مقالات پژوهشی اجتماعی

توصیف شروان در منابع تاریخی

توصیف شروان در منابع تاریخی

شروان در قسمت شمال رود ارس واقع شده است؛ سرزمینی که در برخی از منابع با نام شروان به معنی جایگاه شر، یاد شده و برخی دیگر نام این شهر را شیروان دانسته­‌اند و آن را جایگاه شیر معنی کرده‌­اند.

مهدی احمدی
شروان در قسمت شمال رود ارس واقع شده است؛ سرزمینی که در برخی از منابع با نام شروان به معنی جایگاه شر، یاد شده و برخی دیگر نام این شهر را شیروان دانسته­‌اند و آن را جایگاه شیر معنی کرده‌­اند.

درباره­ منشأ نام شروان نظریه ­های گوناگونی ارایه شده است؛ از جمله اینکه احتمال داده ­اند که سرزمین مورد بحث نام خود را از شخصی به همین نام یا مردمی که در آلبانیای قفقاز می ­زیسته ­اند، گرفته باشد. ای. آ. جا وخشویلی گرجی، شروان را برگرفته از واژه­ «شار» و «وان» به معنی سرزمین شارها دانسته است. پروفسور آقاموسی آخوندوف هم بر آن است که نام شروان از واژه شروانای سانکریت گرفته شده است. ناگفته نماند که خاقانی این کلمه را به صورت شروان (جایگاه شر) به کار برده است.[۱]

نام شروان

ابن فقیه مورخ و جغرافیدان ایرانی می ­نویسد که «شروان را انوشیروان ساخت»[۲] این نشان می ­دهد که نام شروان نامی ایرانی و برگرفته از نام انوشیروان است که احتمالاً به مرور زمان به شروان تغییر شکل داده است اما تعریف جامع از شروان را عماد الدین زکریای قزوینی مورخ ارایه می ­دهد که «ولایتی است، مستقل نزدیک به دربند، گویند که انوشیروان او را بنا نهاده و به اسم او مسمی شده و گویند که قصه­ خضر و موسی(ع) در شروان واقع شده و پادشاه آن ملک را (اخشان) گویند.»[۳]

در کتاب های جغرافیایی همه جا نام این شهر را شروان نوشته ­اند؛ از جمله در آثاری چون المسالک المالک ابن خرادبه (۲۳۲ قمری)، البلدان ابن فقیه (۲۹۰ قمری)، البلدان ابن فقیه (۲۹۰ قمری)، التنبیه الاشراف تألیف مسعودی(۳۴۵ قمری)، صوره الارض تألیف ابن حوقل (۳۶۷ قمری) و در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که در موضع اول شروان نوشته شده و اگر در موضع دوم شیروان نوشته­ اند پیداست که خطای نویسنده است که این نسخه را در ۶۵۶ قمری برداشته است.

همچنین در مسالک الممالک اصطخری که در نیمه اول سده چهارم هجری تالیف شده و در احسن التقاسیم تألیف مقدس هم که در پایان سده چهارم هجری تالیف شده املای این کلمه شروان است و از آن پس املای این کلمه به صورت شیروان نوشته شد.

محدوده جغرفیایی

عباسقلی باکیخانوف در کتاب گلستان ارم در خصوص محدوده شروان می­ نویسد: «ولایت شیروان از طرف شرق به دریای خزر و از سمت جنوب غربی به رودکر که آن را از ولایت های مغان و ارمن فصل می ­دهد و از جانب شمال غربی به رود قانق و به خط غیر معین از ناحیه­ ایلیسو و پشته­ بلند قافقاس و سلسله جبال که ناحیه­ کوره و طبرسران را از مملکت غازی قموق و قیطاق امتیازی می ­بخشد و از آنجا به مجرای رود درواق تا محل اتصال آن به دریای خزر مسدود بوده، تقریباً از دهنه­ کرتا به دهنه­ درواق از ۳۹ تا ۴۲ درجه عرض شمالی و از دهنه­ رود قانق تا به رأس الجبل افشران از ۶۴ تا ۶۸ درجه­ طول شرقی امتداد دارد و مسافت هر درجه به خط مستقیم تقریباً ۱۵ میل جغرافی. از این قرار ممالک الحاله شیروان با سالیان و شکی و باکو و قبه و دربند و طبرسران و کوره و ناحیه­ سموریه و قسمتی از پایین ایلیسو داخل آن بوده و وسیع ­ترین و بهترین ولایات این دیار است.»[۴] حمدالله مستوفی نیز می­ آورد که «از کنار آب کرتا دربند باب الابواب  ولایت شروان است»[۵] همچنین گای لسترنج می­ نویسد که آن طرف رودکر در ساحل دریای خزر جایی که سلسله جبال قفقاز به دریا فرو می­ رود، ایالت شروان واقع است، کرسی این ایالت شماخیه بوده که اکنون شماخی یا شماخا خوانده می­ شود.[۶]

جمعیت‌شناسی

جمعیت شروان بیشتر از مردم ترک زبان تشکیل شده است که در طول ۲ سده گذشته گروه‌های بسیاری از مردم روس و غیره به این سرزمین آمده و مقیم شده‌اند. همچنین در این منطقه، گروه‌های متعددی از چادرنشینان ترک، ترکمان و مغول مسکن گزیدند. بازماندگان این چادرنشینان باوجود تجزیه و ترکیب‌های بسیار و کاهش چشمگیر جمعیت آنان تا اوایل سده بیستم میلادی هم چنان در شروان می‌زیستند که از جمله این چادرنشینان، طایفه‌ جانی قربانی بودند.[۷]

خاندان حکومتگر

ایرانیان به سبب دفاع از امپراطوری خود، از ادوار کهن به مناطق قفقاز و شروان نفوذ کردند. به احتمال زیاد، ابتدا در دوره­ هخامنشیان برای بستن گذرگاه های قفقاز و جلوگیری از نفوذ مهاجمان، فعالیت هایی در آن سرزمین صورت گرفته بود اما پس از ضعف و فروپاشی هخامنشیان سراسر قفقاز به تصرف سپاهیان اسکندر درآمد تا اینکه با احساس خطر نفوذ رومیان و دیگر مهاجمان در آنجا، ساسانیان توجه ویژه ­ای به این منطقه کردند زیرا الحاق سرزمین های قفقاز به ایران ضرورتی بود که برای دفاع و حفظ مرزهای امپراتوری ایران در آن دوره، توسط یزدگرد و به روایتی فیروز ساسانی انجام شد تا اینکه همزمان با فروپاشی ساسانیان خاندان حکومتگر محلی در شروان جایگزین این قدرت در منطقه شد و بعد از سقوط ساسانیان به دست اعراب، شروان نیز به تصرف آنها درآمد.

در سال ۲۲ قمری بعد از فتح آذربایجان سپاهیان عرب موفق شدند، وارد شروان شوند. در ریاض السیاحه این مساله این گونه آمده است که «در زمان خلافت عمربن خطاب، سراقه بن عمر بلاد آذربایجان را بگشاد بکربن عبدالله را به صوب شیروان فرستاد و عبدالرحمن بن ربیعه را مقدمه الجیش نمود و خود از تعاقب نهضت فرمود و در آن اوان از نژاد ملوک ایران «شهریار» نام در شیروان حاکم بود چون لشکر اسلام به نزدیک شیروان رسید، شهریار طاقت مقاومت در خود ندید امان طلبیده به جزیه راضی شد.»[۸] در دوره­ خلافت عباسی نیز غالباً حکام ارمنی و آذربایجان بر شروان حکم می­ راندند بنا به نوشته­ ریاض السیاحه احتمال می رود که در اواخر این دوره «ملوک شیروان ظهور نمودند.»[۹]

حوادث پایانی مربوط به عصر عباسیان در منطقه­ شروان تحت تأثیر تحولات سیاسی ایران و اوضاع آشفته­ دستگاه خلافت عباسی بود. تداوم این شرایط زمینه ­ساز حضور قدرت های منطقه­ ای جدید در آنجا شد. هر چند این قدرت ها بومی نبودند اما از نظر سیاسی آغازگر عصر جدید در قدرت منطقه شدند و آن تکاپوی عناصر غیر بومی برای دستیابی به قدرت در این منطقه بود که مهمترین قدرت­ های مورد بحث یزدیان (شروانشاهان) بودند. هنگامی که موج جدیدی از حرکت اقوام ترک و مغول از دشت ­های آسیای میانه به ایران وارد شد و از آنجا که خط پایانی حرکت این اقوام آذربایجان، اران و شروان بود، تداوم حاکمیت مغول که بیش از یک سده طول کشید، دگرگونی ­ها و تغییرات بنیادین فرهنگی و اجتماعی در این منطقه به وجود آورد اما شروانشاهان بر سر کار بودند تا اینکه در دوره صفویه، دولت شروانشاهان، که از اواخر سده­ دوم قمری با فراز و فرودها و ادوار فترت به مدت نزدیک به هشت سده بر شروان حکومت کرده بودند به ایالتی از ایالات دولت صفوی تبدیل شد.[۱۰]

جدایی خان‌نشین شروان از ایران

عملاً بعد از قتل نادرشاه افشار بود که حکام محلی به صورت حاکم نشین­ های بومی مستقل یا عملاً مستقل، به خاطر پیوندهای سنتی که بعضی از آنها هنوز با سلسله­ ضعیف زندیه داشتند، در آن ظهور کردند و به این ترتیب بود که دوران ۵۰ ساله­ استقلال آغاز شد[۱۱] که حکومت آل‌سرکار آغازگر آن بود. به این صورت که عسکرخان پسر محمدسعید خان یکی از امرای آل سرکار که به قراباغ و عثمانی گریخته بود در ۱۲۰۴ قمری به اتفاق برادران و عموزادگان خود شروان را متصرف و حکومت موروثی آنجا را دوباره صاحب شدند. در این دوره مشهورترین حاکم شروان که خود را وارث حکام قبل و شروانشاهان می‌دانست، مصطفی‌خان شیروانی بود. وی از جمله خوانینی بود که پس از ظهور آقا محمدخان قاجار سیاست دشمنی و خصومت با وی و حمایت از روسیه را در پیش گرفت و همین امر سبب شد که آقا محمدخان حملاتی به شروان انجام دهد.

در دوره‌ جنگ های ایران و روس که قوای عباس میرزا از رود ارس عبور کرده بود و قصد تعقیب قوای روسیه را داشت، خبر رسید که بزرگان دربند به روس ها پیوسته‌اند، از جمله مصطفی‌خان شیروانی که اسماعیل بیگ برادر خود را با فوجی به کنار رود کُر فرستاده بود تا مانع عبور لشکر ایران به آن طرف رود کُر شود اما توسط قوای ایران شکست خورد و به کوه فیت داغی فرار کرد.[۱۲]

با وجود اینکه عباس میرزا، مصطفی‌خان شیروانی را مورد عفو قرار داد اما وی از آمدن به اردوی نایب‌السلطنه سرباز ‌زد.[۱۳] مصطفی‌خان شیروانی هم مانند بسیاری از حکام محلی دیگر به قصد فریب یا بازی دادن دولت ایران در صدد کسب استقلال خود بود. در طول جنگ‌های ایران و روس چندین بار که در معرض خطر قرار می‌گرفت، گاه با توسل به حکومت روسیه و گاهی هم بنا به مصلحت خود با ابراز ندامت ظاهری از همکاری با روس ها سعی در حفظ موقعیتش داشت. وی پس از انعقاد عهدنامه گلستان حاکم شروان باقی ماند اما قبل از اینکه جنگ‌ها دوره‌ دوم ایران و روسیه شروع شود، دولت روسیه تزاری دست به تغییراتی در جهت کاهش قدرت حکام محلی قفقاز زد. بر اثر این تغییرات، قدرت و نفوذ حکام موروثی قدیم که در طول جنگ‌های ایران و روسیه به دولت فاتح پیوسته بودند، کاهش یافت و سبب روی گردانی آنان از دولت روسیه شد. به همین دلیل هم مصطفی‌خان به ایران گریخت و تحت حمایت دولت فتحعلی شاه قاجار درآمد تا اینکه با انعقاد عهدنامه ترکمانچای شروان برای همیشه از ایران جدا شد.[۱۴]

منابع

[۱] رئیس نیا ، رحیم . تاریخ عمومی منطقه شروان (در عهد شروان شاهان)، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۰.

[۲] ابوبکر احمدبن محمدبن اسحاق عهمدان (ابن فقیه) ترجمه مختصر. البلدان، بخش مربوط به ایران، ترجمه: ح- مسعود، بی­جا: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، پائیز ۱۳۴۹.

[۳] عمادالدین ذکریایی قزینی، ترجمه آثارالبلاد و اخبارالعباد ، ترجمه : محمد مراد بن عبدالرحمن ، تصحیح دکتر سید محم شاهمرادی ، ج ۲ ، تهران :۱۳۷۳.

[۴] عباسقلی باکیخانوف. گلستان ارم، ویراستار؛ مهدی کریمی، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۲،

[۵] حمدالله مستوفی قزوینی، نزهه القلوب، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۲،

[۶] گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه: محمود عرفان، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۳۷،

[۷] . علی پورصفر . حکومت های محلی در قفقاز در عصر قاجار، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، بهار ۱۳۷۷

[۸] شیروانی

[۹]  ، باکیخانوف

[۱۰] رئیس نیا

[۱۱] تادیوس سویتوخوسکی، .آذربایجان و روسیه (۱۹۰۵-۱۹۲۰): شکل ­گیری هویت ملی در یک جامعه مسلمان، ترجمه: کاظم فیروزمند، تهران: شادگان، ۱۳۸۱،

[۱۲] .عبدالرزاق دنبلی، مآنرالسلطانیه، تاریخ جنگ های ایران و روس، به اهتمام غلامحسین صدری افشار، تهران: ابن‌سینا، ۱۳۵۱

[۱۳] . همان

[۱۴] . همان

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه