که در جایی نهفته و خفته باشد یک روز کشف خواهد شد. مسأله این است که مردگی نباشد. اگر یک چیزی مرده باشد از این مرده نمی توان زنده‌ای ساخت اما اگر خفته باشد می‌توان بیدار کرد. اندیشه‌های بسیار با ارزشی در موسیقی و ردیف ما نهفته است که در سالیان آینده به دست اهلش کشف و بیدار خواهد شد و به جریان خواهد افتاد و غوغا به پا خواهد کرد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه