کانون‌های توجه مسئولان و جای خالی بازماندگان از تحصیل

کانون‌های توجه مسئولان و جای خالی بازماندگان از تحصیل


امیرحسین غلام‌زاده نطنزی
بنابر گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، هم‌اکنون نزدیک به ۱ میلیون و ۷۳۸ هزار نفر بازمانده از تحصیل در کشور حضور دارند که واکنش چندانی از جانب مسئولان و نخبگان کشور را، دست کم در بررسی بودجه ۱۳۹۹ در پی نداشته است.

یکی از شاخص‌های توسعه اجتماعی در جوامع مدرن میزان باسوادی است. اگرچه معیار باسوادی در جوامع مختلف متفاوت است ولیکن معیار و استاندارد جهانی برای آن در نظر گرفته شده است که از جهات متعددی می‌تواند برای جامعه ایران قابل توجه باشد. امروز با تغییر در شیوه ارتباطات اجتماعی به‌ویژه رسانه‌های فضای مجازی و امکان برقراری ارتباط سریع و بی‌واسطه افراد با یکدیگر،‌ تعریف باسوادی نیز دستخوش تغییر و تحول شده است. به عبارتی توانایی خواندن نوشتن، صرف نه تنها معیار مناسبی برای میزان باسوادی نیست، بلکه مدرک دانشگاهی را نیز شاید نتوان شاخص باسوادی دانست. چنان‌چه براساس تعریف سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل متحد (یونسکو) در دوره کنونی شخص باسواد کسی است که دارای توانایی‌هایی در زمینه‌های عاطفی، ارتباطی، مالی، رسانه، آموزش‌وپرورش و رایانه باشد.

اولویت اقتصادی یا سواد؟

این شاخص‌های با سوادی با توجه به میزان محرومیت مناطقی از کشور می‌تواند شبهات متعددی را به همراه داشته باشد. به عنوان مثال و بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، میانگین میزان درآمد خانوارهای روستایی در سال ۹۵ برابر با یک میلیون و ۹۴۲هزار تومان و میانگین درآمد خانوارهای شهری برابر با ۳میلیون و ۶۲۴ هزار تومان است که این میزان در مناطق محرومی نظیر سیستان و بلوچستان (ماهانه ۷۳۱ هزار تومان) و هرمزگان(یک میلیون و ۷۶۵ هزار تومان) که بیشترین میزان بی‌سوادی و یا بازماندگی از تحصیل بر اثر فقر مالی را دارند قابل توجه است.

بدین ترتیب در چنین جامعه‌ای مسئله فقر از اولویت بسیار بالایی برخوردار است. مطابق با هرم نیازهای اساسی «آبراهام مازلو» و یا اولویت‌های ارزشی «رونالد اینگلهارت» جامعه‌شناس، مرتفع کردن نیازهایی چون خوراک، پوشاک، مسکن در اولویت افراد است. به عبارتی افراد بعد از تامین این نیازها که به ترتیب اولویت هم قرار دارند، می‌توانند به نیازهایی چون بهداشت، آموزش، مشارکت اجتماعی و سیاسی و ... بپردازند.

از این دیدگاه می‌توان گفت تعداد زیادی از بی‌سوادان، کسانی هستند که در گام اول حیات فیزیکی با مشکل و دشواری روبرویند. با این دیدگاه می‌توان گفت یکی از دلایلی که مسئله بی‌سوادی برای مناطق محروم در اولویت قرار ندارد، همین فقر اقتصادی است.

نظام گفتمانی غالب امکان برآمدن صدا را نمی‌دهد

هرچند بی‌توجهی بخش زیادی از جامعه به بی‌سوادی از اهمیت قابل تاملی برخوردار است، اما انفعال جامعه نخبگان مهم‌تر به نظر می‌رسد. این‌که جامعه نخبگان از چه ویژگی خاصی باید برخوردار باشد و یا در چه شرایطی می‌تواند اثرگذار باشد، موضوعی است که از دیدگاه «اسپیواک» فیلسوف هندی و استاد دانشگاه کلمبیا، قابل بررسی است.

به گفته «اسپیواک» تأکید بر نظام معنایی یا گفتمان غالب و سرکوب‌گری است که هر نوع صدا یا مقاومت فرودستان/حاشیه‌ای‌ها/فرعی‌ها را در غربال نظام مسلط بازنمایی می‌کند و امکان نمی‌دهد صدای آن‌ها به‌جایی برسد. وی در مقالۀ خود با عنوان «آیا فرودست می‌تواند سخن بگوید؟» این نکته را مورد بررسی قرار داده است. به عقیده او گفتمان مسلط، صدای «فرودستان» را به حاشیه ‌رانده و خاموش می‌کند به‌طوری‌که که فضای مفهومی برای حرف‌زدن و شنیده‌شدن برای آن‌ها باقی نمی‌ماند.

این افراد در هیچ صورتی نمی‌توانند معترض وضعیت خود باشند. بایستی تا وضعیت‌شان را به‌عنوان وضعیتی عادی و به دور از پرسش از چرایی آن بپذیرند. بدین ترتیب این افراد باید آن چیزی را که از جانب گفتمان مسلط ارسال می‌شود را بپذیرند. در مقاله اسپیواک سه مفهوم اصلی یعنی «میل»، «منفعت» و «قدرت» وجود دارد که هریک را می‌توان به تعبیر خود او به‌کار گرفت و پرسید چه منافعی، نظام نخبگان را بی‌میل به صحبت کردن در مورد مسئله‌ای چون بی‌سوادی می‌کند؟

به گفته اسپیواک «میل» به «قدرت» و «منفعت» از مواردی است که می‌تواند بی‌توجهی به مسئله بی‌سوادی را دامن بزند. از آن‌جا که نظام نخبگان در جامعه به عنوان گروه‌های مرجع هم شناخته می‌شوند، هر اقدامی از جانب آن‌ها می‌تواند ناخواسته تایید جمعی را هم در پی داشته باشد.

اسپیواک بر ساختاری که سوژۀ فرودستی و محرومیت را تداوم می‌دهد، تأکید می‌کند و از نخبگان می‌خواهد دربارۀ آن سخن بگویند، به آن بیاندیشند، و تا می‌توانند صدای آن‌ها را نمایندگی کنند. نادیده‌انگاری موجب می‌شود تا حاشیه‌ای‌ها علاوه بر خشونت مادی با خشونت معرفتی هم مواجه باشند، و نه‌تنها نظام سیاسی، بلکه جامعه هم نیاندیشیده در بازتولید آن از طریق انواع انگ‌زنی‌ها و فاصله‌گذاری‌ها نقش داشته باشد.

چنانچه جامعه با چنین وضعیتی روبرو باشد، زمانی‌ هم که در حوزه آموزش و پرورش در قانون بودجه۱۳۹۹، ۸ ردیف بودجه مستقل حذف و در ذیل ردیف وزارت آموزش و پرورش به‌عنوان دستگاه سیاست‌گذار قرار می‌گیرد و یا ۴۸ میلیارد تومان از بودجه ایاب و ذهاب دانش‌آموزان مناطق محروم کاسته شده و در جایی دیگر تنها ۵ درصد به بودجه سرانه دانش‌آموزی افزوده می‌شود، کمترین واکنشی از جانب جامعه نخبگان و حتی ذینفعان صورت نمی‌گیرد.

وقتی که تا این اندازه از فرودستان و موضوع تحصیلات آن‌ها غفلت می‌شود، سطح نادیده‌انگاری این مسائل در عرصه سیاسی هم بیشتر شده، وجوه و نمود این سوژه‌ها هم به‌طور مداوم متورم می‌شود.

بدین ترتیب بعد از برطرف کرد مسائل پایه اقتصادی در مناطق محروم و کم‌تر برخوردار از منابع، فعال کردن جامعه نخبگان در زمینه آموزش و پرورش گام نخست در برانگیختن حساسیت نسبت به مسئله بی‌سوادی است. گام دوم نیز بازنگری در قانون خدمات کشوری در عرصه مدیریتی در داشتن مناصب همزمان دانشگاهی و دولتی است. در بسیاری از جوامع اعضای هیئت علمی در نظام مدیریتی حضور دارند اما باید دقت داشت که در غالب اوقات این حضور جنبه مشاوره دارد تا مدیریت.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه