معرفی شاعران ایرانی

حسین منزوی؛ شاعر زندگی و طبیعت

حسین منزوی؛ شاعر زندگی و طبیعت

حسین منزوی شخصیتی بزرگ و تاثیرگذار در ادبیات معاصر ایران محسوب می‌شود که در سرودن غزل، شعر نیمایی، شعر سپید و ترانه تبحر خاصی داشت و با تحولی که در غزل ایجاد کرد، باعث احیای این سبک شعری شد.

حسین منزوی شخصیتی بزرگ و تاثیرگذار در ادبیات معاصر ایران محسوب می‌شود که در سرودن غزل، شعر نیمایی، شعر سپید و ترانه تبحر خاصی داشت و با تحولی که در غزل ایجاد کرد، باعث احیای این سبک شعری شد.

غزل معاصر که با نیما به وجود آمده بود، تحت تاثیر شعر نیمایی مسیری تازه پیدا کرد و شکلی نو به خود گرفت. در این مسیر شاعران تلاش کردند تا قالب غزل را از شیوه ها و مفاهیم فرسوده سنتی تهی کنند و جانمایه های فکری و عاطفی تازه ای را در آن جان دهند. یکی از این شاعران حسین منزوی بود که در این خط سیر جایگاه ویژه ای دارد. چنانکه محمدعلی بهمنی شاعر و غزل سرا درباره منزوی می‌گوید: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی می‌زند و منوچهر نیستانی از این پل عبور می‌کند و ادامه‌دهنده این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود می‌کشد.»

تولد و زندگی

حسین منزوی در زنجان و در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. پدرش به ترکی شعر می‌سرود و این امر در زندگی فرزند نیز تاثیرگذار بود. حسین دوران تحصیلات را در زادگاهش سپری کرد و در سال ۱۳۴۴ خورشیدی وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت.

منزوی نخستین دفتر شعرش با نام حنجره زخمی تغزل را در سال ۱۳۵۰ خورشیدی با همکاری انتشارات بامداد منتشر کرد و با این مجموعه به‌عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. وی دستی هم در ترانه‌سرایی داشت، منزوی در ترانه‌هایش هم به مانند اشعارش نگاه و توجه اصلی‌اش به عشق است و به قول خودش عشق هویت اصلی آثارش است.

منزوی منظومه «حیدر بابایه سلام»  محمدحسین شهریار را به صورت شعر نیمایی ترجمه کرد. «با عشق در حوالی فاجعه»، «شوکران و شکر»، «حنجره‌ زخمی تغزل»، «با عشق تاب می‌آورم»، «به همین سادگی»، «از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها» و «با سیاوش از آتش»  از آثار منتشرشده‌ او هستند.

 

مضامین عاشقانه

عاطفه قوی ترین عنصر در غزل های منزوی است که باید آن را اصلی ترین عامل زیبایی و جذابیت غزل ها محسوب کنیم و ماهیت اصلی عاطفه غزل هایش عشق است. چنانکه خودش در این باره می گوید: عشق به عنوان هویت اصلی من جا افتاده است.

عشق در غزل های منزوی با عشق در نگاه دیگر شاعران متفاوت است زیرا دیدگاه نو و خاص او در مورد عشق چنین است که عشق مثل هر حقیقت دیگری مطلق نیست و دستخوش دگرگونی است. نمود عشق در غزل های منزوی شخصی و فراشخصی است که در آن صداقت و صراحت بیان موج می زند. مصداق های عشق در غزل منزوی بیشتر عشق فردگرا است و ارتباط عاشق و معشوق نیز اغلب یک ارتباط ساده و ابتدایی است.

منزوی شاعری است که روی زمین و در میان مردم زیسته و به همین علت هم عشق ها و اندوه هایش سرشتی زمینی دارد. تمام تلاش شاعر در این زمینه از حد بیان سوزناک و تاثیرگذار احساسات و عواطف شخصی و آرزوی وصال فراتر نمی رود که این اشکال را برخی از منتقدان به غزل های او وارد کرده اند.

مضامین سیاسی و اجتماعی

کمتر شاعری را می توان دید که از حوادث سیاسی و اجتماعی عصر و زمانه خود تاثیر نپذیرفته باشد و حتی شاعرانی که از سیاست روز جامعه خود دوری می کنند و به مضامین دیگری روی می آورند، بی تردید به دلیل تاثیر منفی سیاست بوده است و بدین لحاظ هم می توان تمام غزل های منزوی را سیاسی و متعهد دانست. البته خودش می گوید که من تنها رسالتم شاعری و تنها تعهدم شعر است. تفنگ برنمی دارم چرا که کار من برداشتن قلم است و در کار مبارزه بی امان و بی وقفه ای که بین زیبایی و زشتی و بدی ایستاده ام و چه غم که چون خواجه خرقه جایی گرو باده باشد و دفتر جایی! من برای سرودن آمده ام و برای شعر گفتن زبان گشوده ام پس می سرایم تا نفس دارم. می سرایم عشق را، می سرایم زیبایی را.

با همه این حرف ها، منزوی از جریانات و حوادث سیاسی عصر خود جدا نیافتاده و روی دیگر عواطف غزل های او را یاس و امید، شکست و پیروزی، عشق و نفرت و ...تشکیل می دهد که این احساسات محور اصلی عواطف اجتماعی او هستند. در این گونه غزل ها توجه شاعر معطوف به استبداد، بی عدالتی، فقر و ... است و دردها و فغان های این غزل ها نه فقط دردهای خود او بلکه درد ملت ستمدیده ای است که از گلوی شاعر برمی آید.

تصور جامعه ای سرشار از آشفتگی و نابسامانی که فقر با تمام ابعاد خود در آن بی‌داد می کند با مردمی مسخ شده که در عین رذالت و بدبختی، چنان به وضعیت موجود خو گرفته اند که گویی شخصی را نه امید رهایی، بلکه هوس رهایی را نیز در سر نیست و شاعر نیز مردمی است از این دست با این تفاوت که او می داند، جامعه در چه وضعیتی است و می سراید:

از زمزمه دلتنگی‌ام از همهمه بیزاریم ...نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی‌ست رو سوی چه بگریزیم ...هنگامه حیرانی‌ست خود را به که بسپاریم

تشویش هزار آیا وسواس هزار اما ...گنگیم و نمی فهمیم ورنه همه بیماریم

طبعیت در شعر منزوی

با بررسی تصاویر غزل منزوی می توان دریافت که شاعر در ایجاد تصویر، حداقل یک سوی تشبیه را از عناصر محسوس انتخاب می کند و احساسش را در تصاویر طبیعی می پیچد و اینگونه زبان منزوی در اشعارش ساده و صمیمی می شود. منزوی برای تصویرپردازی از عناصر طبیعی چون: گل‌ها، درختان، کوه، ابر، دریا، دشت، آتش، باد، خاک، آب و... سود جسته است. او در جایی می‌گوید: وقتی تو گریه می‌کنی ای دوست در دلم...انگار ابرهای جهان گریه می‌کنند».

ارتباط میان منزوی و طبیعت، صمیمی، نزدیک و توام با احساسات شخصی اوست. وی حالات و روحیات خود را در طبیعت کشف می کند. توجه به طبیعت و چگونگی توصیف آن به وسیله تصویرسازی، در غزل منزوی رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند، به گونه ای که شیوه غزلسرایی او را تحت تأثیر قرار می دهد و سبک او را به شیوه سبک رمانتیسم ها نزدیک می سازد. منزوی با احساسات درونی خود پدیده‌ها و عناصر طبیعی را تصویرسازی می‌کند؛ گویی وجود خود را در اشیاء و محیط اطراف می بیند و آن را با احساسات خود همرنگ می داند.

خاموشی شاعر

منزوی تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر می کرد تا اینکه سرانجام در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ خورشیدی بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشت. علت مرگ او آمبولی ریوی بود. شاعر در کنار آرامگاه پدرش در زنجان (قبرستان پایین) به خاک سپرده شد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه