شاگردان قرآن پژوه امام صادق(ع)

شاگردان قرآن پژوه امام صادق(ع)

مقدمه:
أبوعبداللّه جعفر بن محمد الصادق (ع)، امام ششم شیعیان و فرزند امام محمد باقر (ع) و ام فروه دختر قاسم بن محمد بن أبوبکر، در 17 ربیع الاول سال 83ق در مدینه به دنیا آمد. مشهورترین کنیه های ایشان أبوعبداللّه، أبواسماعیل و أبوموسی، و مشهورترین القاب ایشان صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. امام صادق (ع) چهارشانه و سیمایی نورانی داشتند. موهایش سیاه و پرپشت و بینی او کشیده و باریک و بر گونه اش خالی سیاه بود. فرزندان حضرت را بعضی ده و برخی یازده تن ذکر کرده اند که هفت نفر از آنان پسر و باقی دختر بوده اند. عمر شریف حضرت 68 یا 65 سال بوده که از این مقدار 12 یا 15 سال با جد بزرگوارش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدر گرامی اش و 34 سال پس از شهادت وی زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار می آید. ایشان توسط منصور دوانیقی، خلیفة عباسی مسموم شد و در 25 شوال سال 148ق در سن 65 سالگی در مدینه درگذشت. او بیشترین عمر را در میان یازده امام اول شیعیان داشته و آرامگاهش کنار قبر پدر بزرگوارش در قبرستان بقیع در شهر مدینه است.[1]

امامت امام صادق (ع) همزمان با سال های پایانی حکومت بنی امیه و آغاز حکومت بنی عباس بود. در سال 132 ق رژیم خودکامه و ستمگر بنی امیه، پس از 91 سال حکومت، سرانجام در آستانه سقوط قرار گرفت و با کشته شدن مروان بن محمد 126-132ق منقرض شد و حکمرانان عباسی حکومت استبدادی خویش را آغاز کردند.[2] در چنین موقعیتی که کشمکش های سیاسی بنی امیه و بنی عباس به اوج خود رسیده بود، امام صادق (ع) با درایت خاص خویش نهضت علمی فرهنگی تشیع را طرح ریزی کرد و دانشگاه عالی جعفری را بنیان نهاد.[3] آن حضرت با استفاده از فرصت به دست آمده حوزه علمی باعظمتی تشکیل داد و در مدتی کوتاه علاقه مندان دانش معارف جعفری را پیرامون خود گرد آورد. آنان مشتاقانه به دانش اندوزی پرداختند و از گنجینه علوم آل محمد (ص) به قدر توانایی خویش بهره مند شدند. به گفته شیخ مفید (ره)، چهار هزار تن از حوزۀ درسی آن حضرت استفاده می کردند.[4] شیخ طوسی شاگردان امام صادق (ع) را 3197 مرد و 12 زن ذکر کرده است.[5] آن حضرت با توجه به شکوفایی دانش و به وجود آمدن مکتب های مختلف و هجوم افکار الحادی، برنامه فرهنگی خویش را در محورهای مختلف به انجام رساند. پاسخ به شبهه های گوناگون ضد دینی، تشکیل جلسات مناظره، نشر روایات و تعالیم اسلام، تدریس رشته های گوناگون علوم و تربیت شاگردان بخشی از برنامه های ششمین پیشوای شیعه امامیه بود.

در این میان، ظهور مکاتب مختلف فکری و آزادی نسبی مادی گرایان و ملحدان که به آنان «زندیق» گفته می شد، زمینۀ رواج و گسترش مناظرات علمی و کلامی را فراهم کرد. در حقیقت، شکوفایی علمی و آزادی های نسبی فکری، بستر مناسبی برای محافل مناظره فراهم آورد و مباحث اعتقادی را به محور گفت گوها تبدیل نمود. در دورۀ امام صادق (ع)، نهضت ترجمه از زبان یونانی، فارسی و هندی به عربی آغاز شده بود و درنتیجه، شبهات کلامی که پیش از آن مطرح بود، در این دوره با وام گیری از اندیشه های یونانی به تجدید قوا می پرداخت و از سوی دیگر، شبه افکنانی مانند إبن أبی العوجاء و أبوشاکر دیصانی که به طور علنی باورهای مردم را مورد تهدید قرار می دادند، اساس دیانت توحید و تفکر الهی را نشانه گرفته بودند. به همین دلیل، در حوزه درسی امام صادق (ع) علاوه بر مباحثی که می توان از آن به بحث های درون دینی تعبیر کرد، مباحث برون دینی نیز صورت می گرفت و مسائلی چون ضرورت و لزوم دین، اثبات خدا، جبر و اختیار، عدالت و حسن و قبح مورد بحث واقع می شد. بنابراین، حضرت پرچم بیان علم حقیقی و واقعی اسلام را بر دوش کشیدند و ایستادگی ایشان در برابر امواج کفرآمیز و شبهه های گمراه کننده آن و حل مشکلات و معضلات فکری که به پیدایش گروه های منحرفی چون غلات، زندیقان، جاعلان حدیث و اهل رأی منجر شده بود را می توان از جدی ترین اقدام های علمی و فرهنگی ایشان برشمرد.

بی تردید در بقا و نشر آثار اهل بیت (ع)، شاگردان و یاران باوفایی که زندگی شان را وقف مکتب ولایت و امامت کردند نقشی انکارناپذیر داشتند. این رادمردان فرزانه در مقابل حوادث گوناگون روزگار به پاسداری از حریم أئمه أطهار(ع) و گسترش فرهنگ دینی همت گماشتند. شاگردان امام صادق (ع) را تا چهارهزار تن نوشته اند و مقصود کسانی است که در مدت افاضه امام به تناوب از ایشان علم و دانش فرا گرفته اند، نه آنکه این چهارهزار تن همه روزه در محضر ایشان حاضر بوده اند. آنان منحصر به شیعیان نبودند، بلکه پیروان سنت و جماعت نیز از مکتب آن حضرت برخوردار می شدند؛ پیشوایان چهارگانه اهل سنت، بلاواسطه یا با واسطه، شاگرد امام صادق (ع) بودند. أبوحنیفه در رأس این پیشوایان قرار دارد که به گفته خویش، دو سال شاگرد امام بوده و اساس علم و دانشش از این دو سال است.[6] به گفته إبن حجر عسقلانی، فقها و محدثانی چون شعبه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینة، مالک بن أنس، إبن جریح، أبوحنیفه، پسر وی موسی، وهیب بن خالد، قطان، أبوعاصم و گروه انبوه دیگری از آن حضرت حدیث نقل کرده اند.[7] مؤلف کتاب «کشف الغمة» نیز در این باره می نویسد: شماری از تابعین از او روایت کرده اند.[8]

شاگردان حضرت از نقاط مختلف چون کوفه، بصره، واسط، حجاز و سایر مناطق و نیز از قبایل گوناگون مانند بنی اسد، مخارق، طی، سلیم، غطفان ، أزد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنی ضبة، قریش به ویژه بنی حارث بن عبدالمطلب و بنی الحسن بودند که به مکتب آن حضرت پیوستند.[9] امام صادق (ع) هریک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق و قریحۀ او سازگار بود، تشویق و تعلیم می نمود. باید اذعان کرد که دوران 34 ساله امامت ایشان که یکی از ادوار پرشکوه تاریخ تشیع به شمار می آید، به گونه ای که می توان دوره امام صادق (ع) را عصر شکوفایی دانش، فقه، کلام، تفسیر، مناظره، حدیث و در یک کلام عصر شکوفایی تمدن اسلامی نامید.

شایان ذکر است که کوفه یکی از مهمترین کانون های تجمع شاگردان امام صادق (ع) بود؛ حسن بن علی بن زیاد وشاء که از شاگردان امام رضا (ع) است، نقل می کند که در مسجد کوفه نهصد نفر را درک کردم که همگی از جعفر بن محمد (ع) حدیث نقل می کردند.[10] مالک بن أنس که مدتی شاگرد امام صادق (ع) بوده،[11] دربارۀ عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی ایشان چنین می گوید: من فقیه تر و داناتر از جعفر بن محمد ندیده ام. او داناترین فرد این امت است.[12] به خدا سوگند!چشمان من ندید فردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر از جعفر بن محمد باشد.[13] أبوحنیفه نیز که دو سال شاگرد امام صادق (ع) بوده،[14] نقل می کند که: اگر آن دو سال نبود، نعمان أبوحنیفه هلاک می شد.[15] وی درباره عظمت علمی امام صادق (ع) گفته است: اگر جعفر بن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حج شان را نمی دانستند.[16]

هشام بن سالم می گوید: روزی با گروهی از یاران امام صادق (ع) در محضر آن حضرت نشسته بودیم. یک مرد شامی اجازه ورود خواست و پس از کسب اجازه وارد شد. امام فرمود: «بنشین». آنگاه پرسید: «چه می خواهی؟». مرد شامی گفت: شنیده ام شما به تمام سؤالات و مشکلات مردم پاسخ می گویید، آمده ام تا با شما بحث و مناظره کنم! امام فرمود: «در چه موضوعی؟». شامی گفت: درباره کیفیت قرائت قرآن. امام رو به حمران کرده، فرمود: «حمران جواب این شخص با توست!» مرد شامی گفت: من می خواهم با شما بحث کنم، نه با حمران!حضرت فرمود: «اگر حمران را محکوم کردی، مرا محکوم کرده ای!» مرد شامی ناگزیر با حمران وارد بحث شد. هرچه شامی پرسید، پاسخ قاطع و مستدلی از حمران شنید، به طوری که سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!امام فرمود: «حمران را چگونه دیدی؟». مرد شامی گفت: راستی حمران خیلی زبردست است، هرچه پرسیدم به نحو شایسته ای پاسخ داد! وی سپس گفت: می خواهم دربارۀ لغت و ادبیات عرب با شما بحث کنم. امام رو به أبان بن تغلب کرد و فرمود: «با او مناظره کن». أبان نیز راه هرگونه گریز را به روی او بست و وی را محکوم ساخت. مرد شامی گفت: می خواهم درباره فقه با شما مناظره کنم!امام به زرارة فرمود: «با او مناظره کن». زرارة هم با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست کشاند!مرد شامی گفت: می خواهم درباره کلام با شما مناظره کنم. امام به مؤمن الطاق دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولی نکشید که مرد شامی از مؤمن الطاق نیز شکست خورد!به همین ترتیب، وقتی که مرد شامی درخواست مناظره درباره استطاعت قدرت و توانایی انسان بر انجام یا ترک خیر و شر، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم دستور داد تا با وی به مناظره بپردازند و هر سه با دلائل قاطع و منطق کوبنده، مرد شامی را محکوم ساختند. با مشاهده این صحنه هیجان انگیز، از خوشحالی خنده ای شیرین بر لبان امام نقش بست.[17]

پس از معرفی اجمالی شخصیت بی نظیر امام صادق (ع) و اوضاع و شرایط سیاسی و فرهنگی آن دوران و با توجه به موضوع این پژوهش، به معرفی اصحاب و شاگردان مفسر و قرآن پژوه امام صادق (ع) و آثار ایشان میپردازیم:

1- أبوعبداللّه جابر بن یزید جعفی.[18]

2- أبان بن تغلب بن رباح بکری کوفی.[19]

3- ثابت بن دینار أبوحمزة ثمالی أزدی کوفی.[20]

4- أبوجارود زیاد بن منذر همدانی کوفی.[21]

5- أبوالحسن زید بن علی بن حسین بن ابیطالب(ع).[22]

6- ابومحمد سلیمان بن مهران اعمش اسدی.
أبومحمد سلیمان بن مهران أعمش أسدی -60 - 148 ق-، از تابعان ایرانی تبار کوفه و از اصحاب خاص امام صادق (ع) و از قاریان، مفسران، محدثان و فقیهان مشهور زمان خود بوده است. کمتر دانشمندی از اصحاب حدیث، علوم قرآن و تفسیر است که با نام سلیمان بن مهران آشنا نباشد و عظمت مقام و منزلت والای علمی آن دانشمند بزرگ مرتبه را نشناسد. تعابیر بلند و رسایی که در کتب رجال و تراجم در ذیل نام وی آمده است، حکایت از شأن و مرتبه والای علمی او دارد. او را سرآمد اقران و همگنان خود در دانش های مفید و دانا به علوم قرآن، حدیث و فقه دانسته اند؛ تا آنجا که وی را «أعقل الناس»، «علاّمة الاسلام»، «شیخ الاسلام»، «شیخ المقرئین»، «شیخ المحدثین» و «امام القرّاء» نامیده اند. درخشش أعمش در علوم اسلامی بیشتر در علوم «حدیث»، «قرآن» و پس از این دو علم در فقه بوده است. عموم دانشمندان شیعه و سنی از وی تجلیل کرده و به روایت او به دیده قبول نگریسته اند. بسیاری از روایاتی که از وی نقل شده، در ستایش أمیرالمؤمنین (ع) بوده است، تا آنجا که خود أعمش در ملاقات با منصور دوانیقی به روایت ده هزار حدیث در مناقب امام علی (ع) اذعان کرده است.

وی از أکابر فقها و محدثین شیعه است و در تأیید تشیع او همین بس که إبن أبی عمیر که جز از راویان شیعه حدیثی را نقل نمی کند، از وی نقل روایت کرده است. در «أمالی» شیخ صدوق از أعمش نقل شده است که خدمت امام صادق (ع) شرفیاب شدم، عده ای از شیعیان اطراف آن حضرت گرد آمده بودند، امام روی به ما کرد و فرمود: «معاشر الشیعه! کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا؛ ای گروه شیعیان!با اعمال خود مایه سرافرازی ما باشید، نه موجب سرافکندگی ما».[23] این حدیث نیز گواه این مدعاست و حضور أعمش نزد امام صادق (ع) در جایی که عده ای از خواص اصحاب امام جمع بوده اند، دلالت بر تشیع او دارد. اکثر دانشمندان اهل سنت، أعمش را به وثاقت و جلالت شأن ستوده اند، جز آنان که به خاطر شیعه بودن وی به بهانه های مختلف، او را تضعیف کرده اند. گفتار دانشمندان بزرگی از اهل سنت مانند أبوحنیفه، أحمد بن حنبل، إبن داود، إبن خلکان، دارقطنی، أبونعیم اصفهانی، إبن حجر عسقلانی، إبن سعد، إبن اثیر، طبری و…گواه روشنی است که بر این که أعمش علی رغم این که نزد آنها معروف به تشیع بوده، به پاکی و صداقت اشتهار داشته است. البته عده ای از اهل سنت به خاطر این که او فضائل امام علی (ع) را نقل کرده است بر او خرده گرفته اند.[24]

بعد از ژرف اندیشی در تمام کتاب های تاریخی، برای پژوهشگر شک و شبهه ای نمی ماند که أعمش یکی از فرزانگان برجسته و فرهیخته شیعه است. تمام دانشوران اهل سنت او را به رساترین سخنان ستوده اند، نامش را به نیکی برده اند، به فضل و کمال و دانش و تقوای او اعتراف دارند و بعضی از آنان صریحا گفته اند که او شیعه است. مورخ معروف و سرشناس اهل سنت، خطیب بغدادی می گوید: او محدث توانمند کوفه و فردی شیعی مذهب بود.[25] از طرف دیگر، بزرگترین دانشمندان شیعه شهادت داده اند که أعمش در جرگه دانشوران شیعی قرار دارد. شهید ثانی می گوید: گرچه بعضی از دانشمندان شیعه نامی از أعمش در کتاب های خویش نبرده اند، اما سزاوار بود که نام او را ذکر می کردند. به خاطر کمالات فراوانش دانشمندان سنی با این که اعتراف دارند به شیعه بودن او، او را ستوده اند.[26] آیت الله خویی می گوید: هیچ گونه شبهه ای درباره این که أعمش از بزرگان شیعه است وجود ندارد. این سخن مورد اتفاق شیعه و سنی است.[27] شیخ طوسی و قهپائی رجال شناس برجسته او را از یاران امام صادق (ع) برشمرده اند.[28] إبن سعد در «طبقات» می گوید: أعمش از دانش پژوهان قرآن، محدثان کوفه و مقرئ قرآن بود.[29] سید محسن امین می نویسد: او یکی از فرهیختگان برجسته و محدثان نامور و بزرگان شیعه است که جمع زیادی به عدالت و وثاقت او شهادت داده اند. شیخ بهاءالدین عاملی درباره اش می گوید: أعمش از زاهدان و فقیهان شیعه بود.[30] میرداماد مینویسد: سلیمان بن مهران در فضل، کمال، وثاقت، بزرگی، تشیع و استقامت در راه خدا معروف است.[31]

مشایخ أعمش صدها نفر هستند که در برخی از کتاب ها نام 106 نفر از آنان آمده است، از جمله أنس بن مالک، زید بن وهب، ابراهیم بن مالک اشتر نخعی، سعید بن جبیر، إبن مجاهد، زر بن حبیش، عبدالرحمن بن أبی لیلی، کمیل بن زیاد نخعی، ولید بن عبادة بن صامت، تمیم بن سلمة، محمد بن عبدالرحمن بن یزید نخعی، اسماعیل بن رجاء، حبیب بن أبی ثابت، یحیی بن وثاب و….[32] کسانی که از أعمش روایت کرده اند عبارتند از: أبواسحاق السبیعی، عاصم بن أبی النجود، زید بن أسلم، صفوان بن سلیم، سهیل بن أبی صالح، ابان بن تغلب وإبن أبی عمیر، اسماعیل بن أبی خالد، أبوحنیفه، إبن اسحاق، سفیان ثوری، حفص بن غیاث و….[33] سلیمان بن مهران أعمش بعد از تلاش فراوان در راه نشر احادیث اهل بیت عصمت (ع) و ترویج دانش قرآن و احکام شرعی درسال 148 ق مرغ جانش به عالم ملکوت پرواز کرد و چشم از این جهان ماده فرو بست و به جوار رحمت الهی شتافت.[34]

7- أبوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر أزدی مروزی بلخی
أبوالحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر أزدی مروزی بلخی م 150ق از شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است که آثار متعددی در تفسیر و علوم قرآن دارد. درباره مذهب مقاتل اختلاف نظر وجود دارد و شخصیت رجالی او توثیق نشده است. دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سلیمان را کذّاب خوانده اند.[35] جوزجانی می گوید: مقاتل کذّابی بی باک بود. از أبوالیمان شنیدم که می گفت: مقاتل به این جا آمد و پشت به قبله کرد و گفت: در مورد آنچه پایین تر از عرش است از من بپرسید. گفته شده که وی مانند این سخن را در مکه هم بر زبان آورد. مردی برخاست و پرسید: به من بگو روده های مورچه کجاست؟ مقاتل ساکت شد.[36] إبن حبان گوید: مقاتل علم قرآن را از یهود و نصارا آن گونه که موافق کتاب های آنان بود می گرفت. او اهل تشبیه بود و خداوند را به مخلوقات تشبیه می کرد. در حدیث دروغپرداز بود.[37] او را فاجر و فاسق هم توصیف کرده اند.[38]

نام تفسیر وی «تفسیر مقاتل بن سلیمان» معروف به «تفسیر کبیر مقاتل» است که از مهمترین آثار قرآنی وی و کهن ترین تفسیر کامل قرآن می باشد که به دست ما رسیده است. این تفسیر به لحاظ لغوی از اهمیت بیشتری برخوردار است و پیوسته در آن به جمع عقل و نقل یا روایت و درایت پرداخته است؛ بدین جهت، آن را پیشگام تفاسیر جامع و کامل شمرده اند. مقاتل تنها به گردآوری آرای سابقین بسنده نکرده، بلکه آنها را مورد نقد و بررسی نیز قرار داده و آنچه به نظرش درست آمده برگزیده است، و تفسیر خود را بر این اساس، در کمال وجازت و رسایی عبارت و جامعیت تألیف نموده است. علمای اهل سنت برای تفسیر او اهمیت فراوانی قائل شده اند. برخی علمای شیعه نیز از آن نقل کرده اند. برجستگی های این تفسیر عبارتند از: اختصار، عدم نقل قول های متفاوت، عدم بیان ثواب قرائت سور و توجه کافی به مفردات. همچنین خدشه دار کردن عصمت پیامبران، سردرگمی در مسأله امامت، ادعای حضور جسمانی خداوند در قیامت و…از ضعف های آن است. روش این پژوهش توصیفی و جمع آوری اطلاعات بر اساس تحلیل محتواست. آیت الله معرفت دیدگاه متأخرین را درباره تفسیر مقاتل این چنین می نویسد: با آن که این تفسیر در دوران ظهورش و از همان ابتدا مورد توجه بوده و نظر دانشمندان را به خود جلب نموده است، و از همان دوران نخست، همگان از تفسیر او بهره می بردند، ولی در دوران متأخر یک نوع بی مهری نسبت به آن احساس می شود و عامل آن، عمل کرد ناروای راویان این تفسیر است که در آن تصرف نموده و گرچه اندک بر آن افزوده اند. این تفسیر از طریق عبدالله بن ثابت مقرئ از پدرش ثابت بن یعقوب توزی از أبوصالح هذیل بن حبیب دندانی از مقاتل بن سلیمان روایت شده است.[39] مقاتل نام 30 تن از کسانی که از آنها تفسیر نقل کرده است را در مقدمه بیان نموده است.[40] این تفسیر به صورت پیوسته تمامی آیات را آن جا که به تبیین نیاز داشته تفسیر کرده است. عقل و نقل، هر دو رعایت شده و با عبارت هایی کوتاه و فشرده و در عین حال رسا و شیوا، بیشتر بر روش تفسیر قرآن به قرآن تکیه داشته است و شیوه وی در توفیق و جمع بین آیات، بیشتر ابداع خود اوست.

از اساتید وی می توان به امام باقر (ع)، امام صادق (ع)، مجاهد بن جبر، عطاء بن أبی رباح و ضحاک اشاره نمود. مهمترین آثار وی عبارتند از: التفسیر الکبیر، نوادرالتفسیر، الناسخ و المنسوخ، الرد علی القدریه، الوجوه و النظائر فی القرآن ، تفسیر خمسمأه آیة من القرآن الکریم، الاقسام و اللغات، الآیات المتشابهات، الجوابات فی القرآن، التقدیم و التأخیر، القراءات.

8- أبوجعفر محمد بن علی بن أبی شعبة حلبی
تفسیر إبن أبی شعبة، اثرأبوجعفر محمد بن علی بن أبی شعبة حلبی م 135ق از ثقات مفسران إمامیة و از برجستگان علمای خاندان آل أبی شعبة حلبی است. وی حدیث، تفسیر و تأویل را از امام جعفر صادق (ع) أخذ کرده است. در کتب رجالی برتوثیق وی اتفاق نظر است و تفسیر او به شیوه آن عصر، روایی است و مفسران دیگر از آن نقل کرده اند، ولی اکنون وجود ندارد. نجاشی پس از توثیق أبی شعبة، تفسیر وی را ضبط کرده و آن را توسط استادانش در روایت محمد بن جعفر نحوی تمیمی و ابن نوح سیرافی به سه واسطه روایت می نماید.[41] رجالیون شیعه آثار زیر را برای ابن أبی شعبة حلبی برشمرده اند: کتاب التفسیر و کتاب مبوّب فی الحلال و الحرام.[42]

9- هشام بن سالم جوالیقی
هشام بن سالم جوالیقی جوزجانی[43] -م ح 183ق- از شخصیت ها و شیوخ شیعه در قرن دوم هجری و اعلام إمامّیة در علم کلام و تفسیر و از اصحاب گران قدر امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بوده که وثاقت کامل او را شیخ نجاشی با تعبیر «ثقة ثقة» تأیید نموده و کتاب تفسیر او را با چهار واسطه روایت کرده است. هشام از محدثان و متکلمان شیعه إمامیة در قرن دوم هجری است. او غلام آزاد کرده بشر بن مروان بود. پیروان هشام بن سالم جوالیقی علاف را «هشامیة» می نامیدند که از فرق شیعه به شمار می رفتند. هشامیة را «جوالیقه» نیز خوانده اند. آنان خداوند را به صورت انسان تشبیه می کردند؛ یعنی: می گفتند که خدا به شکل انسان است، اما از گوشت و خون نیست و به عبارت دیگر، او جسم نیست. «کتاب التوحید» شیخ صدوق منبع ارزشمندی است برای آگاهی ازاختلافات اعتقادی جامعه شیعه در سده های نخست اسلام، مانند آگاهی از نظریۀ تشبیهی منسوب به هشام بن سالم جوالیقی است.[44] کتابی با عنوان «التفسیر » منسوب به اوست.

10- علی بن أبی حمزة بطائنی
علی بن أبی حمزة بطائنی نامش سالم، اهل کوفه، و از کسانی بود که از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) روایت نقل کرده است و یکی از سران و ارکان گروه واقفیه و نیز یکی از دشمنان امام رضا (ع) بود. به علت نابینایی أبوبصیر، علی بن أبی حمزة عصاکش او بوده است. هنگام شهادت امام کاظم (ع) سی هزار دینار از اموال متعلق به این امام همام را در اختیار داشت و همین، انگیزۀاو در انکار مرگ آن حضرت و انکار امامت امام رضا (ع) شده است. یکی از یاران امام هشتم می گوید: خدمت حضرتش رسیدیم. امام فرمود: علی بن أبی حمزة مرد. گفتم: آری. حضرت فرمود: داخل جهنم شد. من از این سخن هراسان شدم. حضرت رضا (ع) فرمود: پس از مرگ، از امام بعد از امام هفتم از او پرسیدند. جواب داد: بعد از او امامی سراغ ندارم و نمی شناسم. در این هنگام به او ضربه ای زدند که قبرش یکپارچه غرق آتش شد.[45] علی بن أبی حمزة بطائنی از وکیلان برجسته امام کاظم (ع) و مورد اعتماد جامعه شیعی بود. با زندانی شدن امام کاظم (ع) اموال بسیاری، مربوط به آن حضرت، توسط شیعیان به علی بن أبی حمزة و دیگر وکیلان حضرت داده شد. پس از وفات آن حضرت، طمع در این اموال سبب شد که اینان امام کاظم (ع) را آخرین امام معرفی کرده و امامت امام رضا (ع) را انکار کنند و بدین ترتیب، فرقۀ واقفیة پدیدار گردید.[46] امام رضا (ع) مراوده و هم نشینی با ایشان را ممنوع اعلام کرده و آنها را هم چون ناصبیانی دانستند که نگرش منفی جامعه شیعی نسبت به آنها آشکار است.[47] بزرگانی از محدثان هم چون إبن أبی عمیر و احمد بن محمد بن أبی نصر بزنطی و حسن بن محبوب از اصحاب اجماع و نیز علی بن الحکم و دیگران از علی بن أبی حمزة بطائنی بسیار روایت کرده اند؛ چون بزرگان شیعه، پیش از واقفی شدن و در زمان جلالت قدر علی بن أبی حمزة و دیگر واقفیان معروف همچون زیاد بن مروان از آنها روایت نقل کرده اند و چون معیار ارزش گذاری أحادیث هر راوی، زمان نقل حدیث از وی است، لذا انحراف مذهبی و ضعیف یا کاذب بودن این راویان پس از آن، ضرری به صحت أحادیث ایشان نمی زند.[48]

11- أبوجعفر محمد بن حسن بن أبی سارة رواسی کوفی
أبوجعفر محمد بن حسن بن أبی سارة رواسی کوفی، از مشهورترین چهره های خاندان آل أبی سارة[49] و از اصحاب مورد وثوق امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و عالمی صالح و از راویان معروف شیعی است. وی از عالمان برجسته نحو و در زمان خود بزرگترین استاد این علم در کوفه، و نخستین کسی بوده که در این شهر در باب نحو کتاب نوشته است. سیوطی او را استاد کسائی و فراء معرفی نموده است. آثار وی بدین شرح است: الفیصل، معانی القرآن، التصغیر، الوقف و الابتداء الکبیر، الوقف و الابتداء الصغیر، کتاب الهمز اعراب القرآن. گفته اند که در حدود 170ق درگذشته است.[50]

12- أبوعلی وهیب بن حفص جریری
أبوعلی وهیب بن حفص جریری از اصحاب امام صادق (ع) بوده که نجاشی دو کتاب به وی نسبت داده است: یکی کتابی در تفسیر قرآن کریم و دیگری کتابی باب بندی شده در شرایع.[51] شیخ طوسی نیز به وی کتابی را در حدیث نسبت داده است.[52] از شخص مورد بحث ما در کتب أربعة باعنوان «وهیب» پانزده روایت و با عنوان «وهیب بن حفص» 61 روایت نقل شده است. وی به غیر از یک مورد تمام روایات خود را از طریق أبوبصیر نقل کرده است؛[53] بنابراین کتابی که شیخ به او نسبت داده و نیز به احتمال قوی هردو کتابی که نجاشی به او نسبت داده، می تواند کتاب أبوبصیر باشد[54] و وهیب راوی آن است؛ اگرچه روایات به جای مانده از وهیب از أبوبصیر، در تفسیر قرآن کریم بسیار اندک است و بیشتر از چند مورد نیست. از جمله شاگردان وی می توان به أبوجعفر محمد بن حسین بن أبی الخطاب، معروف به «زیات همدانی»، از اعیان و بزرگان شیعه و از اصحاب امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) اشاره نمود.[55]

13- أبوجنادة حصین بن مخارق… سلولی کوفی
حصین بن مخارق بن عبدالرحمن بن ورقاء بن حبشی، معروف به أبوجنادة سلولی کوفی م ب 200 ق ، از أحفاد حبشی بن جنادة سلولی کوفی، صحابه رسول اللّه (ص)، و از مفسران إمامیة و فحول قراء است. شیخ طوسی وی را از اصحاب امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) ضبط کرده است. نجاشی در رجال خود می گوید او را تفسیر بزرگی است باعنوان «التفسیر و القراءات» که نزد أبوالحسن العباس کاتب، معروف به إبن أبی مروان قرائت کردم و او برایم به خط خود اجازه ای نگاشت. إبن ندیم در الفهرست می نویسد: أبوجنادة من الشیعة المتقدمین؛ ابوجناده از قدمای مؤلفان شیعه بوده است.[56]

14- أبوبصیر یحیی بن قاسم أسدی
أبوبصیر یحیی بن قاسم أسدی م 148ق از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و دارای کتابی درباره تفسیر قرآن است.[57] أبویعقوب اسماعیل زنده در 203 ق فرزند مهران بن أبی نصر زید سکونی کوفی از ثقات محدثان و مفسران ایرانی تبار شیعه و از اصحاب امام صادق (ع) بوده است. شیخ طوسی در رجال خود او را جزء اصحاب امام صادق (ع) و امام رضا (ع) می داند. تفسیر وی به عنوان «ثواب القرآن» به زبان عربی و به شیوه روایی است و طی تفسیرهای شیعی روایی و کتب معتبر حدیث إمامیة بسیاری از روایات او را نقل نموده اند.[58]

15- منخل بن جمیل أسدی کوفی
منخل بن جمیل أسدی کوفی م ح 150ق از مفسران شیعه و اصحاب امام صادق (ع) و از دانشمندان إمامیة در قرن دوم هجری است. وی را از غلات شیعه می خوانند و تفسیرش را محمد بن سنان و أحمد بن میثم روایت کرده اند. روایات این تفسیر بیشتر باطنی و تأویل گرا و تقریبا تمامی آنها از جابر بن یزید جعفی بوده و امروزه تنها روایات پراکنده ای از آن برجای مانده است. نجاشی تفسیر او را در کتاب رجال خود ضبط کرده است. این تفسیر به شیوه روایی است و در تفسیر آیات قرآن کریم از اقوال أئمّة اطهار (ع) بهره گرفته است. روایات مفسر در کتب اربعة و تفاسیر مهم شیعه نقل شده است. إبن غضائری گوید: جابر بن یزید جعفی کوفی موثق است، ولی اکثر کسانی که از وی روایت کرده اند ضعیف اند؛ از جمله منخل بن جمیل أسدی که ضعیف است و از وی بسیارروایت کرده است و من معتقدم که باید روایت آنان را فرو گذاشت و در روایاتی که دیگران از وی جابر آورده اند نیز باید توقف کرد، مگر آن که از راهی دیگر دلیلی بر صحت آنها باشد و نجاشی گوید: جابر بن یزید جعفی أبوجعفر (ع) و أبوعبدالله (ع) را ملاقات کرده. وی به سال 128ق درگذشته است و جماعتی چون منخل بن جمیل أسدی از وی روایت کرده اند که متهم و ضعیف اند.[59]

16- عبدالرحمن بن کثیر هاشمی
عبدالرحمن بن کثیر هاشمی م ح 155ق از فقیهان، محدثان و مفسران شیعی قرن دوم هجری و از اصحاب امام باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) است. إبن قولویه او را توثیق می نماید و شیخ صدوق توسط محمد بن حسن از محمد بن حسن صفار از علی بن حسان واسطی از عمویش عبدالرحمن بن کثیر هاشمی روایت می کند. تفسیر وی به زبان عربی و به شیوه روایی است و در کتب تفسیر و حدیث معتبر شیعه از جمله کتب اربعة بسیاری نقل گردیده است. همچنین نام وی در اسناد بیش از چهل و دو روایت ضبط شده است که سند آنها به او می رسد، از جمله در «تهذیب» و «من لا یحضره الفقیه» و «کامل الزیارات» و سایر کتب حدیثی.[60] نجاشی او را دارای کتابی با عنوان «کتاب صلح الحسن (ع)» دانسته است و طریق خود به این کتاب را این گونه آورده است: أخبرنا محمد بن جعفر الأدیب فی آخرین قال: حدثنا أحمد بن محمد قال: حدثنا محمد بن مفضل بن ابراهیم بن قیس بن رمانة الأشعری، عن علی بن حسان، عن عمّه عبدالرحمن بن کثیر بکتاب الصلح. چنان که می بینیم در سند نجاشی أحمد بن محمد بن سعید معروف به إبن عقدة واقع است و او نیز کتابی به نام «کتاب صلح الحسن (ع) و معاویة» دارد. 130 به نظر می رسد إبن عقده در حقیقت راوی کتاب عبدالرحمن است، نه این که کتاب از او باشد.[61]

17- علی بن صالح واسطی عجلی
علی بن صالح واسطی عجلی دارای کتابی با عنوان «فی فضل القرآن سورة سورة» بوده است. وی را از مشاهیر شاگردان زید بن علی بن الحسین (ع) برشمرده اند. میرداماد در راشحه هشتم از کتاب «الرواشح السماویة» خود دربارۀ أبوعیسی محمد بن هارون الوراق بحث کرده و از او به عنوان یکی از اجلّۀ متکلمان شیعه سخن به میان آورده است. میرداماد دیدگاه های سید مرتضی، نجاشی، تفتازانی، امام فخر رازی و إبن داود حلی دربارۀ وی را بیان کرده و سپس نتیجه گرفته که وی از ممدوحین بوده و أحادیث او حسن است.[62] از جمله آثار او میتوان به کتاب الحکم علی سورة لم یکن، کتاب الامامة، کتاب السقیفة، کتاب اختلاف الشیعة و المقالات اشاره نمود.[63]

18- اسماعیل بن مسلم بن أبی زیاد شعیبی
اسماعیل بن مسلم بن أبی زیاد شعیبی م 150 ق از دیگر اصحاب امام صادق(ع) است که در زمینه تفسیر جد و جهد کرده و آثاری داشته است.

19- محمد بن سائب کلبی
محمد بن سائب کلبی م 146ق از شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در علم قرآن و تفسیر و از شیعیان خاص آن بزرگواران به شمار آمده است که تفسیر او موسوم به «آیات الاحکام» از آثار ارزشمند کهن در علوم قرآنی است.

پی نوشت ها

[1] الارشاد ، 2/253

[2] تتمة المنتهی فی وقایة أیام الخلفاء / 155.

[3] سیره چهارده معصوم «حسن زاده آملی» / 354.

[4] الإرشاد، 2 / 254.

[5] رجال الطوسی / 342.

[6] الامام الصادق و المذاهب الأربعة، / 701.

[7] تهذیب التهذیب، / 881.

[8] کشف الغمّة، 3 / 198 – 199.

[9] همان، 1 / 37.

[10] رجال النجاشی / 39 – 40.

[11] شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، 3 / 299.

[12] ما رأیت أعلم من جعفر بن محمد سیر اعلام النبلاء، 6 / 257.

[13] الأمالی «صدوق» / 435 – 436.

[14] الصواعق المحرقة / 120؛ أبو حنیفة حیاته ، عصره آراوه وفقهه / 106.

[15] لولا السنتان لهلک النعمان. همان.

[16] من لا یحضره الفقیه، 2 / 519.

[17] اختیار معرفة الرجال «رجال کشی» / 275 - 278؛ قاموس الرجال، 3 / 416.

[18] شرح حال ایشان در شماره 72 بینات، ویژه نامه «قرآن و امام محمد باقر (ع) صفحه 221 بیان گردیده است.

[19] شرح حال ایشان در شماره 72 بینات، ویژه نامه «قرآن و امام محمد باقر (ع)» صفحه 224 بیان گردیده است.

[20] شرح حال ایشان در شماره 72 بینات، ویژه نامه «قرآن و امام محمد باقر (ع)» صفحه 227 بیان گردیده است.

[21] شرح حال ایشان در شماره 72 بینات، ویژه نامه «قرآن و امام محمد باقر (ع)» صفحه 227 بیان گردیده است.

[22] شرح حال ایشان در شماره 72 بینات، ویژه نامه «قرآن و امام محمد باقر (ع)» صفحه 235 بیان گردیده است.

[23] الأمالی / 286.

[24] مناقب إبن شهر آشوب، 2 / 157؛ روضات الجنات، 1 / 320

[25] تاریخ البغداد، 9 / 4.

[26] روضات الجنات، 4 / 76؛ أعیان الشیعة، 7 / 317؛ تنقیح المقال، 2 / 66.

[27] معجم رجال الحدیث ، 8 / 218.

[28] رجال الطوسی / 206؛ مجمع الرجال، 2 / 169.

[29] الطبقات الکبری، 6 / 342.

[30] أعیان الشیعه، 7 / 316.

[31] الرواشع السماویة 78.

[32] حلیة الاولیاء، 5 / 47؛ تاریخ بغداد، 9 / 6؛ سیر أعلام النبلا ء، 6 / 227؛ رجال علاّمه حلی / 181؛ الأمالی «مفید» / 86.

[33] حلیة الاولیاء، 4 / 48؛ تاریخ بغداد، 9 / 4، الأمالی «صدوق» 187و258 و271و295 و227 و523.

[34] الکامل، 5 / 589؛ قاموس الرجال، 5 / 297؛ أعیان الشیعة، 7 / 317، تاریخ بغداد ، 9 / 5

[35] میزان الاعتدال، 4 / 173؛ تاریخ بغداد، 13 / 164 -168؛ قاموس الرجال، 9 / 109؛ وفیات الأعیان، 5 / 256.

[36] شذرات الذهب، 1 / 227؛ وفیات الأعیان، 5 / 256.

[37] میزان الاعتدال، 4 / 175؛ وفیات الأعیان، 5 / 257.

[38] تاریخ بغداد، 13 / 164.

[39] تفسیر و مفسران، 2 / 150.

[40] تفسر مقاتل بن سلیمان، 1 / 25.

[41] أعیان الشیعة، 2 / 89؛ جامع الروا ة، 2 / 151؛ الذریعة، 4 / 240؛ رجال الطوسی / 295؛ رجال النجاشی / 325؛ معالم العلماء / 94؛ معجم رجال الحدیث، 17 / 325.

[42] رجال النجاشی / 325؛ معجم الرجال الحدیث، 17 / 325

[43] جوزجان از نواحی بلخ است.

[44] التوحید «صدوق» / 97 – 99.

[45] قاموس الرجال، 7 / 268 – 269.

[46] ر. ک: رجال الکشی / 405و459و467؛ علل الشرایع، 1 / 235؛ عیون أخبار الرضا (ع)، 1 / 112؛ الغیبة«طوسی» / 64.

[47] رجال الکشی / 457و229؛ ناصبیان گروهی هستند که به دشمنی با أهل بیت پیامبر (ص) مشهورند و ایشان را مورد «سبّ» نا سزا قرار می دهند.

[48] نعمانی و مصادر غیبت «شبیری زنجانی» / 357.

[49] آل أبی ساره خاندان شیعی مشهوری در کوفه که شخصت های برجستهّ آن عمدتا در سدۀ دوم هجری زیسته اند. این خاندان به فضل، ادب، دیانت و فقاهت شناخته شده است. افراد آن به أبوسارة علی منسوب اند. از این خاندان عالمان بزرگی برخاسته اند که بیشتر آنان از یاران مورد اعتماد ائمۀ شیعه بوده اند.

[50] أعیان الشیعة ، 2 / 88- 89؛ الفوائد الرجالیة، 1 276- 282؛ معجم الرجال الحدیث، 4 /279 و6 / 93-94و13 / 57و…؛ الکنی و الالقاب، 1 / 196؛ تنقیح المقال، 1 / 266و345و2 / 348و3 / 99- 100و214و221؛ رجال النجاشی / 200- 227.

[51] رجال النجاشی / 431.

[52] الفهرست «طوسی» / 173.

[53] ر. ک: معجم رجال الحدیث، 19/ 215- 214.

[54] دو إبو بصیر معروف؛ یعنی: یحیی بن قاسم ولیث بن البختری هر دو ازمؤلفان بوده اند. ر. ک: رجال النجاشی321و441؛ الفهرست«طوسی » / 130 و 178.

[55] رجال الکثی / 508؛ رجال النجاشی / 334؛ نقد الرجال، 4 / 183- 184؛ جامع الرواة2 / 97؛ معجم رجال الحدیث، 16 /309 و311؛ الذریعة، 27 / 334.

[56] جامع الرواة، 1 / 260 ؛ أعیان الشبعة، 1 / 125- 127؛ الذریعة، 4 / 252؛ رجال ابن داود/ 447؛ رجال النجاشی، 1 / 342؛ رجال ألطوسی / 178؛ الفهرست «إبن ندیم» / 243؛ الفهرست «الطوسی» /110؛ لسان المیزان، 2 / 319.

[57] همان.

[58] أعیان الشیعة، 3 / 435؛ الذریعة، 5 / 19؛ جامع الرواة؛ 1 / 103؛ رجال إبن داود / 59؛ رجال الطوسی / 148؛ رجال النجاشی، 1 / 111؛ الفهرست «طوسی» / 34؛ الاستبصار، 1 / 461؛ معجم رجال الحدیث، 3 / 189؛ منتهی المقال / 59.

[59] تهذیب الاحکام، 2 / 109؛ الذریعة، 4 / 316؛ جامع الرواة، 2 / 263؛ رجال إبن داود / 520؛ رجال الطوسی / 320؛ رجال الکشی / 314؛ رجال النجاشی، 2 / 372- 373؛ الفهرست «طوسی» / 338؛ الکافی «کلینی»، 1 / 417؛ معالم العلماء / 124؛ طبقات مفسران شیعه / 69.

[60] تفسیر القمی ، 2 / 131؛ تهذیب الاحکام، 1 / 53؛ جامع الرواة، 453؛ رجال إبن داود /474؛ الفهرست «طوسی » 134- 135؛ معجم الرجال الحدیث، 9 /343- 345؛ من لا یحضره الفقیه، 3 / 366.

[61] رجال النجاشی / 263.

[62] رجال الطوسی / 493؛ ایضاح الاشتباه / 266- 270؛ رجال علامه حلی / 254؛ رجال إبن داود / 185، 233و247و284؛ الشافی فی الامامة، 1 / 87و89؛ منتهی المقال، 6 233- 234.

[63] رجال النجاشی / 372.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه