فیروزه محیط‌زیست ایران

فیروزه محیط‌زیست ایران

حمیدرضا محمدی
از پدران امروز محیط‌زیست ایران بود. پدر نه به آن معنا البته، که طبیعت که پدر ندارد. اما او برای طبیعت ایران، بسیار پدری کرد و تا آخرین دم، یک لحظه از فکر ایران بیرون نیامد. او همه ایران را پیمایید تا فرهنگ نگهبانی از محیط‌زیست را به تک‌تک ایرانیان بیاموزد. او تفنگ شکاری‌اش را برای همیشه با دوربین عکاسی مبادله کرد و به همین خاطر هم بود که وقتی سازمان شکاربانی و نظارت بر صید را پنجاه‌ودو سال پیش تاسیس کرد، بسیار کوشید تا نام آن به سازمان حفاظت محیط‌زیست تغییر یابد، و پنج سال بعد، یافت.

«اسکندر فیروز متفاوت، متمایز و همیشه در دل و جانِ محیط‌زیستی‌ها ماندگار است چون نشان داد که عشقش به طبیعت ایران، بی‌منت، بی‌بهانه و بدون‌ انتظار است. او همواره برای اعتلای این طبیعت کوشید؛ چه آن زمان که عالی‌ترین مقام سازمان حفاظت محیط زیست بود و چه وقتی که اجازه ندادند به سازمانی که بنیانگذاری کرد، وارد شود.»

محمد درویش

 

«اسکندر فیروز»، مرد عمل بود، مرد کارهای سخت را آسان کردن، مرد کارهای نشدنی را شدنی کردن. با کوشش او بود که مناطق چهارگانه تحت حفاظت ایران با نام‌های پارک ملی، اثر طبیعی ملی، پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت‌شده، تعیین شد. جز این، او باغ گیاه‌شناسی ملی ایران را ایجاد کرد و هفت سالِ منتهی به انقلاب نیز، دبیرکل مؤسسه گیاه‌شناسی ایران بود.

اما او یک کار مهم دیگر کرد، که برخی او را به «پدرِ تالاب‌ها» ملقب ساختند و شان نزول آن به ۱۳ بهمن ۱۳۴۹ برمی‌گردد. زمانی که سران ۱۸ کشور جهان در شهر رامسر جمع شدند و پیمان شناخت اهمیت جهانی تالاب‌ها، به‌ویژه به‌عنوان زیستگاه پرندگان آبزی را به امضا رساندند. معاهده‌ای که حالا ۱۶۹ کشور جهان به عضویت آن درآمده‌اند و این اجتماع برای حفاظت و حراست از تالاب‌ها، میراث اوست. به همین سبب هم، دوم فوریه را روز جهانی تالاب‌ها نامیدند.

به هنگام امضای کنوانسیون رامسر

او که در سال ۱۳۵۴ طرح پارک پریسان را به‌عنوان «طرحی برای یک پارک محیط‌زیست در تهران» نوشت تا «جامع‌ترین و مرئی‌ترین شکل ممکن ایده‌ها، فلسفه و اهداف» برای سازمانی باشد که آن زمان نوپا بود و برای او بسان فرزندی تازه‌زاد بود. او می‌خواست با پردیسان، که نامش را نیز خود برگزیده بود، به‌عنوان مجموعه‌ای چندمنظوره که بر ادغام سرگرمی عمومی با پرورش، پژوهش و حفاظت تاکید دارد، وسیله فوق‌العاده‌ای است برای اشاعه آن آگاهی زیست‌محیطی که به ایرانیان امکان خواهد داد در دهه‌های آینده که با توسعه اقتصادی و افزایش جمعیت همراه خواهد بود از تمام سرزمین‌شان استفاده بهینه کنند. «پردیسان»، با استفاده از منابع و امکاناتی که در اختیار دارد و با به‌کارگیری محققان و متخصصان در رشته‌های مربوطه، بزرگ‌ترین و جامع‌ترین مرکز در کشور برای پژوهش در تمام رشته‌های علمی مرتبط با محیط‌زیست خواهد بود. برای مثال، در رشته جانورشناسی، پردیسان به آزمایشگاهی زنده برای تکثیر و حفاظت از گونه‌های کمیاب یا در خطر انقراض تبدیل خواهد شد. آزمایشگاه‌های سازمان حفاظت محیط‌زیست در «پردیسان» ساخته خواهد شد و با تکمیل سایر فعالیت‌های علمی این مجموعه، پژوهش درباره مسائل گوناگون محیط‌زیست، برای مثال شناسایی منابع و انواع آلودگی را انجام خواهد داد. بنابراین انتظار داریم که «پردیسان» خدمات مهمی به جامعه ملی و جهانی ارائه کند و باور داریم که از نظر مکانی در بهترین موقعیت ممکن قرار دارد – خارج از بزرگ‌ترین مرکز جمعیت انسانی در این منطقه، جایی که در آن به مجموعه‌هایی برای سرگرمی عمومی و تربیت و پرورش نیاز مبرمی وجود دارد» که وقوع انقلاب، آن را متوقف ساخت، و آنچه حالا پدید آمده، تنها کاریکاتوری از آن «طرحِ جامع» است.

عکس یادگاری جمعی از دانشجویان رشته محیط‌زیست با این توضیح: عملیات پرنده‌شناسی، خرداد 2535، استان فارس

او البته یک شخصیت زیست‌محیطیِ بلامنازع بود که اگر چنین نبود، در سال‌هایی که در ایران سازمان حفاظت محیط‌زیست را اداره می‌کرد، به چنین جایگاه و پایگاهی دست نمی‌یافت، اما او یافت؛ هم در سال ۱۳۵۱، نایب‌رییس نخستین کنفرانس جهانی محیط‌زیست در استهکلم سوئد بود - و در همان اجلاس، تلاش کرد تا پنجم ژوئن، به نام روز جهانی محیط‌زیست به ثبت برسد، و ضمنا پس از این اجلاس هم بود که این سازمان مستقل شد و تحت نظر نخست‌وزیری درآمد - ، و هم، عضو هیئت‌مدیره و بعد، نایب‌رئیس اتحادیه جهانی حفاظت محیط زیست (IUCN) به ترتیب طی سال‌های ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ و ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶. او که تیر ۱۳۵۶، پس از ده سال فعالیت در صدر مدیریت طبیعت‌گردانیِ ایران، از عنوان خود کناره گرفت و درحالی‌که در همان زمان، عضو هیئت امنای صندوق جهانی طبیعت (WWF) بود، نپذیرفت به شهر ژنو در سوییس برود و بر کرسی ریاست اتحادیه جهانی حفاظت محیط‌زیست تکیه زند. و همین نمونه آخر، نشان از مرتبه والا و بالای او دارد. او که حتی به پاس خدمات بی‌شائبه‌اش، موش دو پای ایرانی، نیز به نامش نامگذاری شده که اکنون، در جهان جانورشناسی به نام دوپای فیروز (Allactaga firouzi) شناخته می‌شود. در این عرصه، جالب است بدانید، دو چهره جهانی، فرد هرینگتون (Fred A. Harrington)، زیست‌شناس برجسته امریکایی و درک اسکات (Derek A. Scott)، پرنده‌شناس شهیر انگلیسی با افتخار از او خواستند تا مقدمه‌ای بر کتاب‌هایشان بنویسد.

میان دو تن از معاونان سازمان حفاظت محیط‌زیست

جالب است بدانید او که در رشته مهندسی ساختمان درس خواند و در جوانی وارد شرکت سدسازی شد، مسیر زندگی‌اش طور دیگری رقم خورد و البته در این اثنا، دو دوره به مجلس شورای ملی راه یافت؛ در دوره نوزدهم وکیل مردم همدان و در دوره بیستم وکیل مردم میانه شد.

فیروز که در این سال‌ها، نُه کتاب در حوزه محیط زیست ایران و جهان به رشته تحریر درآورد، که مهم‎‌ترین‌شان، «حیات وحش ایران، مهره‌داران» (مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۸) و  (The Complete Fauna of Iran» (I.B. Tauris, 2005» است و این جز، کتاب «خاطرات» اوست که در سال ۱۳۹۲ ازسوی انتشارات تدبیر روشن منتشر شد. او همچنین چند مدخل در دانشنامه ایرانیکا نوشته که ازجمله آن‌ها می‌توان «ENVIRONMENTAL PROTECTION»، «NATIONAL PARKS OF IRAN»، «SAND GROUSE»، «RED DEER»، «LEOPARD» و «IBEX, PERSIAN» را برشمرد و جالب آنکه، غالب آن‌ها، طی حدود پانزده سال اخیر، یعنی از حدود ۷۵سالگی به این سو، نگاشته شده‌اند.

 سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، شبی از سلسله شب‌های بخارا به او اختصاص یافت و در آن، نصرالله پورجوادی، هوشنگ ضیایی، محمد درویش و مانیا شفاهی به جنبه‌های مختلف زندگی پرثمر او پرداختند. همچنین فیلم مستندی با عنوان «یک ساعت از یک عمر» به کارگردانی رخشان بنی‌اعتماد و تهیه‌کنندگی مجتبی میرطهماسب نیز ساخته شده است که به زندگی و زمانه او اختصاص دارد.

تربیت محیط‌بان که به همت او در ایران شکل گرفت

فیروز، اما نوه عبدالحسین‌میرزا فرمانفرما بود و پدرش، محمدحسین فیروز از رجال اواخر قاجار تا اوایل پهلوی دوم بود. باقر عاقلی درباره‌اش نوشته است که «مردی تحصیل کرده و آداب‌دان بود و غالب اوقات خود را به شکار و مطالعه می‌گذراند». در روسیه تحصیل مشق نظام کرده بود و در سفر نخست احمدشاه به فرنگ، آجودان مخصوص شاه بود. یک سال پس از کودتای سوم اسفند، به ریاست ستاد لشکر آذربایجان، و پس از مدتی ریاست ستاد نیروی جنوب و فرماندهی تیپ اصفهان منصوب شد. پس از تاجگذاری رضاشاه، فرمانده تیپ فارس شد اما پس از چهار سال مغضوب شاه شد و تا سقوط او تحت نظر زندگی کرد. با روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، ابتدا به فرماندهی لشکر سواره‌نظام تهران و بعد از مدتی به فرماندهی لشکر فارس و بعد، استانداری فارس رسید. تا آنکه محمد ساعد مراغه‌ای، در شهریور ۱۳۲۳، او را به کابینه برد و شد وزیر جنگ. آبان ۱۳۲۴ هم ابراهیم حکیمی او را به وزارت راه گمارد که تا یک سال بعد، و کابینه قوام‌السلطنه ادامه یافت. او اما در مهر ۱۳۲۵ از سمت استعفا داد و تا سال ۱۳۶۲ که در ۹۲ سالگی درگذشت، عهده‌دار شغل دولتی نشد.

مادر او هم، صفیه نمازی بود که پانزده سالی از فیروز کوچک‌تر بود و در سفر اول به شیراز، به عقدش درآمد. صفیه که دختر محمدحسین نمازی، از رجال متنفذ شیراز بود، در سال ۱۳۲۱، حزب زنان ایران را به‌همراه فاطمه سیاح تاسیس کرد و نخستین جلسه حزب هم، با حضور عده‌ای حدود ۴۰ نفر در منزل او تشکیل شد. او در چند کنفرانس جهانی به نمایندگی از ایران شرکت کرد؛ در سال ۱۳۲۱ به کنفرانس ژنو رفت و در سال ۱۳۲۶ در کنگره دهلی شرکت کرد و در سال ۱۳۳۵ در اجتماع بین‌المللی زنان در نیویورک حضور یافت. دست آخر هم، هفت سال پس از همسرش، در پاریس درگذشت.

خودِ او نیز، داماد حسین علاء، نخست‌وزیر عصر پهلوی، بود. قاسم غنی در یادداشت‌هایش نوشته است که «علاء پس از جدایی شاه و فوزیه، خیلی علاقه داشت دخترش، ایران، به همسری شاه درآید. اما شاه در جمعی خیلی خصوصی گفته بود با آنکه ایران دختری بسیار شایسته است و علاء نیز درحکم پدر من است و او را بسیار دوست دارم، اما من از بیم مادر ایران [که فاطمه قراگزلو دختر ابوالقاسم خان ناصرالملک، نایب‌السلطنه دوم احمدشاه بود] هرگز جرات نمی کنم با او ازدواج کنم! زیرا از داشتن مادرزنی مثل او بسیار وحشت دارم!» تا آنکه سرانجام او نصیب اسکندر فیروز شد. جالب است بدانید متن کارت دعوت را هم علاء بزرگ نوشت که همراه با شوخ‌طبعی بود: «قرن‌ها پیش «اسکندر» به «ایرانِ» عزیز ما حمله کرده سبب شده که خون فراوانی ریخته شود. اما این‌بار شما را به جشن عروسی اسکندر فیروز و ایران علاء دعوت می‌کنیم که جشن شادمانی است و در آن از خون و خونریزی خبری نیست!»

در سال‌های ریاست سازمان حفاطت محیط‌زیست

او که نهم مرداد ۱۳۰۵ در شیراز زاده بود، و از قضا درست مصادف با روز جهانی محیط‌بان هم هست، امروز، چهارشنبه ۱۴ اسفند، در تهران دار فانی را وداع گفت و طبیعت ایران، پدری مهربان را از دست داد. و حالا شاید بد نباشد، مروری، بر فرازی از خاطرات او هم بکنیم از روزهایی که سازمان حفاظت محیط زیست تایسی شده بود اما متخصصی نبود و باید تربیت می‌شد:

«باید با چراغ می‌گشتیم تا یک متخصص در این زمینه پیدا کنیم، حتی بیولوژیست (زیست‌شناس) هم سخت پیدا می‌شد.

***

در ایران آن زمان، فقط علوم طبیعی، نظیر زیست‌شناسی، ماهی‌شناسی و منابع طبیعی (جنگل و مرتع) در دانشکده‌های مربوط تدریس می‌شد. هیچ نوع آموزشی در ارتباط با حیات‌وحش (نخجیرداری) و اکولوژی در کشور وجود نداشت؛ و اما سازمان در آن برهه از زمان احتیاج مبرم به افرادی داشت که دارای آموزش کافی در زمینه شناخت طبیعت و نخجیرداری باشند. خوشبختانه همان ایام آموزشگاه عالی جنگل و مرتع گرگان شروع به‌کار کرد که دوره تحصیلی آن دو سال بود. در نتیجه توانستم با کمک و راهنمایی وزیر، موضوع را بدین ترتیب و به‌نحوی رضایت‌بخش حل کنم؛ قرار شد دانشجویان ما پس از گذراندن یک دوره یک ساله تحصیلی در آموزشگاه عالی گرگان، سال دوم تحصیلی خود را در رشته نخجیرداری در کرج به اتمام برسانند. بدین منظور با همکاری وزارت کشاورزی توافق شد که یکی از ساختمان‌های دانشکده کشاورزی برای سکونت و تحصیل دانشجویان ما در اختیار سازمان شکاربانی و نظارت بر صید قرار گیرد.

***

در آن زمان در کشورمان تقریباً در هیچ‌یک از رشته‌های تحصیلی‌ که به درد ما می‌خورد محصلی وجود نداشت. وقت آن را نداشتیم که دانشجویانی را به کشورهای خارجی بفرستیم تا در رشته‌های مختلف حیات‌وحش و محیط زیست به مدت مثلاً چهار- پنج سال مشغول تحصیل شوند. سرانجام آموزشگاه محیط‌زیست خودمان را نزدیک کرج درست کردیم و نتیجه بسیار مطلوبی به دست آمد. حالا در این دوره در ایران جوان‌های فراوانی هستند که در رشته‌های گوناگون حیات‌وحش و محیط‌زیست تحصیل می‌کنند؛ جوان‌هایی که تعداد قابلی از آن‌ها را خودم شانس ملاقات‌شان را داشتم و می‌دیدم که چه علاقه‌ای به حفظ حیات وحش و محیط‌زیست ایران دارند. از دهه ۱۳۴۰ تا اواخر دهه ۵۰ خورشیدی، خواب آن را می‌دیدم که حتی یک‌دهم این دانشجویان در آن دوره وجود داشت تا بلادرنگ جزو کادر سازمان ما قرار گیرند.

***

موضوعی که بسیار مورد توجه من قرار گرفت، روش استخدامی پرسنل گارد محیط‌زیست بود که آن‌ را با جمشید فاضل، مدیرکل اداره آموزش، به‌صورت نهایی پیاده کردیم. به‌طور خلاصه طبق این روش، داوطلبان استخدام در سازمان که تعداد آن‌ها امکان داشت به هشتصد نهصد نفر برسد، مصاحبه می‌شدند و براساس ضوابط و شرایط سازمان، شاید ۱۵۰ نفر به مرحله آزمایش می‌رسیدند. این عده به پنج یا شش گروه تقسیم می‌شدند و هر گروه برای کارورزی و گذراندن دوره آزمایشی زندگی صحرایی، به‌نوبت تحت نظر چند افسر محیط‌بان کارآزموده به‌مدت دو تا سه ماه به چند منطقه برده می‌شدند. این عده در شرایط سخت در کوهستان و جنگل و بیابان تحت آزمایش قرار می‌گرفتند. هر یک از آن‌ها اگر نسبت به آن نوع زندگی احساس نارضایتی یا بی‌میلی می‌کرد می‌توانست دوره را ترک کند و استعفا دهد. معمولا کمتر از نیمی از داوطلبان به مرحله نهایی (ورود به آموزشگاه محیط‌زیست) می‌رسیدند، و در نهایت برای مشغول شدن کار در سازمان، فقط حدود ۲۰ درصد آن عده باقی می‌ماندند.

***

سازمان برنامه به این روش معترض بود و تاکید می‌کرد که این روش خلاف قاعده دولت است و باعث هدر رفتن بودجه می‌شود، بدین معنا که باید از افرادی که به مرحله کارورزی می‌رسند ضمانت شاغل بودنشان را (برای مدت معینی) در سازمان اخذ می‌کردیم. پاسخ موکد ما هم این بود که شرایط شغلی سازمان محیط‌زیست این روش اختصاصی را ایجاب می‌کند و اگر هدف غایت مطلوب است، این سیستم باصرفه‌تر از روش دولت است چون به‌موجب آن یک کادر علاقمند به کار، با لیاقت و پاک به‌وجود می‌آید. سرانجام سازمان برنامه این روش را پذیرفت. در واقع، این سیستم استخدامی ما نتیجه بسیار ارزنده دیگری را نیز به‌همراه داشت و آن همبستگی خاصی بود که میان کارکنان سازمان ایجاد می‌شد و ازجمله نوعی وفاداری به سازمان حفاظت محیط‌زیست که مشابه آن را در هیچ دستگاه دولتی دیگر ندیده‌ام.

 

 

کلاس محیط‌بانان

برای بالا بردن مقاومت فیزیکی، هوشیاری و اعتماد به نفس محیط‌بانانی که مجبور بودند در محیط‌های طبیعی و دور از کمک‌رسانی خدمت کنند، سازمان حفاظت محیط‌زیست با کمیته عملیات مخصوص نیروهای ویژه هوابرد به فرماندهی سروان چترباز ابراهیم میرزایی و دستیاری سه استوار دوم برنامه‎‌ای آموزشی را اجرا می‌کرد. به دانشجویان آموزش‌هایی در شرایط سخت و تا حدی مشابه آنچه برای افراد هوابرد به‎‌کار گرفته می‌شد و نیز آموزش کاراته، به‌منظور تقویت حس اعتماد به نفس و توانایی مقابله با دشمن داده می‌شد. پس از آن، دانشجویان به یک اردو در نقطه‌ای در جنگل‌های دیلمان در مجاورت صخره‌های کوهستانی اعزام می‌شدند که دمای آن در اواخر آبان به ۱۰ درجه سانتیگراد زیر صفر می‌رسید. از کارایی آموزش‌ها که به‎‌دست میرزایی انجام می‌گرفت به‌طور کلی راضی بودم و فکر می‌کنم عاقبت در محیط‌بان‌ها نیز نوعی اتکای به نفس و غرور به‌ وجود آورد.

***

برای تکمیل دروس آموزشگاه عالی حفاظت محیط‌زیست، مسئولان آموزشگاه برنامه‌ای از تلفیق دروس تئوری و عملی تدوین کردند. شناسایی گیاهان در یکی از پارک‌های جنگلی در منطقه آمل، بازدید از موسسه بررسی و دفع آفات نباتی در اوین، بررسی چگونگی فرسایش خاک و روش‌های جلوگیری از آن در منطقه آبخیز سد کرج، بازدید از موزه‌های گیاه‌شناسی دانشکده کشاورزی کرج و تاریخ طبیعی سازمان محیط‌زیست ازجمله درس‌های عملی دانشجویان دوره عالی آموزشگاه بود.

***

  بنابه گفته اولیای برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد (یونپ) در آن زمان، نوع گارد محیط‌زیست ایران که بدین شیوه تربیت می‌شد کمابیش و به شیوه‌های محدودتر در کشورهای غربی پیشرو در حفاظت از محیط‌زیست وجود داشت، ولی چنین تشکیلاتی را در کشورهای دیگر و به‌خصوص خاورمیانه، اصلا سراغ نداشتند! این است که پیشنهاد کردند که سازمان ما تشکیل کنفرانسی را (برای خاورمیانه تا آسیای غربی) در این زمینه در تهران در پایان نوامبر ۱۹۷۴ (آبان ۱۳۵۳) قبول کند. نام این اجلاس را «سمینار منطقه‌ای تعلیم گارد و افسران محیط‌زیست» گذاشتند.

***

در آن زمان، تنها کشور افغانستان یک اداره برای حیات‌وحش در وزارت کشاورزی خود ایجاد کرده بود و کشور اردن هم انجمنی داشت برای حفاظت طبیعت. مطابق توافقات صورت‌گرفته آموزش دانشجویان و کارآموزان افغانی، با حمایت دولت ایران در آموزشگاه عالی حفاظت محیط‌زیست صورت می‌گرفت و سازمان حفاظت محیط‌زیست در نظر داشت که برنامه مشابهی را نیز برای کشورهای عربی منطقه اجرا کند.

***

سرانجام ٢٠٠ نفری که در کانون شکار بودند را به ٤‌هزار و ٥٠٠ نفر در سازمان رساندیم. اداره این کشور با وسعت یک‌ میلیون و ٦٤٠‌ هزار کیلومترمربع آسان نبود اما گاردی که برای محیط‌زیست تشکیل دادیم در ٨٠‌ درصد کشور از ژاندارمری بهتر کار می‌کردند.»

در جمع محیط‌بانان

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه