درباره دیوید هیوم

درباره دیوید هیوم

دیوید هیوم یکی از بلندپایه‌ترین فیلسوفان سده هجدهم و از پیشروان مکتب تجربه‌گرایی به شمار می‌رود که با نوشته و اندیشه‌های خود تاثیر بسیار عمیقی بر تاریخ فلسفه گذاشت و تلاش کرد که با یافته‌های خود زندگی بهتری برای دیگر انسان‌ها به وجود آورد.

دیوید هیوم در هفتم مه ۱۷۱۱ میلادی در ادینبورگ اسکاتلند دیده به جهان گشود اما همچون دیگر همشهریان خود و حتی بسیاری از ایرلندی ها به سبب تعلق به فرهنگ آنگلوساکسون، انگلیسی دانسته می‌شود. خانواده او اصالتی کهن داشتند اما جزو ثروتمندان به حساب نمی آمدند، پدر او در همان سال‌های کودکی‌اش درگذشت. هیوم دوره دانشگاه خود را در ادینبورگ گذراند و چون خانواده‌ وی انتظار داشتند تا هیوم قاضی شود، بنابراین برای حدود سه سال در زمینه‌ حقوق به مطالعه پرداخت اما به سبب علاقه‌ بسیار به فلسفه سرانجام مطالعات حقوقی را رها کرد با این حال او به خاطر وضعیت مالی خانواده‌اش تصمیم گرفت که وارد کار تجارت شود به همین سبب وی به بریستول رفت و تلاش کرد تا نزد تُجار معتبر تجارت را فراگیرد اما  بعد از مدتی این کار را مغایر طبع خود دید، بنابراین بریستول را ترک و به فرانسه رفت درآنجا با پیشه‌کردن قناعت مطالعات خود را پی گرفت. هیوم همچنین برای کارهای آکادمیک از طرف دانشگاه ادینبورگ و گلاسگو پیشنهادهایی دریافت کرد اما آن ها را نپذیرفت، او در نهایت تصمیم گرفت که به کار در عرصه اندیشه و نوشتن روی بیاورد و از طریق فروختن کتاب های خود مخارج زندگی را تأمین کند اما نخستین اثر او به نام رساله ای درباره طبیعت آدمی که خودش بسیار به موفقیت آن امید بسته بود با بازخوردهای ناامیدکننده ای روبه‌رو شد. او در این باره نوشت: آثار ادبی هیچ وقت به اندازه رساله من بداقبال نبوده اند.

این فیلسوف برجسته ناامید نشد و به کار خود ادامه داد و تلاش کرد تا نوشتن به سبکی قابل فهم تر و محبوب تر برای جامعه را بیاموزد با این تلاش‌های خستگی ناپذیر آثار بعدی هیوم مانند کتاب کاوشی در خصوص فهم بشری، کتاب های تاریخی وی و مجموعه مقالاتش در زمره کتاب های پرفروش آن زمان قرار گرفتند. همان طور که خودش با اندکی خودستایی می گوید: پولی که کتاب فروش ها به من می دادند، در انگلیس سابقه نداشت؛ من نه تنها مستقل، بلکه ثروتمند شده بودم.

 

 

هیوم و گریزی بر تاریخ نگاری

در ۱۷۵۲ میلادی هیوم کتاب‌دار دانشکده‌ وکلای مدافع شد، این شغل از این نظر دارای اهمیت بود که انبوهی از منابع مطالعاتی را در اختیارش قرار داد و در همین زمان بود که وی به فکر نگارش تاریخ انگلیس افتاد. هیوم خود این اثر را به نوعی یک اثر یکتا می‌دید با این حال پس از انتشار آن با انتقادات شدید و تندی از طرف اقشار مختلف جامعه مواجه شد. این نویسنده برجسته در این کتاب سعی دارد تا برتری محافظه‌کاران را بر لیبرال‌ها و برتری اسکاتلندی‌ها را بر انگلیسی‌ها ثابت کند. این کتاب را نیز می‌توان در زمره‌ بداقبالی‌های هیوم به شمار آورد و این شکست برای هیومِ تا بدین اندازه بود که خود می‌گوید: اگر میان انگلیس و فرانسه جنگ در نمی‌گرفت به فرانسه پناهنده می‌شدم و حتی نام دیگری اختیار می‌کردم! با تمام این احوال هیوم دلسرد نشد و به نگاشتن جلد دوم تاریخ انگلیس پرداخت.

یکی دیگر از آثار تاریخی این نویسنده اسکاتلندی تاریخ خاندان تودور بود، وی در این اثر در خصوص الیزابت دختر هنری هشتم مطالبی نوشت که مانند جلد نخست تاریخ انگلیس با انتقادات زیادی روبه رو شد.

اندیشه و افکار دیوید هیوم

دیوید هیوم در زمانه‌ای زندگی می کرد که با نام عصر خِرد شناخته می شود؛ در آن زمان بسیاری از اندیشمندان ادعا می کردند که شکوه و شکوفایی انسان ها با منطق و عقل گرایی آن ها ارتباطی مستقیم دارد اما هیوم، انسان را تنها گونه ای دیگر از حیوانات در نظر می گرفت و توجه ویژه ای به این موضوع داشت که ما اغلب به شکلی عجیب و جالب توجه ابتدا بر اساس احساساتمان نتیجه گیری می کنیم و سپس برای توجیه منطقی آن به سراغ قوه عقل خود می رویم. وی بر این عقیده بود که ما ابتدا یک ایده را خوب یا تهدیدآمیز تلقی می کنیم و تنها بر اساس همین نتیجه گیری، آن را درست یا غلط می پنداریم در واقع منطق، در نهایت وارد میدان می‌شود تا فقط از نگرشی که قبلاً اتخاذ کرده ایم به گونه ای حمایت کند.

این فیلسوف نامدار بر این باور بود که بحث با انسان هایی که لجوجانه بر دفاع از اصول خود پافشاری می کنند، کسالت بارتر از بحث با دیگر افراد است. تنها استثناء بحث با آنانی است که سراسر به تظاهر می پردازند، افرادی که واقعاً به آنچه از آن دفاع می کنند، باور ندارند و تنها از روی تظاهر، از سر مخالف خوانی، یا برای اثبات هوش و فراست خود با دیگر انسان ها جدل می کنند اما چیزی که هیوم به آن باور نداشت این بود که همه احساسات قابل قبول و برابر هستند به همین دلیل او به ایده آموزش احساسات اعتقاد داشت و می‌گفت انسان ها باید یاد بگیرند که خیراندیشی و صبر را در خود بیشتر پرورش دهند، با خودشان بیشتر در صلح باشند و از دیگران کمتر بترسند اما آن ها برای آموختن این مفاهیم به سیستمی آموزشی نیاز دارند که به جای منطق، احساسات را در مرکز توجه قرار دهد. به همین خاطر بود که هیوم نقش بسیار پراهمیتی برای اندیشمندان جامعه قائل می شد. این اندیشمندان افرادی بودند که باید یک دلبستگی احساس محور را نسبت به ایده ها، بینش و خرد خود در مخاطبان به وجود می آوردند به همین خاطر بود که آن ها مجبور بودند، نثری خوب داشته باشند، از مثال های متنوع استفاده کنند و در مجموع بتوانند کاری کنند که در نظر مخاطب، جذاب به نظر برسند.

 

هیوم در واقع بیان می کند که اگر می خواهید باورهای مردم را تغییر دهید، استدلال کردن با آن ها مانند یک استاد فلسفه عادی نمی تواند تأثیرگذارترین استراتژی باشد، او به این موضوع اشاره می کند که برای انجام چنین کاری ابتدا باید با همدلی، جلب اطمینان و ارایه مثال هایی خوب، احساسات مخاطبان را با خود همراه کرد و سپس برای افراد اندکی که به چیزی بیش از این برای تغییر عقیده نیاز دارند، استدلال های منطقی و حقیقت محور را تشریح کرد.

این اندیشمند و نویسنده برجسته بر این باور بود که هدفمان هر چه که باشد منطق، برده احساس است. عواطف، بیش از همه نتیجه گیری‌های برآمده از تحلیل های منطقی در ما انگیزه ایجاد می کنند. تعداد کمی از ادراک‌های اصلی ما بر اساس تحقیقات منطقی از حقایق شکل می گیرند؛ این احساسات ما است که بیش از هر چیز دیگر تعیین می کند که در مورد دیگران چه قضاوتی داشته باشیم یا در اوقات فراغتمان چه کارهایی انجام دهیم، چه شغلی را برگزینیم و عاشق چه افرادی بشویم. منطق، کمی به ما کمک می کند اما عوامل تعیین کننده در اتخاذ این تصمیمات به احساسات و زندگی عاطفی ما وابسته هستند.

همچنین باید هیوم را اندیشمندی شک گرا دانست فردی که به شکلی پیوسته بسیاری از باورهای برآمده از عقل جمعی و اعتقادهای پذیرفته شده توسط جامعه را به چالش می کشد. یکی از مفاهیم به چالش کشیده شده توسط هیوم، مفهوم «هویت شخصی» است؛ ایده ای مبنی بر این که ما می توانیم خودمان را درک کنیم و هویتی قابل فهم در طول زندگیمان داشته باشیم. او بیان می کند که چیزی به عنوان «خویشتن مرکزی» وجود ندارد. هیوم در یکی از شناخته شده ترین جملات خود می گوید: من هرگاه به درونی ترین شکل ممکن در آنچه خویشتن می نامم، داخل می شوم، با ادراکی مشخص، سردی یا گرمی، روشنایی یا تاریکی، عشق یا نفرت، و رنج یا لذت، مواجه می شوم. هرگز خویشتنم را جدا از یک ادراک نمی یابم و هرگز نمی توانم چیزی جز آن ادراک را مشاهده کنم. هیوم نتیجه گیری می کند که ما در حقیقت، آن افراد تعریف پذیری نیستیم که تعقل تلاش می کند به ما نشان دهد و به نظر می رسد زمانی که در آینه به خودمان نگاهی می اندازیم یا خیلی عادی از واژه گمراه کننده   «من» استفاده می کنیم، در واقع هیچ نیستیم جز انبوه یا مجموعه ای از ادراک های مختلف که با سرعتی غیر قابل درک یکدیگر را ادامه می دهند و در تغییر و حرکتی دائمی هستند.

هیوم با وجود نگرش شک گرایانه خود معتقد بود که انسان ها باید بیشترِ باورهای پذیرفته شده خود را در ذهن نگه دارند زیرا همین باورها هستند که به ما کمک می کنند، بتوانیم زندگیمان را به پیش ببریم به عقیده هیوم تلاش برای منطقی بودن درباره همه چیز نوعی خاص از جنون است.

 

 

تالیفات و آثار دیوید هیوم

از جمله مهم ترین آثار این فیلسوف سرشناس می توان به  تحقیق در باب فهم آدمی، تحقیق در باب اصول اخلاق گفتارهای سیاسی، چهار گفتار در زمینه‌های تاریخ طبیعی دین، انفعالات نفسانی، تراژدی و در باب معیار استحسانی و ذوقی اشاره کرد. در ایران مترجمان و اهالی فلسفه به ترجمه آثار این فیلسوف اسکاتلندی پرداختند در ابتدا تنها چند اثر از او به فارسی موجود بود اما اکنون بسیاری از آثار وی ترجمه شده‌اند، برای نمونه حمید عنایت، رساله تاریخ طبیعی دین را ترجمه کرد از دیگر ترجمه های آثار هیوم در ایران می توان  گفت‌وگوها در باب دین طبیعی با ترجمه حمید اسکندری و جستاری درباب اصول اخلاق با ترجمه مجید داودی، کاوشی در خصوص فهم بشری با ترجمه کاوه لاجوردی استاد فلسفه و کتاب اول رساله‌ای درباره طبیعت آدمی با عنوان درباب فهم توسط جلال پیکانی نام برد.

سرانجام این فیلسوف نامدار در ۲۵ اوت ۱۷۷۶ دیده از جهان فروبست.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه