مقالات روز عرفه روز دعا و نیایش

روز عرفه – روز نیایش

روز عرفه – روز نیایش

دعای عرفه، یکی از دعاهای معروف و گران بهاست. این دعا که از امام حسین علیه السلام برای ما به یادگار مانده، سرشار از درون مایه های اخلاقی و نکته های تربیتی است. در واقع، سید الشهدا علیه السلام در ساختار دعای عرفه، بسیاری از آموزه های اخلاقی و تربیتی را نیز آموزش داده است. این آموزه ها که به شکل درخواست آن حضرت از خداوند و به صورت نجوا و نیایش با پروردگار بازتاب داده شده، به صورت غیرمستقیم، شخص دعاخوان را به آراسته شدن به این خلق و خوهای زیبا فرا می خواند و در او این رغبت را برمی انگیزد که وی نیز چون امامش، به این اخلاق کریمانه دست یابد.


اشاره
دعای عرفه، یکی از دعاهای معروف و گران بهاست. این دعا که از امام حسین علیه السلام برای ما به یادگار مانده، سرشار از درون مایه های اخلاقی و نکته های تربیتی است. در واقع، سید الشهدا علیه السلام در ساختار دعای عرفه، بسیاری از آموزه های اخلاقی و تربیتی را نیز آموزش داده است. این آموزه ها که به شکل درخواست آن حضرت از خداوند و به صورت نجوا و نیایش با پروردگار بازتاب داده شده، به صورت غیرمستقیم، شخص دعاخوان را به آراسته شدن به این خلق و خوهای زیبا فرا می خواند و در او این رغبت را برمی انگیزد که وی نیز چون امامش، به این اخلاق کریمانه دست یابد. و در پی آن، زمینه های تعالی روحی را در خویش فراهم آورد. البته در دعای عرفه، تنها با درخواست های گوناگون شخص دعاکننده از خداوند روبه رو نیستیم، بلکه افزون بر آن، با بخش هایی روبه رو هستیم که در آن، فقط نجوا و معاشقه و ستایش از محبوب دیده می شود. از چنین بخش هایی از دعای عرفه می آموزیم که حقیقت دعا، تنها در درخواست از آفریدگار خلاصه نمی شود، بلکه صرف گفت وگو با محبوب، آن هم از سوی بنده ای نیازمند و بی پناه، می تواند بسی دلپذیر و شیرین باشد و او را لبریز از شادابی روحی و سرشار از آرامش قلبی کند.

شیخ عباس قمی رحمه الله درباره چگونگی شکل گیری دعای عرفه می نویسد:
بُشر و بشیر، دو پسران «غالب اسدی» روایت کرده اند که ما غروب روز عرفه، در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم. پس با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان از خیمه بیرون آمدند، در حالی که در نهایت خشوع و فروتنی بودند. آن گاه در طرف چپ کوه ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دست ها را برابر صورت برداشتند؛ مانند مسکینی که طعام طلبد، و سپس شروع کردند به خواندن دعای عرفه. (قمی، 1381: 527)

دعای عرفه را می توان مکتب تربیتی امام حسین علیه السلام نامید. از این دعا می توان به جهان بینی و هستی شناسی ژرف امام حسین علیه السلام که به حماسه جاودانه عاشورا انجامید، پی برد و بخش والایی از شخصیت سید الشهدا علیه السلام به ویژه شخصیت اخلاقی و عرفانی ایشان را شناخت.

آنچه در این نوشتار می آید، نگاهی است به برخی از درون مایه های اخلاقی و عرفانی ای که در دعای عرفه نمود یافته است.

1. ستایش از پروردگار
بخشی از دعای عرفه، به ستایش از پروردگار اختصاص یافته است. در واقع، ستایش هایی که از خداوند در دعاها شده، هر کدام کدهایی است برای شناخت خداوند. ازاین رو، یکی از منابع شناخت خداوند، دعاهایی است که از سوی اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده و در آن آفریدگار جهان ستایش شده است.

ستایش از خداوند در دعاها، افزون بر آن که خود یکی از آداب دعاست، مصداقی از معاشقه بنده با معبود خویش است و به دلیل آمیخته بودن آن با شناخت آفریدگار، کاری لذت بخش و دلپذیر برای بنده به شمار می آید. در این گونه دعاها، لب از خواستن فروبسته می شود، و شخص به دلیل لذتی معنوی که با ترنم این بخش از دعاها دریافت می دارد، آرامش و شادابی و نشاطی وصف ناپذیر را تجربه می کند. بخشی از نیایش های ستایش محور دعای عرفه از این قرار است:

ستایش مخصوص خداوندی است که هیچ کس در عالم، سر از حکم و فرمانش نتواند کشید و بخشش او را منع نتواند کرد؛ و هیچ صنعی در آفرینش، همانند صنع او نخواهد بود و اوست بخشنده بی پایان، که انواع آفریده های نو را بیافرید، و بر اساس حکمت خود، به آفرینش اتقان و استواری بخشید. چیزی نیست که در جهان پدید آید و از نگاه او پنهان باشد، و آنچه بندگان او نزدش به امانت می گذارند، هرگز ضایع نشود، و اوست که عمل هر کس را پاداش دهد، و امور اهل قناعت را اصلاح کند و به حال هر کس که به درگاه او زاری کند، ترحم نماید.

او دعاهای بندگان را می شنود و آن را مستجاب می کند، و گرفتاری هایشان را دفع می کند و مقام شان را بالا می برد و گردنکشان را سرکوب می کند. پس غیر از او معبودی نیست، و او یکتاست، و چیزی همانند او نیست، و او شنوای بینا و لطیف داناست و او بر هر چیزی تواناست. (قمی، 1381: 527 و 528)

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی

تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

همه عزّی و جلالی همه علمی و یقینی

همه نوری و سروری همه جودی و جزایی

همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی

همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی

اَحدٌ لیسَ کمِثلِه، صمدٌ لیسَ لَه ضدّ

لِمَنِ الْمُلْک تو گویی که هر آن را تو سزایی

لب و دندان «سنایی» همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بُوَدش روی رهایی

(سنایی، 1380: 602 ـ 604)

2. یاد کردن نعمت های خداوند
یکی از آموزش های اخلاقی دعای عرفه، یادآوری نعمت های بی شماری است که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است. یادکرد نعمت های خداوند و بر شمردن آنها، افزون بر آن که نشانه ادب بنده در برابر پروردگار است و موجب رفتار درست و سنجیده با این نعمت ها و حفظ آن از اسراف و تباهی می شود، یکی از عوامل رویش و زایش محبت قلبی به پروردگار نیز به شمار می آید.

بنده ای که به نعمت های گوناگون و زیبای خداوند به بندگان، به عنوان موهبت های زیبای او توجه می کند، در دل این نعمت ها، لطف و دوستی پنهانی خداوند را خویش می بیند و در پی آن، دلداده پروردگارش می شود و محبت او را به دل می گیرد. امام باقر علیه السلام فرمود: «خداوند به موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی! مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان. موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! تو می دانی که کسی را بیشتر از تو دوست نمی دارم، ولی بندگانت را چگونه محبوب تو کنم؟ خدای تعالی به او فرمود: نعمت هایی را که به آنان داده ام به یادشان بیاور، آن گاه مرا دوست خواهند داشت و محبت مرا به دل خواهند گرفت». (محمدی ری شهری، 1379: ج 2: 962: ح 3168)

از دیگر آثار یادکرد نعمت های پروردگار، رها شدن از احساس مالکیت موهوم بر نعمت های خداوند است و اینکه شخص با این یادکرد، به صورت غیرمستقیم، خدا را مالک نعمت ها می داند. همچنین به یاد آوردن نعمت های خداوند، موجب شکل گیری احساس مسئولیت در برابر نعمت ها در انسان می شود و او را به وظیفه شناسی در برابر این نعمت ها وامی دارد.

«بنابراین، آیا شایسته نیست با وجود نعمت های بی شماری که خدای تعالی به انسان عنایت کرده است، در هر روز، چند دقیقه درباره نعمت های او به تفکر بپردازد؟ ما چیزی نداریم که در مقابل این همه نعمت به خدا عرضه کنیم؛ پس دست کم آنها را بشناسیم و اعتراف کنیم که خدا آنها را به ما داده است. وقتی انسان، همه نعمت ها را از خدا بداند، دلش به سوی او گرایش پیدا می کند و علاقه مند می شود که با او انس بگیرد». (مصباح یزدی، 1379: 116)

امام حسین علیه السلام بخش هایی از دعای عرفه را به یادآوری و برشماری نعمت هایی اختصاص داده که خداوند به او ارزانی فرموده است. در بخش هایی از آن می خوانیم:

پروردگارا! تو کسی هستی که نعمت دادی؛ تو کسی هستی که نیکویی و احسان کردی؛ تو کسی هستی که روزی بخشیدی؛ تویی که بی نیازی بخشیدی؛ تویی که مرا از گناهان حفظ کردی؛ تویی که بر گناهانم پرده پوشانیدی؛ تویی که مرا آمرزیدی. ای کسی که مرا در کودکی حفظ کردی و در بزرگی روزی ام دادی! ای آن که نعمت هایش قابل شماره نیست و کسی نمی تواند شکر نعمت هایش را به جا آورد! خدایا! اگر بخواهم نعمت ها و عطایای تو را برشمارم، هرگز قادر به انجام این کار نخواهم بود. (قمی، 1381: 539 و 540)

3. شکرگزاری نعمت ها
شکرگزاری از نعمت ها، نشانه قدردانی از آنهاست. و کسی که قدر نعمت های خدا را می داند، آن را مؤدبانه مصرف می کند، بی آنکه به اسراف دست یازد یا نعمتی را بیهوده هدر دهد. میان شکرگزاری از نعمت ها و افزایش نعمت ها ارتباط تنگاتنگی وجود دارد؛ چرا که شکرگزاری از نعمت ها، نشانه قابلیت و شایستگی شخص برای دریافت نعمت است، و نعمت ها نیز معمولاً به سمت کسانی سرازیر می شود که شایسته و درخور این نعمت ها باشند. ضمن آن که، کسی که شکرگزار نعمت های خداوند است و بدین گونه به سرچشمه نعمت ها توجه می کند، صرف این توجه به سرچشمه نعمت ها ـ بر اساس قانون جذب ـ آن نعمت ها را به سوی خویش جذب می کند و در نتیجه بر شمار آنها می افزاید. عبدالرزاق کاشانی در شرح کتاب منازل السایرین می نویسد:

یاد نعمت های الهی، شخص را به سوی شکر نعمت خداوند می کشاند و موجب تلاش و کوشش در عبادت می شود و نیز موجب می شود که شخص از اینکه بتواند همه آنها را شماره کند، ناامید گردد. در نتیجه، این دیدگاه را در آدمی پدید می آورد که از شکر آن همه نعمت، ناتوان است، و آن گاه که این نگرش در شخص به وجود می آید، بر نعمت های او افزوده می شود. (انصاری، 1385: 150 و 151)

امام حسین علیه السلام همراه با آن که در دعای عرفه به شکر نعمت های بی پایان خداوند می پردازد، خود را ناتوان از شکر پروردگار می داند؛ چراکه هر شکر نعمتی از آنجا که خود، نعمتی دیگر است، شکری دیگر لازم دارد، و بدین ترتیب تا بی پایان، هر شکری، شکری دیگری لازم دارد و بدین ترتیب تا بی پایان، هر شکری، شکری دیگری می طلبد. از اینجاست که هرگز نمی توان شکر خداوند را به جا آورد. امام حسین علیه السلام در این باره در دعای عرفه، پیشگاه خداوند عرضه می دارد:

پروردگارا! اگر من قرن ها هم عمر کنم، شکر یکی از نعمت هایی را که به من داده ای نمی توانم به جای آورم، مگر باز به نعمت دیگرت که آن نیز بر من شکری دوباره و ستایشی تازه واجب می گرداند. آری، اگر من و همه حساب دانان و شمارش گران عالم هستی بخواهیم همه نعمت هایت از گذشته و حال و آینده را شمار کنیم، هرگز قادر بر حساب و شماره اش نخواهیم بود. (قمی، 1381: 532)

4. بی نیازی نفسانی (چشم دل سیری؛ سیرچشمی)
یکی از درخواست های مهم امام حسین علیه السلام در دعای عرفه از خداوند «بی نیازی نفسانی» یا همان چشم و دل سیری و سیرچشمی است. از آن حضرت در این باره آمده است: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنای فی نَفْسی؛ خدایا! بی نیازی مرا بی نیازی نفسانی قرار ده». (قمی، 1381: 534)

یکی از آرزوها و خواسته های انسان، دستیابی به بی نیازی است و بسیاری از تلاش های اقتصادی انسان ها نیز به منظور رسیدن به چنین آرزویی شکل می گیرد، ولی نباید از نظر پنهان داشت که چنان که تجربه نشان داده است، معمولاً داشتن مال و ثروت در بسیاری از وقت ها، نه تنها به انسان حس بی نیازی نمی بخشد، بلکه چه بسا در اثر افکندن او به وادی حرص و طمع، وی را دچار نوعی نیازمندی روحی می کند که هرگز با به دست آوردن حتی انبوهی از ثروت نیز از میان نمی رود. بنابراین، بی نیازی را باید از سرچشمه ای دیگر جست و آن، جز بی نیازی نفسانی و چشم دل سیری یا همان سیرچشمی نیست. کسی که در اثر برخوردار بودن از روحیه قناعت و چشم دل سیری، به بی نیازی نفسانی رسید، بی نیاز واقعی است و آن گاه است که نه اندک بودن دارایی او را اندوهگین می کند، و نه فراوانی ثروت، وی را زیاده خواه و اهل طمع می نماید.

شوپنهاور به نقل از «لوسیان» می نویسد: «غنای روح، تنها ثروت حقیقی است. باقی ثروت ها، همه بیشتر موجب زیان اند تا سود». (شوپنهاور، 1388: 56)

غنای نفسانی یا همان چشم دل سیری، گنج نقد و سرمایه حاضر است؛ انسان را از احساس بی نیازی سرشار می کند و او را از حرص و طمع و زیاده خواهی و خواسته های ناروا ایمن می دارد. اگر شخص از بی نیازی نفسانی و درونی برخوردار نباشد، گنج قارون نیز او را کم است، و اگر چشم دل سیر باشد، اندکی از دارایی دنیا نیز او را بس است. در حقیقت، ریشه اصلی زیاده روی در لذت جویی ها و کامجویی ها، نبود چشم دل سیری است و اینکه شخص از نظر روحی و روانی، در خصوص لذت ها، همواره گرسنه و تشنه است. هیچ عاملی به اندازه سیرچشمی و بی نیازی درونی، غریزه های انسان را تعدیل نمی کند و هیچ ویژگی روانی، همانند ویژگی یاد شده، به انسان امنیت روانی و آسودگی روحی نمی بخشد. چشم دل سیری، به انسان در همین سرای مادی، بهشت نقد می بخشد و همین دنیا را برای او به فردوسی دلپذیر تبدیل می کند. چشم دل سیری و بی نیازی درونی، در دل خود، ده ها نعمت نهفته دارد و مانع از آن می شود که شخص از نداشتن چیزی، احساس رنج کند و دچار حسرت شود. برای انسان سیرچشم، بود و نبود نعمت ها یکسان است. با چشم دل سیری و بی نیازی درونی، جان، طربناک و دل لبریز از آرامش می گردد؛ چراکه دریچه ورود هزاران اندوه که در حسرت از دست رفته و تمنای نداشته ریشه دارند، به روی انسان بسته می شود. کسی که بی نیازی نفسانی و درونی دارد، حتی آن هنگام که از هیچ یک از موهبت های مادی برخوردار نیست، باز هم احساس بی نیازی می کند. صائب تبریزی می گوید:

روزی ما را ز خوان سیرچشمی داده اند

بی نیاز از ناز نعمت های الوانیم ما (صائب تبریزی، 1387: ج 1: 145)

نیز می گوید:

دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما

آنچه می باید در این مهمانسرا داریم ما (همان: 137)

5. توکل بر خدا
این مسئله کاملاً به سود انسان است که وی برای رسیدن به اهداف و آرزوهایش و برای چیرگی بر موانع و دشواری ها، به قدرتی بی پایان که بر هر کاری تواناست و به دانشی نامتناهی که از گذشته و حال و آینده باخبر است و به آنچه به مصلحت انسان است آگاه است، توکل کند. توکل بر چنین کسی، آدمی را به قدرت و دانش بی پایان پیوند می دهد و جویبار کوچک وجود انسان را به اقیانوسی ژرف و بی کران متصل می کند و در نتیجه از او موجودی فوق العاده توانمند با گنجایشی شگفت انگیز می سازد. توکل بر خداوند، بی آنکه به معنای دست بر روی دست گذاشتن و رها کردن تلاش و کوشش باشد، بر توانایی انسان در چیزه شدن بر موانع و دستیابی به اهداف می افزاید؛ چراکه توکل، نقب زدن به کانون قدرت ـ یعنی خداوند ـ است و هر اندازه این نقب، گشاده تر باشد، جویبار گسترده تر از قدرت، به سوی شخص سرازیر می گردد و در نتیجه، بر توانمندی شخص، افزوده تر می شود. امام حسین علیه السلام در دعای عرفه در مقام توکل بر خداوند بزرگ، به پروردگارش چنین عرضه می دارد: «وَ عَلَیک أتَوَکلُ فلا تَکلْنی؛ و تنها بر تو توکل می کنم، پس مرا وا مگذار». (قمی، 1381: 553)

علامه طباطبایی رحمه الله درباره اهمیت مقام توکل می فرماید:
حقیقت مطلب آن است که هرگاه انسان برای رسیدن به مقصود، وارد میدان می شود و همه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده می بیند، تعدادی از عوامل روحی، همانند سستی اراده، ترس، شتابزدگی، کم تجربگی و مانند آنها میان او و هدف او فاصله ایجاد می کند. در چنین اوضاعی اگر بر خدا توکل کند، اراده اش قوی و عزمش راسخ می شود و موانع روحی در برابر آن خنثی می گردد؛ زیرا انسان در مقام توکل، با مُسببّ الاسباب، یعنی خداوند پیوند می خورد و با چنین پیوندی، دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی ماند. او در این هنگام با قاطعیت با موانع، دست و پنجه نرم می کند تا به مقصود برسد. افزون بر این، نکته دیگری درباره توکل وجود دارد که بُعد غیبی و ماورایی آن است؛ یعنی خداوند متعال، شخص توکل کننده را با امدادهای غیبی، از جایی که به گمان این شخص نمی رسد، مدد می رساند. (طباطبایی، 1366: ج 19: 635)

شهید مطهری نیز در این باره می گوید:
توکل، عهده دار شدن کار است در قسمتی که مربوط به انسان است و واگذار کردن به خداست در قسم دیگر؛ و معنای واگذار کردن به خدا این است که بدانید در عالم، حاسبی هست که در شرایطی که شما به وظیفه تان عمل کنید، او به کمک شما برمی خیزد. از نظر فلسفی، توجیه توکل این است که دنیا یک واحد جاندار و ذی شعور است. این واحد ذی شعور، نسبت به افرادی که در راه حقیقت فعالیت می کنند و افرادی که در راه غیرحقیقت فعالیت می کنند، بی طرف و متساوی نیست. این، روح و حقیقت توکل است. به عبارت دیگر، اگر انسانی در راه آرمان مقدس فعالیت کند و نیتش خالص باشد، جهان، کور و کر و بی طرف نیست، بلکه حمایت و تأیید می کند، ولی البته این هم مثل دعا در حدود مصالح کلی نظام عالم است. رضا که پشت سر توکل می آید، برای این است که اگر مورد توکل، برخلاف نظام کلی عالم باشد، آنجا دیگر جای رضاست. (مطهری، 1390: 43 و 44)

6. درخواست سلامت جسمانی
یکی از خواسته های امام حسین علیه السلام در دعای عرفه از خداوند، «سلامت جسمانی» است. آن حضرت در این باره به خداوند عرضه می دارد: «وَ عافِنی فی بَدَنی؛ و به من سلامت جسمانی عطا فرما». (قمی، 1381: 548)

درباره اهمیت سلامت جسمانی و حکمت درخواست آن از خداوند، کافی است بدانیم اهتمام به سلامت جسمانی، به نوعی اهتمام به پرهیزگاری و رشد اخلاقی نیز هست؛ چراکه کسب بسیاری از فضیلت های اخلاقی، در گرو سلامت جسمانی است؛ چنان که در مقابل نیز بسیاری از ناهنجاری ها و کژاندیشی ها، در بدنی بیمار و ناتوان ریشه دارد.

در واقع «ضرری که از کوتاهی در مورد مسائل بهداشتی و حفظ صحت افراد جامعه و رفع بیماری های آنان به اجتماع وارد می آید، بس گران است و جبران ناپذیر؛ زیرا این وضع، به از دست دادن نشاط جسمی و اراده و تصمیم و فقدان قدرت و از میان رفتن و صحت عمل و کم حوصلگی برای ایجاد محصولات علمی، و رکود زایش های فکری و علمی و آفرینش های هنری منجر می شود». (حکیمی، 1382: 67 و 68)

«... و با توجه به این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «العِلمُ عِلْمان: عِلم الْادیان و عِلْمُ الأبْدان» علم دو گونه است: علم دین ها و علم بدن ها، اساسی ترین علومی که در ساختن تمدن اجتماعی لازم است، در «توحید» و «طب» منحصر شده است؛ یعنی باید هر جامعه ای را از جنبه خوراک معنوی و تربیتی (علم الادیان) و از جنبه تأمینات بهداشتی (علم الابدان) به سر حدّ کمال ممکن رسانید تا امر اول، ضامن حفظ فضیلت ها باشد که پایه جهش های مقدس است و امر دوم، ضامن صحت و سلامت گردد که سرمایه همه گونه پیش افتادن است و تمکن و استطاعات اجتماعی». (همان: 69)

«... و چنانچه زرتشت، پیامبر باستانی ایران و حضرت محمد صلی الله علیه و آله صدها سال پیش از تحقیقات و مطالعات جدید پزشکی، تأیید و تأکید کرده اند، سلامت روان با سلامت بدن ملازمه دارد و وقتی بدن انسان سالم نباشد، اختلالی در کار دستگاه های آن، همچنین دستگاه فکر و احساس پدید می آید. دردهای عضوی و دیگر رنج های بدنی، در فکر و روحیه انسان اثر می گذارد و این تأثیر به صورت های مختلف در زندگی اجتماعی ظاهر می گردد.... گسترش ارزش «سلامت» از انگیزش ضداجتماعی در شخص می کاهد و در مقاومت، بردباری و عدالت گرایی او اثرگذار است». (صانعی، 1389: 360 و 361)

نکته دیگر درباره اهمیت سلامت جسمانی، نقش آن در گوارا شدن زندگی و لذت بردن از موهبت هستی است. کسی که بدنی بیمار دارد، نمی تواند از موهبت های مادی خداوند اعم از خوردن، آشامیدن، تفریح کردن و... لذت ببرد، یا لذت کافی را ببرد. ازاین رو، این موضوع نیز سبب رنج روحی برای شخص و مایه آزار روانی برای او می شود. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «پنج ویژگی است که در هر که نباشد، زندگی او ناقص و ناگوار، عقل او زایل و دل او مشغول است: 1. تندرستی 2. امنیت 3. وسعت روزی 4. رفیق موافق 5. که جامع همه این فضیلت هاست، بردباری». (شیخ صدوق، 1385: ج 1: 414)

7. اخلاص در عمل
از درخواست های امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، «اخلاص در عمل» است. آن حضرت می فرماید: «اَللَّهُمَّ وَالْإِخْلاصَ فی عَمَلی؛ خدایا عمل مرا خالصانه قرار ده». (قمی، 1381: 534)

به سبب ارزش و گران بهایی اخلاص و دشواری دستیابی به آن، در حدیثی قدسی، از آن به «سرّی از اسرار الهی» تعبیر شده است که خداوند آن را تنها در قلب کسانی که دوست شان دارد، به ودیعه می گذارد: «الاخلاصُ سرٌّ مِنْ اَسراری اِسْتَوْدَعَتْهُ قَلْبَ مَنْ اَحْبَبْتُ مِنْ عبادی؛ اخلاص، سرّی از اسرار من است که آن را [تنها] در قلب کسی که دوستش دارم به ودیعه می گذارم». (شهید ثانی، 1380: 133: حدیث قدسی به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله )

به تعبیر امام خمینی رحمه الله: «خالص نمودن نیت از تمام مراتب شرک و ریا و غیر آن و مراقبت و باقی ماندن بر آن، از امور بسیار مشکل و مهم است». (امام خمینی، 1373: 330) نشانه انسان بااخلاص، رها بودن کارهای نیک او از گرو ستایش دیگران و رستن از دام حب شهرت و کسب موقعیت اجتماعی است. در حقیقت، فرد مخلص، کسب تحسین و رضایت خداوند را بر جلب تحسین و رضایت دیگران ترجیح می دهد و بر این باور است که در دل عمل خالصانه، محبوبیت اجتماعی و عزت و کرامت نیز نهفته است. ازاین رو، وی از میان کارهای ریاورزانه که از او شخصیتی دروغین و لرزان در جامعه می سازد، و کارهای خالصانه که شخصیتی راستین و استوار را برای او به ارمغان می آورد، اعمال خالصانه را می پسندد و از ریاکاری ها روی برمی گرداند.

بنابراین، زشتی ریاکاری و زیبایی اخلاص را ـ از جمله ـ باید در همین رویکرد روان شناسانه و جامعه شناسانه آن جویا شد و بر این باور بود که شخصیت برآمده از ریاکاری، دروغین، اطمینان نکردنی و آمیخته با هراس و اضطراب است؛ در حالی که شخصیت شکل گرفته از اخلاص، حقیقی، اطمینان بخش و همراه با آرامش ژرف قلبی است.

دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد

خضر چون سبزه ز بوم و بر ما برخیزد (صائب، 1368: ج 4: 645)

نکته پایانی درباره اهمیت و نقش جامعه شناسانه اخلاص، به تأثیر آن در ایمنی از «مردم زدگی» برمی گردد. توضیح آن که: کسی که در کارهای خویش فقط رضای خدا را در نظر دارد و تنها برای خدا اقدام می کند، هیچ گاه بر اساس پسند و سلیقه مردم رفتار نمی کند. در واقع، بعضی ها تصمیم ها، انتخاب ها، رفتارها و اساساً چگونگی زندگی خود را بر اساس پسند و سلیقه مردم تنظیم می کنند و در حقیقت، مرعوب خواسته مردم اند و در این باره آنچه برای آنها مهم است، خرسندی مردم است، نه بر اساس مصلحت و همسو با میزان استعداد و جایگاه خویش در اجتماع.

آنها اگر تصمیمی در زندگی می گیرند، نگران اند مردم در این باره چه می گویند، و اگر دست به کاری می زنند، از داوری مردم هراسان اند. برای آنها معیار کارها «داوری مردم» است، نه «درستی کار». طبیعی است چنین معیاری موجب می شود آنها برای جلب رضایت مردم، به انواع تکلف ها، رفتارهای تصنعی و ساختگی، و رفتارهای برخلاف میل قلبی دچار شوند و از زندگی آرام و همراه با آرامشی که از تنظیم رفتارها، اقدام ها و تصمیم ها بر اساس مصلحت و عقلانیت و اندازه توانایی خویش و ـ از همه مهم تر ـ رضایت پروردگار مایه می گیرد، محروم مانند. اینجاست که اخلاص، او را از همه قید و بندهای یاد شده می رهاند و رفتارهای او را بر اساس مصلحت و حکمت و همسو با رضایت پروردگار شکل می دهد و آنها را ـ جز در مواردی که باید به تعدادی از آداب عرفی و اجتماعی معقول تن درنهند و از رفتارهایی که به طور طبیعی به بی آبرویی و بی کرامتی آنان نزد مردم می انجامد، پرهیز کنند ـ از دام و تکلف مردم زدگی رهایی می بخشد. به تعبیر زیبای صائب:

ردّ و قبول خلق به یک سو نهاده ام

یک روی و یک جهت شده ام با خدای خویش (صائب، 1387: ج 5: 2444)

نیز:

قبول خلق شد از قرب حق حجاب مرا

سفیدرویی ظاهر، سیاهی دل شد (همان: ج 4: 1851)

منابع
امام خمینی. 1373. چهل حدیث. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله. چاپ چهارم.

انصاری، خواجه عبدالله. 1385. منازل السایرین. شرح کمال الدین عبدالرزاق کاشانی. تحقیق و تعلیق: محسن بیدارفر. قم: بیدار.

حکیمی، محمدرضا. 1382. فریاد روزها. قم: دلیل ما. چاپ چهارم.

سنایی، حکیم مجدود بن آدم. 1381. دیوان. به سعی و اهتمام: محمدتقی مدرس رضوی، تهران: سنایی. چاپ پنجم.

شوپنهاو. 1388. در باب حکمت زندگی. ترجمه محمد مبشّری. تهران: نیلوفر. چاپ اول.

شهید ثانی. 1380. منیه المرید. تحقیق رضا مختاری. قم: بوستان کتاب انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. چاپ پنجم.

شیخ صدوق. 1385. الخصال. ترجمه و توضیح یعقوب جعفری. قم: اندیشه هادی. چاپ اول.

صائب تبریزی. 1387. دیوان. به کوشش محمد قهرمان. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ پنجم.

صانعی، پرویز. 1389. حقوق و اجتماع. تهران: طرح نو. چاپ دوم.

طباطبایی، سید محمدحسین. 1366. المیزان. ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی. تهران: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی. چاپ دوم.

قمی، شیخ عباس. 1381. مفاتیح الجنان. قم: افق فردا. چاپ هشتم.

محمدی ری شهری، محمد. 1379. میزان الحکمه. ترجمه حمیدرضا شیخی. قم: دارالحدیث. چاپ دوم.

مصباح یزدی، محمدتقی. 1379. بر درگاه دوست. تحقیق و نگارش عباس قاسمیان. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله. چاپ دوم.

مطهری، مرتضی. بی تا. گفتارهایی در اخلاق اسلامی. تهران: صدرا. چاپ اول.

منبع : مجله  اشارات  پاییز سال 1393 شماره 156 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه